𝕻𝖆𝖗𝖙 ³⁹
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ³⁹
¥ کاراش رو کرده اومده دیدن پرنسس + انقدر کرپ نریزین اگر کار هنوز داری برو خو _ نه ندارم + آه خب کی مرخص میشم £ تهیونگ طاقت نداره همی الان مرخص میشی + ععععع بچه ها انقدر معذبم نکنید دیگه . همه زدیم زیر خنده + بدون شوخی کی مرخص میشم حوصله ام سر رفته _ اگر دوست داری همین الان بعد سِرُم که تموم شد بریم+ واقعا باشه بریم _ بچه ها برین ویلا ما هم میایم کم کم & اوک فعلا. خداحافظی کردیم سرم منم تموم شده بود _ تموم شد بریم + بریم چیزه با این لباسا _ فکرشو کردم . بهم یه لباس داد + آفرین به ذهن متفکرت _ میرم بیرون بیا + باشه. لباسم رو که پوشیدم رفتم بیرون تهیونگ داشت با دکتر صبحت میکرد رفتم سمتشون + سلام دکتر ٪ آه سلام خانم کیم + می خواستم ازتون تشکر کنم که کمکم کردین ٪ خواهش میکنم وظیفه ما همینه + (😄) ( یادآوری ابن حالت چهره ا/ت هس که اینطور تو پرانتز میزارم) _ ممنونم دکتر ما مرخص میشیم ٪ به سلامت . پشت تهیونگ میرفتم _ بیا پیشم + ها نه راحتم. دستمو گرفت و کشوند سمت خودش _ ما دیگه دعوایی با هم نداریم پس راحت باش + آ....آها _ چرا لکنت میگیری(😂) + خب اینطوری صبحت میکنی قلبم آب میشه میره تو معده ام _ خوبه خوبه مادام لطفا سوار ماشین بشید + چشم سِر . دوتایی خندیدم و حرکت کردیم لباسم رو دادم بالا + عجیبه چرا جای زخم ندارم _ ( نیشخند زد ) + نکنه جاشو خوردی _ نه نخوردم لیس زدم + بی ادب اجازه نمیگیری تو _ خب بی هوش بودی چیکار میکردم بنظرت + ها راست میگیا . داشتم همینطور شکمو میدیدم که تهیونگ لباسمو زد پایین _ چقدر نگاه میکنی تو سالم سالمی + اوکی _ رسیدیم + چه زود _ راهش نزدیک بود . رفتیم در باز شد + واو اینجا که ویلا نیست برا خودش پارک گردشگریه _ خب این زمین پدرم بوده اون هم همه جاشو درخت و اینا میکاره منم توش یه ویلا بزرگ ساختم + واقعا این همه متر اصلا خیلی بزرگه ججوری بابات توش درخت کاشته _ هزار تا کارگر گرفت + ارزششم داشته _ از اینجا بریم . رفتیم سمت ویلا دلم مثل شیر غرش کرد _ حسابی گشنت هستا + چن روز بی هوشی بدون هیچ غذا معلومه گشنم میشه این بوی خوب بیشتر گشنم میکنه......این بو چه آشناست ٪ اومدین. چشمام میخواست در بیاد + خاله ٪ ا/ت دخترم + مامانیییییی . پریدم تو بغلش + دلم برات تنگ شده بود ٪ منم بغل میخوام + بابا بیا اینجا . یه بغل خانوادگی بود انگار دنیا رو بهم دادن ٪ ا/ت بزرگ شدیا + بله دیگه ٪ چرا لبات خشکه + چون چن روز جیزی نخوردم بخاطر زمین ٪ قراره حسابی غذا بخوری . خاله و شوهر خاله رفتن تو آشپزخونه کمکشون غذا رو آوردم و شروع کردیم خوردن _ پسرا امشب کار داریم یادتون نره ¥ چه کاری دارین که ما رو نمیبرین ÷ تو چی کار داری ¥ ایشش نگاه یه سال اختلاف سنی داریما ÷ به هر حال من بزرگ ترم + بسه بسه غذاتون رو بخورید £ من کنجکاو شدم کجا میخواین برین ( با حالت سامورایی ) + راستیاتش منم _ اوک اوک داریم میریم قمارخونه + چعععع ¥ هااااا £ هیممممم ÷ بابا واضع هست قمار میکنیم + هع من نمیزارم منممیام پس. بابا ا/ت: خطرناکه + بابااااا . مامانش: من اجازه میدم ولی بفهمم یه تار مو از این دخترا کم بشه شما پسرا با دمپایی طرفین ¥+£ جوووون . + مامان شما میدونین که منو وتهیونگ . مامانش: ارع دخترم تایید شدس + به تهیونگ خان تایید رو گرفته مبارک به خودم . همه خندیدن × میشه نیان £ نچ میایم × هوفففف + ما نظرمون عوض شد امشب ما هم قرار داریم پس نمیام ٪ به این زودی + ارع بابا ¥ خب خب برین به سلامت
پرش زمانی به شب:
+ خب دخترا آماده این ¥ نقشه شیطانی £ جوون بریم . سه تای زدیم زیر خنده سوار تاکسی شدیم.......
