* * زندگی متفاوت
🐾پارت 55
#paniz
بعد اینکه لباسم پوشیدم تقریبا یه شلوار جین بود ولی نخی بود با یه پیرهن استین بلند طوسی موهام پشت گوشم زدم
کتاب برداشتم اخ که چقد من مست این کتاب شدم جلد دومش اومده بود کاشکی میتونستم بخرمش
از پله ها اومدم پایین نیکا و مهشاد پایین بودم
منم بهشون ملحق شدم رفتم سر میز صبحونه
پانیذ:سلامم
نیکا :سلام
مهشاد:قشنگ دیگه منو تحویل نمیگریااا فقططط کتابتت
پانیذ:خب چیکار کنم وقتی کتاب به این خوبی دارم چرا باید پیش تو باشم
مهشاد:خیلی بیشعورییااا
پانیذ:تازه جلد دومشم اومده
مهشاد:دیگه هیچی منو به کل یادت میره
رفتم به خودم فشوردمششش
پانیذ:مگههه میشه من تو رو یادم بره بیا بشین
سر میز نشستیم کم کم بقیه هم اومدن مشغول صبحونه خوردن بودیم که متوجه شدم رضا اصلا نبوده تو جمع
وا مگه بعد اینکه من رفتم بعدحموم جایی رفته برای اینکه بفهمم تو اتاقش بوده یا نه
به بهونه تموم کردن صبحونم رفتم طبقه ی بالا
رفتم جلو در اتاقش تقه ای به در زدم وارد اتاق شدم کسی نبود
پس یه اتاق میمونه اونم اتاق کارشش که خیلی بزرگه بود ته سالن طبقه ی بالا بود رفتم ته سالن صداش میوند معلوم بود داره با تلفن داره حرف میزنه
در زدم وارد شدم
متوجه من نشد پشت میز بود برگشته بود منم نمیدید
منم رفتم نشستم رو میزش تا حرف زدنش تموم بشه ولی انگار تموم شدنی نبود مجبور شدم رو شونش بزنم
که بالاخره فهمید برگشت سمتم لبخندی زد منم جوابش با اخم دادم که تلفنش تموم کرد گوشی رو گذاشت رو میز
رضا:حالا چرا اخم میکنی من که متوجه ات نشدم معذرت میخوام
قشنگ از عذر خواهیش کپ کردم دقیقن این همین ادم بود که اصن یه بارم به روم لبخند نمیزد و الان یه اخم من باعث شده از من معذرت خواهی کنه
از تو فکر اومدم بیرون دستم گذاشتم رو بازوش
پانیذ:اخمم بخاطر توجه ات به من نبود
اومد جلو
رضا:پس بر چی بود
پانیذ:چرا صبحونه پایین نیومدی
رضا:کار داشتم بخاطر اون حالا بریم
پانیذ:بریم ولی قبلش من برم کش موهام بردارم بعد بریم
بعد حرفم حالت چهرش عوض شد اخم کرد
رضا:مگه من بهت نگفتم موهات هیچ وقت نبند هوم
یاد اون روز که تو لابی بودیم افتادم وقتی بهم گفت هیچ وقت موهام نبندم بزارم باز بمونه اما واسع چی
رضا:حرفم و که دیگه یادت نمیره
پانیذ:چشم بریم حالا
رضا:بفرما
از میز اومدم پایین با هم رفتیم پایین زیاد کسی نبود که جلبه توجه کنه رفت سرمیز تا صبحونه اش بخوره من و مهشاد با هم رفتیم رو مبل تا من داستان این کتاب براش توضیح بدم......
#paniz
بعد اینکه لباسم پوشیدم تقریبا یه شلوار جین بود ولی نخی بود با یه پیرهن استین بلند طوسی موهام پشت گوشم زدم
کتاب برداشتم اخ که چقد من مست این کتاب شدم جلد دومش اومده بود کاشکی میتونستم بخرمش
از پله ها اومدم پایین نیکا و مهشاد پایین بودم
منم بهشون ملحق شدم رفتم سر میز صبحونه
پانیذ:سلامم
نیکا :سلام
مهشاد:قشنگ دیگه منو تحویل نمیگریااا فقططط کتابتت
پانیذ:خب چیکار کنم وقتی کتاب به این خوبی دارم چرا باید پیش تو باشم
مهشاد:خیلی بیشعورییااا
پانیذ:تازه جلد دومشم اومده
مهشاد:دیگه هیچی منو به کل یادت میره
رفتم به خودم فشوردمششش
پانیذ:مگههه میشه من تو رو یادم بره بیا بشین
سر میز نشستیم کم کم بقیه هم اومدن مشغول صبحونه خوردن بودیم که متوجه شدم رضا اصلا نبوده تو جمع
وا مگه بعد اینکه من رفتم بعدحموم جایی رفته برای اینکه بفهمم تو اتاقش بوده یا نه
به بهونه تموم کردن صبحونم رفتم طبقه ی بالا
رفتم جلو در اتاقش تقه ای به در زدم وارد اتاق شدم کسی نبود
پس یه اتاق میمونه اونم اتاق کارشش که خیلی بزرگه بود ته سالن طبقه ی بالا بود رفتم ته سالن صداش میوند معلوم بود داره با تلفن داره حرف میزنه
در زدم وارد شدم
متوجه من نشد پشت میز بود برگشته بود منم نمیدید
منم رفتم نشستم رو میزش تا حرف زدنش تموم بشه ولی انگار تموم شدنی نبود مجبور شدم رو شونش بزنم
که بالاخره فهمید برگشت سمتم لبخندی زد منم جوابش با اخم دادم که تلفنش تموم کرد گوشی رو گذاشت رو میز
رضا:حالا چرا اخم میکنی من که متوجه ات نشدم معذرت میخوام
قشنگ از عذر خواهیش کپ کردم دقیقن این همین ادم بود که اصن یه بارم به روم لبخند نمیزد و الان یه اخم من باعث شده از من معذرت خواهی کنه
از تو فکر اومدم بیرون دستم گذاشتم رو بازوش
پانیذ:اخمم بخاطر توجه ات به من نبود
اومد جلو
رضا:پس بر چی بود
پانیذ:چرا صبحونه پایین نیومدی
رضا:کار داشتم بخاطر اون حالا بریم
پانیذ:بریم ولی قبلش من برم کش موهام بردارم بعد بریم
بعد حرفم حالت چهرش عوض شد اخم کرد
رضا:مگه من بهت نگفتم موهات هیچ وقت نبند هوم
یاد اون روز که تو لابی بودیم افتادم وقتی بهم گفت هیچ وقت موهام نبندم بزارم باز بمونه اما واسع چی
رضا:حرفم و که دیگه یادت نمیره
پانیذ:چشم بریم حالا
رضا:بفرما
از میز اومدم پایین با هم رفتیم پایین زیاد کسی نبود که جلبه توجه کنه رفت سرمیز تا صبحونه اش بخوره من و مهشاد با هم رفتیم رو مبل تا من داستان این کتاب براش توضیح بدم......
۹.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.