forced Love
forced Love
part 4
forced Love
Part ۴
جونگ کوک با عصبانیت به سمت جونگین و بومگیو رفت و با صدای بم و خشمگین و با صورتی در هم رفته گفت
کوک: تو اینجا چه غلطی میکنی ؟
و با فشاری زیاد دست جونگین رو گرفت و کشید به سمت درب خروجی
ناگهان جونگین سرش گیج رفت و به زمین افتاد
همانطور که به زمین افتاده بود چشمانه نیمه بازش همه جارا تار میدید فقط با چشمانش برادرش را میدید که با ترس و نگرانی به سمت برادرش با عجله میدوید وبعد چشمانش بسته شد
.......................................................................
چشمانش را باز کرد
توی اتاق بیمارستان بود روی تخت خوابیده بود بهش سرم وصل بود
سرش به شدت درد میکرد
مادر و پدرش توی اتاق بودن مادرش کنارش روی مبل خوابیده بود
پدرش هم اونور اتاق توی گوشی بود
ناگهان پدرش چشمش را از گوشی گرفت و به پسرش داد متوجه شد که پسرش بهوش اومده
به سمتش رفت و با خونسردی و آرامش رو به جونگین گفت
کای : بدون خیر رفتی پارتی و مست کردی ؟ خب.........؟
جونگین که خوب میدونست اون( خب) آخر حرف پدرش چیه ترسید
و با چهره نگران و ترسیده گفت
جونگین : آخه بابا چیزه......
کای : باشه دیگه دوست ندارم تکرار شده . فهمیدی ؟
جونگین : بله پدر متوجه شدم
دکتر درب اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد
با آرومی به سمت جونگین رفت
و با لبخند گفت
دکتر : امروز رو باید مهمون باشی کیوتی
و بعد به سمت کای رفت
و آروم گفت
دکتر : میتونیم بیرون صحبت کنیم ؟
کای آروم به سمت درب خروجی رفت و آروم در رو بست
رو به دکتر کرد و خونسرد گفت
کای : اتفاقی افتاده ؟
دکتر با چهره ای ناراحت رو به کای کرد و گفت
دکتر : آقای جئون راستش امممممممممم پسر شما به خاطر امور قلبی که داره باید از الکل دور بمونه اگر دفعه بعد استفاده کنه امکان داره تمورش آسیب شدیدی به قلبش بزنه خیلی مواظب باشید این امور شوخی بردار نیست
کای با چهره ای آشفته رو به دکتر گفت
کای : ممنون بابت اطلاعتون
کای رو به در کرد و در رو باز کرد آروم رفت داخل
همسرش و پسرش رو دید که خوابیده بودن
رفت رو مبل نشست و به زمین چشم دوخت
......................................
part 4
forced Love
Part ۴
جونگ کوک با عصبانیت به سمت جونگین و بومگیو رفت و با صدای بم و خشمگین و با صورتی در هم رفته گفت
کوک: تو اینجا چه غلطی میکنی ؟
و با فشاری زیاد دست جونگین رو گرفت و کشید به سمت درب خروجی
ناگهان جونگین سرش گیج رفت و به زمین افتاد
همانطور که به زمین افتاده بود چشمانه نیمه بازش همه جارا تار میدید فقط با چشمانش برادرش را میدید که با ترس و نگرانی به سمت برادرش با عجله میدوید وبعد چشمانش بسته شد
.......................................................................
چشمانش را باز کرد
توی اتاق بیمارستان بود روی تخت خوابیده بود بهش سرم وصل بود
سرش به شدت درد میکرد
مادر و پدرش توی اتاق بودن مادرش کنارش روی مبل خوابیده بود
پدرش هم اونور اتاق توی گوشی بود
ناگهان پدرش چشمش را از گوشی گرفت و به پسرش داد متوجه شد که پسرش بهوش اومده
به سمتش رفت و با خونسردی و آرامش رو به جونگین گفت
کای : بدون خیر رفتی پارتی و مست کردی ؟ خب.........؟
جونگین که خوب میدونست اون( خب) آخر حرف پدرش چیه ترسید
و با چهره نگران و ترسیده گفت
جونگین : آخه بابا چیزه......
کای : باشه دیگه دوست ندارم تکرار شده . فهمیدی ؟
جونگین : بله پدر متوجه شدم
دکتر درب اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد
با آرومی به سمت جونگین رفت
و با لبخند گفت
دکتر : امروز رو باید مهمون باشی کیوتی
و بعد به سمت کای رفت
و آروم گفت
دکتر : میتونیم بیرون صحبت کنیم ؟
کای آروم به سمت درب خروجی رفت و آروم در رو بست
رو به دکتر کرد و خونسرد گفت
کای : اتفاقی افتاده ؟
دکتر با چهره ای ناراحت رو به کای کرد و گفت
دکتر : آقای جئون راستش امممممممممم پسر شما به خاطر امور قلبی که داره باید از الکل دور بمونه اگر دفعه بعد استفاده کنه امکان داره تمورش آسیب شدیدی به قلبش بزنه خیلی مواظب باشید این امور شوخی بردار نیست
کای با چهره ای آشفته رو به دکتر گفت
کای : ممنون بابت اطلاعتون
کای رو به در کرد و در رو باز کرد آروم رفت داخل
همسرش و پسرش رو دید که خوابیده بودن
رفت رو مبل نشست و به زمین چشم دوخت
......................................
۹۱۵
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.