P¹
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part1
الان پنج روز از قبول شدنم داخل کمپانی هایب میگذره من خیلی ذوق داشتم، که بالاخره btsرو میبینم.
از هایب برام یک ایمیل اومده بود...
خانم ات شما امروز برای آشنایی بیشتر با جیمین عضو bts امروز ساعت پنج عصر در کافه رئیس(معروف ترین کافه سئول) قرار دارید.
وای خدای من خیلی خوشحال شده بودم، رفتم دوش گرفتم و آماده شدم...
ساعت پنج شده بود خیلی استرس داشتم، سوار ماشین شدم و به سمت کافه(رئیس) حرکت کردم.
رسیدم به کافه و وارد اونجا شدم یک پیشخدمت ازم مشخصات رو پرسید و بهم گفت: خانم ات لطفا روی میز58بشینید در طبقه 6...
رفتم بالا و جیمین رو دیدم که روی میز 58نشسته بود و منتظر من بود.
قلبم تند میزد نزدیک بود هم از استرس و هیجان غش کنم:/
ویو جیمین: فکر کنم اون خانم ات هست..
باید برم بهش سلام کنم!
ویو ات: جیمین داشت میومد نزدیکم،
گفتم: سلام جیمین من ات هستم که امروز باهات قرار داشتم...
جیمین هم بهم سلام کرد به بهم گفت لطفا بشین راحت باش.
ویو ات: ات اروم باش همه چیز آرومه من چقدر خوشبختم:)
نشستم، جیمین بهم گفت چرا رنگت پریده؟
ویو ات: انقدر تابلو ام خدایااااا...
جیمین: هی هی آروم باش...
میدونم استرس داری منم برای اولین بار استرس داشتم، درکت میکنم.
و بعدش بلند شد و بغلم کرد!
اروم شدم یکم..
بعدش نشست و باهم یکم صحبت کردیم.
جیمین گفت:شنیدم رقص لایک کریزی رو به عنوان ادیشن دادی..(با خنده مخصوصش)
ات چرا قرمز شدی..؟
ات: ام ام چیزه، جیمین زد زیر خنده..
گفت میخوای یک خبر خوب بشنوی؟
ات: اره... 🤩
جیمین: با کمال تعجب اروم اروم گفت آماده ای؟
ات: اوهوم
جیمین: تو به عنوان عضو هشتم bts انتخاب شدیییییی، تبریک میگم.🎉
ات: قلبم از خوشحالی داشت ایست میکرد....
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part1
الان پنج روز از قبول شدنم داخل کمپانی هایب میگذره من خیلی ذوق داشتم، که بالاخره btsرو میبینم.
از هایب برام یک ایمیل اومده بود...
خانم ات شما امروز برای آشنایی بیشتر با جیمین عضو bts امروز ساعت پنج عصر در کافه رئیس(معروف ترین کافه سئول) قرار دارید.
وای خدای من خیلی خوشحال شده بودم، رفتم دوش گرفتم و آماده شدم...
ساعت پنج شده بود خیلی استرس داشتم، سوار ماشین شدم و به سمت کافه(رئیس) حرکت کردم.
رسیدم به کافه و وارد اونجا شدم یک پیشخدمت ازم مشخصات رو پرسید و بهم گفت: خانم ات لطفا روی میز58بشینید در طبقه 6...
رفتم بالا و جیمین رو دیدم که روی میز 58نشسته بود و منتظر من بود.
قلبم تند میزد نزدیک بود هم از استرس و هیجان غش کنم:/
ویو جیمین: فکر کنم اون خانم ات هست..
باید برم بهش سلام کنم!
ویو ات: جیمین داشت میومد نزدیکم،
گفتم: سلام جیمین من ات هستم که امروز باهات قرار داشتم...
جیمین هم بهم سلام کرد به بهم گفت لطفا بشین راحت باش.
ویو ات: ات اروم باش همه چیز آرومه من چقدر خوشبختم:)
نشستم، جیمین بهم گفت چرا رنگت پریده؟
ویو ات: انقدر تابلو ام خدایااااا...
جیمین: هی هی آروم باش...
میدونم استرس داری منم برای اولین بار استرس داشتم، درکت میکنم.
و بعدش بلند شد و بغلم کرد!
اروم شدم یکم..
بعدش نشست و باهم یکم صحبت کردیم.
جیمین گفت:شنیدم رقص لایک کریزی رو به عنوان ادیشن دادی..(با خنده مخصوصش)
ات چرا قرمز شدی..؟
ات: ام ام چیزه، جیمین زد زیر خنده..
گفت میخوای یک خبر خوب بشنوی؟
ات: اره... 🤩
جیمین: با کمال تعجب اروم اروم گفت آماده ای؟
ات: اوهوم
جیمین: تو به عنوان عضو هشتم bts انتخاب شدیییییی، تبریک میگم.🎉
ات: قلبم از خوشحالی داشت ایست میکرد....
۶.۵k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.