Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۴۰
شیرین:چرا باهام این کارو کردی الان من چی کار کنم
میکائل:شیرین من ک ازت سو استفاده ک نکردم من دوست دارم
با دوست دارم ک میکائل گفت اروم شدم یکم
شیرین:یعنی نمخوای ازم سو استفاده کنی؟
میکائل:من اینقدر لاشی نشدم ک
شیرین:میترسم اخه یک بار اون عمو حروم زاده ام
میکائل دست هامو گرفت و نذاشت بقیشو بگم
میکائل:من عاشقتم شیرین اینو بدون من اینقدر هام بد نیستم
بغلش کردم میکائل نوازشم میکرد ک اروم شدم
شیرین:بدنم میسوزه
میکائل:اخه با کاری ک تو کردی پوستت ورداشتع شد باید پماد بزنی
شیرین:میخوام بخوابم
میکائل:اول یک لباس گرم بپوش موهاتم خشک کن بخواب
یک لباس گرم پوشیدم موهامم میکائل با سشوار خشک کرد
شیرین:من باورم نمیشه تو میکائلی
میکائل:چرا باورت نشه من میکائلم
(میکائل)
بعد اینک روح مرجان دیدم خوابیدم ک تو خواب با صدای مردی بلند شدم کل اتاق گشتم ک کسی نبود ک یکدفعه با دیدن دشمنم سرجام میخکوب شدم
الکس:پیدات کردم میکائل
میکائل:تو چجوری امدی اینجا(باعصبانیت)
الکس:من تاترو عذاب ندم ول کن ک نیستم عزیزم
سعید امد داخل اتاق
سعید:توکییییی؟(باداد)
تا اینو سعید گفت یکی از پشت به گردن سعید امپول زد
میکائل:میکشمتتت لعنتیییی
به طرف الکس رفتم ک از پشت یک چیزی دور گردنم انداختم تا امدم درش بیارم دونفر از دوطرف به گردنم امپول زدن
(الکس)
حدود یک هفته بود ک خبری از شیرین نبود من یک پوست شبیه قیافه میکائل درست کردم با اینک خودمم خیلی قیافم شبیهش بود ولی خب بازم برای اینک شک نکنه دختره شیرین انجام دادم
Part۴۰
شیرین:چرا باهام این کارو کردی الان من چی کار کنم
میکائل:شیرین من ک ازت سو استفاده ک نکردم من دوست دارم
با دوست دارم ک میکائل گفت اروم شدم یکم
شیرین:یعنی نمخوای ازم سو استفاده کنی؟
میکائل:من اینقدر لاشی نشدم ک
شیرین:میترسم اخه یک بار اون عمو حروم زاده ام
میکائل دست هامو گرفت و نذاشت بقیشو بگم
میکائل:من عاشقتم شیرین اینو بدون من اینقدر هام بد نیستم
بغلش کردم میکائل نوازشم میکرد ک اروم شدم
شیرین:بدنم میسوزه
میکائل:اخه با کاری ک تو کردی پوستت ورداشتع شد باید پماد بزنی
شیرین:میخوام بخوابم
میکائل:اول یک لباس گرم بپوش موهاتم خشک کن بخواب
یک لباس گرم پوشیدم موهامم میکائل با سشوار خشک کرد
شیرین:من باورم نمیشه تو میکائلی
میکائل:چرا باورت نشه من میکائلم
(میکائل)
بعد اینک روح مرجان دیدم خوابیدم ک تو خواب با صدای مردی بلند شدم کل اتاق گشتم ک کسی نبود ک یکدفعه با دیدن دشمنم سرجام میخکوب شدم
الکس:پیدات کردم میکائل
میکائل:تو چجوری امدی اینجا(باعصبانیت)
الکس:من تاترو عذاب ندم ول کن ک نیستم عزیزم
سعید امد داخل اتاق
سعید:توکییییی؟(باداد)
تا اینو سعید گفت یکی از پشت به گردن سعید امپول زد
میکائل:میکشمتتت لعنتیییی
به طرف الکس رفتم ک از پشت یک چیزی دور گردنم انداختم تا امدم درش بیارم دونفر از دوطرف به گردنم امپول زدن
(الکس)
حدود یک هفته بود ک خبری از شیرین نبود من یک پوست شبیه قیافه میکائل درست کردم با اینک خودمم خیلی قیافم شبیهش بود ولی خب بازم برای اینک شک نکنه دختره شیرین انجام دادم
۸.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.