🤎 سفری به گذشته 🤎
پارت ۹
تو حال خودم بودم که دوباره سرو کله ی مامانم پیدا شد
! چرا اینجا نشستی شب جشنه باید به خودت برسی
+ جلل خالق خیر باشه مامان
! کوفت پاشو این لباسه رو بپوش دیگه الان مهمون ها میرسن
+ اهههه مامان خسته هستم
! غلط کردی پاشو
خلاصه پاشدم
کلی خوشگل کردم خودم رو
موهام رو دم اسبی بستم
که باعث می شد چشمام کشیده تر بشه
و یه رژ لب قرمز زدم
لباسم هم نسبتا باز بود
و رنگ لباسم قرمز بود
خانم جانان صدام کردن که پیشش برم
و وقتی رفتم سالن همه داشتن منو نگاه می کردن
@ عووو خوشگل شدی ناتاشا
+ ممنونم خانم
@ دخترم اگه میشه پذیرایی رو شروع کنید
+ چشم نگران نباشید
@ ممنونم قشنگم
وقتی داشتم بر می گشتم
یهو دیدم تهیونگ خیلی چپ چپ نگاهم میکنه
وا این چشه
وقتی میخواستم وارد آشپزخونه بشم
یکی دستم رو گرفت و با خودش کشید لرد تو اتاق
بله آقای تهیونگ بود
+ آقا چیزی شده
_ چه وضعش هست
+ مگه چی شده
_ این لباس چیه
+ خوشگله که
_ هه پس تو هم مثل اون یکی هرزه ها بودی
اعصبانی شدم و یه سیلی محکم بهش زدم و
از اتاق رفتم بیرون
اینقدر ناراحت شدم
که از عمارت بیرون رفتم
و رفتم حیاط پشتی
چند دقیقه ای می شد که اونجا بودم
با حس اینکه یکی پیشم نشسته رومو
برگردوندم
خودش بود
_ ناراحتی
+ خیر
_ ببخشید کنی اعصبانی شدم
بازم حرصی شدم و گفتم
+ آخه تو کی هستی که
بخاطر من حرصی هم بشی ها
تو حال خودم بودم که دوباره سرو کله ی مامانم پیدا شد
! چرا اینجا نشستی شب جشنه باید به خودت برسی
+ جلل خالق خیر باشه مامان
! کوفت پاشو این لباسه رو بپوش دیگه الان مهمون ها میرسن
+ اهههه مامان خسته هستم
! غلط کردی پاشو
خلاصه پاشدم
کلی خوشگل کردم خودم رو
موهام رو دم اسبی بستم
که باعث می شد چشمام کشیده تر بشه
و یه رژ لب قرمز زدم
لباسم هم نسبتا باز بود
و رنگ لباسم قرمز بود
خانم جانان صدام کردن که پیشش برم
و وقتی رفتم سالن همه داشتن منو نگاه می کردن
@ عووو خوشگل شدی ناتاشا
+ ممنونم خانم
@ دخترم اگه میشه پذیرایی رو شروع کنید
+ چشم نگران نباشید
@ ممنونم قشنگم
وقتی داشتم بر می گشتم
یهو دیدم تهیونگ خیلی چپ چپ نگاهم میکنه
وا این چشه
وقتی میخواستم وارد آشپزخونه بشم
یکی دستم رو گرفت و با خودش کشید لرد تو اتاق
بله آقای تهیونگ بود
+ آقا چیزی شده
_ چه وضعش هست
+ مگه چی شده
_ این لباس چیه
+ خوشگله که
_ هه پس تو هم مثل اون یکی هرزه ها بودی
اعصبانی شدم و یه سیلی محکم بهش زدم و
از اتاق رفتم بیرون
اینقدر ناراحت شدم
که از عمارت بیرون رفتم
و رفتم حیاط پشتی
چند دقیقه ای می شد که اونجا بودم
با حس اینکه یکی پیشم نشسته رومو
برگردوندم
خودش بود
_ ناراحتی
+ خیر
_ ببخشید کنی اعصبانی شدم
بازم حرصی شدم و گفتم
+ آخه تو کی هستی که
بخاطر من حرصی هم بشی ها
۴.۹k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.