تا اینجا نوشتم شرط هم 40 لایک
¥ کاراش رو کرده اومده دیدن پرنسس + انقدر کرپ نریزین اگر کار هنوز داری برو خو _ نه ندارم + آه خب کی مرخص میشم £ تهیونگ طاقت نداره همی الان مرخص میشی + ععععع بچه ها انقدر معذبم نکنید دیگه . همه زدیم زیر خنده + بدون شوخی کی مرخص میشم حوصله ام سر رفته _ اگر دوست داری همین الان بعد سِرُم که تموم شد بریم+ واقعا باشه بریم _ بچه ها برین ویلا ما هم میایم کم کم & اوک فعلا. خداحافظی کردیم سرم منم تموم شده بود _ تموم شد بریم + بریم چیزه با این لباسا _ فکرشو کردم . بهم یه لباس داد + آفرین به ذهن متفکرت _ میرم بیرون بیا + باشه. لباسم رو که پوشیدم رفتم بیرون تهیونگ داشت با دکتر صبحت میکرد رفتم سمتشون + سلام دکتر ٪ آه سلام خانم کیم + می خواستم ازتون تشکر کنم که کمکم کردین ٪ خواهش میکنم وظیفه ما همینه + (😄) ( یادآوری ابن حالت چهره ا/ت هس که اینطور تو پرانتز میزارم) _ ممنونم دکتر ما مرخص میشیم ٪ به سلامت . پشت تهیونگ میرفتم _ بیا پیشم + ها نه راحتم. دستمو گرفت و کشوند سمت خودش _ ما دیگه دعوایی با هم نداریم پس راحت باش + آ....آها _ چرا لکنت میگیری(😂) + خب اینطوری صبحت میکنی قلبم آب میشه میره تو معده ام _ خوبه خوبه مادام لطفا سوار ماشین بشید + چشم سِر . دوتایی خندیدم و حرکت کردیم لباسم رو دادم بالا + عجیبه چرا جای زخم ندارم _ ( نیشخند زد ) + نکنه جاشو خوردی _ نه نخوردم لیس زدم + بی ادب اجازه نمیگیری تو _ خب بی هوش بودی چیکار میکردم بنظرت + ها راست میگیا . داشتم همینطور شکمو میدیدم که تهیونگ لباسمو زد پایین _ چقدر نگاه میکنی تو سالم سالمی + اوکی _ رسیدیم + چه زود _ راهش نزدیک بود . رفتیم در باز شد + واو اینجا که ویلا نیست برا خودش پارک گردشگریه _ خب این زمین پدرم بوده اون هم همه جاشو درخت و اینا میکاره منم توش یه ویلا بزرگ ساختم + واقعا این همه متر اصلا خیلی بزرگه ججوری بابات توش درخت کاشته _ هزار تا کارگر گرفت + ارزششم داشته _ از اینجا بریم . رفتیم سمت ویلا دلم مثل شیر غرش کرد _ حسابی گشنت هستا + چن روز بی هوشی بدون هیچ غذا معلومه گشنم میشه این بوی خوب بیشتر گشنم میکنه......این بو چه آشناست ٪ اومدین. چشمام میخواست در بیاد + خاله ٪ ا/ت دخترم + مامانیییییی . پریدم تو بغلش + دلم برات تنگ شده بود ٪ منم بغل میخوام + بابا بیا اینجا . یه بغل خانوادگی بود انگار دنیا رو بهم دادن ٪ ا/ت بزرگ شدیا + بله دیگه ٪ چرا لبات خشکه + چون چن روز جیزی نخوردم بخاطر زمین ٪ قراره حسابی غذا بخوری . خاله و شوهر خاله رفتن تو آشپزخونه کمکشون غذا رو آوردم و شروع کردیم خوردن _ پسرا امشب کار داریم یادتون نره ¥ چه کاری دارین که ما رو نمیبرین ÷ تو چی کار داری ¥ ایشش نگاه یه سال اختلاف سنی داریما ÷ به هر حال من بزرگ ترم + بسه بسه غذاتون رو بخورید £ من کنجکاو شدم کجا میخواین برین ( با حالت سامورایی ) + راستیاتش منم _ اوک اوک داریم میریم قمارخونه + چعععع ¥ هااااا £ هیممممم ÷ بابا واضع هست قمار میکنیم + هع من نمیزارم منممیام پس. بابا ا/ت: خطرناکه + بابااااا . مامانش: من اجازه میدم ولی بفهمم یه تار مو از این دخترا کم بشه شما پسرا با دمپایی طرفین ¥+£ جوووون . + مامان شما میدونین که منو وتهیونگ . مامانش: ارع دخترم تایید شدس + به تهیونگ خان تایید رو گرفته مبارک به خودم . همه خندیدن × میشه نیان £ نچ میایم × هوفففف + ما نظرمون عوض شد امشب ما هم قرار داریم پس نمیام ٪ به این زودی + ارع بابا ¥ خب خب برین به سلامت
پرش زمانی به شب:
+ خب دخترا آماده این ¥ نقشه شیطانی £ جوون بریم . سه تای زدیم زیر خنده سوار تاکسی شدیم.......
تا اینجا نوشتم شرط هم 40 لایک
۸۳.۹k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.