گرلز...
های گرلز من یدونه سناریو ساختم و هیچ ربطی به فیکم نداره... قضیه اینه که پدر جونگ کوک یه کافه داشته که جونگ کوک معمولا اونجا بوده و کارکتاش رو میشناسه... حالایه دختری رو بعد چند سال توی دانشگاه میبینه و....
یه دونه ویدیوعه الان پست میکنم💗
خوشتون اومد بگین بازم بزارم...
یه دونه ویدیوعه الان پست میکنم💗
خوشتون اومد بگین بازم بزارم...
۳.۵k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.