فیک شوگا ( عشق ابدی) ادامه پارت 9
از زبان ا/ت :
( نیم ساعت بعد)
داشتم با گوشیم ور میرفتم که یکی از کارمندای شرکت اومد توی اتاقم.کیو بود. گفت : ببخشید ا/ت اینارو ببین چی کمه کسر داره.
گفتم : باشه کیو بیابشین .
اومد نشست و منم شروع کردم به تصیح کردن.
از زبان شوگا :
دیگه کم کم دلم برای ا/ت تنگ شد. پاشدم برم اتاق ا/ت.
درو اروم باز کردم. داشت با کیو حرف میزد.
محو حرف زدنش شدم. ا/ت متوجه نشده بود که اومدم توی اتاقش. موهاش اومد جلوی صورتش. می خواستم برم سمتش که دیدم کیو دستشو داره میبره سمت صورت ا/ت ولی ا/ت نفهمیده. عصبانی شدم و گفتم : هوش چی کار می کنی؟!
سریع برگشت و گفت : اه من ؟ نه من کاری نمیکردم موهاش اومده بود جلوی صورتش.
دستامو کردم توی جیبم و با اخم رفتم سمتش و گفت : لازم نیست تو موهاشو بدی بغل خودش میتونه اگه هم اون نتونست من میتونم.
ا/ت با تعجب بهمون نگاه می کرد.
برای اینکه به کیو بفهمونم منو ا/ت همو دوست داریم با لبخند به ا/ت نگاه کردم و گفتم : عشقم چیکار می کردی؟؟
گفت : کاری نمی کردم عزیزم.....خب کیو اینارو بهت میگم بعد میتونی بری.
کیو گفت : ب...... باشه!
بعد نشتم روی مبل ینفره ای که رو بروی مبلی که کیو نشسته بود . ا/ت شروع کرد به توضیح دادن.
دستمو بردم سمتش و موهاشو دادم بشت گوشش.
کیو با اخم پر حسادتی بهم نگاه کرد و به ا/ت گفت : ا/ت امروز وقتت خالیه؟
چشمای ا/ت گرد شد و گفت : اره چطور؟
کیو تو چشای ا/ت نگاه کرد و گفت : نظرت چیه امشب بریم بیرون برای شام.
ا/ت گفت : برای چی چیزی می خوای بگی؟
کیو گفت : خب اره.
دیگه داشتم از عصبانیم منفجر می شدم....... دلم می خواست اون کیو رو زیر پاهام له کنم.
بعد به ا/ت نگاه کردم و یه لبخند زدم و گفتم : ا/ت امروز چقدر خوشگل شدیا !
با تعجب گفت : اه...... ممنون عزیزم.
جونگ کوک سریع اومد تو و گفت : ا/ت بیا اینارو ببی......ن....
تا مارو دید کپ کرد.
یه صندلی اورد و گذاشت بغل میز ا/ت.
کیو گفت : ا/ت پس ساعت 9 میام دنبالت بریم رستوران.
گفتم : ا/ت امروز ساعت 5 میام دنبالت توی خونه باید یسری مدارک رو سرو سامون بدیم.
جونگ کوک کپ کرده بود.
از زبان ا/ت :
اینا چشونه چرا انقدر مثل دیوونه ها برخورد می کنن؟
انکار جنگه !
گرمم بود دوتا دکمه اول لباسمو باز کردم تا یکم بهم هوا بخوره و گفتم : ام......اه.... من میرم یسری مدارک رو بیارم الان میام.
بعد سریع از اتاق رفتم توی دستشویی.
از زبان شوگا :
با اخم به کیو نگاه می کردم که جونگ کوک گفت : شوگا چتونه! اگه ا/ت رو دوست دارین بهش بگید.
گفتم : جونگ کوک تو که میدونی منو ا/ت عاشق همین پس لازم به گفتن نیست.
جونگ کوک گفت : خب اره میدونم.
کیو گفت : از کجا معلوم که ا/ت شوگا رو دوست داره!
گفتم : میتونیم ببینیم.....من ی فکری دارم ..... من بدون اینکه ا/ت بفهمه بهش زنگ میزنم. چون تاحالا ندیدم چی سیو کرده! نظرت چیه کیو؟
جونگ کوک گفت : مگه بچه ایدددددددددددد!!!.......دیوونه ها.
بعد بلند شدم و در گوشه جونگ کوک گفتم : می خوام بفهمه که دیگه دورو ور ا/ت نباید نگرده.
جونگ کوک موند و دوباره رفتم جلوی کیو نشستم.
ا/ت بالاخره اومد. جونگ کوک گفت : مدارک چی شد ا/ت؟!
ا/ت گفت : اه توی کمد خودم بودن.
بعد مدارک رو اورد
نشست و گوشیشو از توی جیبه کتش در اورد و گذاشت روی میزش.
کیو به گوشیم نگاه می کرد و ا/ت داشت به جونگ کوک مدارک رو نشون میداد.
زنگ زدم به ا/ت و کیو به گوشه ا/ت خیره شد.
از زبان ا/ت :
داشتم به جونگ کوک مدارک رو نشون میدادم که گوشیم زنگ خورد. جونگ کوک و کیو خیلی جدی و همزمان گفتن : ا/ت *عشقم* کیه ؟!!! ( منظورشون از عشقم همون شوگاعه که ا/ت عشقم سیو کرده)
مدارک رو گذاشتم روی میز و گوشی رو برداشتم و با اخم به شوگا نگاه کردم و گفتم : شوگا.... شوگا رو عشقم سیو کردم.
کیو گفت : پس همو دوست دارین نه؟
شوگا گفت : چجورم .......عاشق همیم.
همه چیو فهمیدم. دست به سینه شدم و با اخم بهشون نگاه کردم و گفتم : از قصد زنگ زدی شوگا؟!!!! کیو تو هم از قصد گفتی باهات بیام رستوران؟!!
بعد جونگ کوک گفت : هعی چی بگم مثل بچه ها رفتار میکنن.
بعد جونگ کوک ادامه داد : کیو بیا بریم توی اتاق منم کنی کار هست که باید انجام بدی.
۰۰۰۰۰
( نیم ساعت بعد)
داشتم با گوشیم ور میرفتم که یکی از کارمندای شرکت اومد توی اتاقم.کیو بود. گفت : ببخشید ا/ت اینارو ببین چی کمه کسر داره.
گفتم : باشه کیو بیابشین .
اومد نشست و منم شروع کردم به تصیح کردن.
از زبان شوگا :
دیگه کم کم دلم برای ا/ت تنگ شد. پاشدم برم اتاق ا/ت.
درو اروم باز کردم. داشت با کیو حرف میزد.
محو حرف زدنش شدم. ا/ت متوجه نشده بود که اومدم توی اتاقش. موهاش اومد جلوی صورتش. می خواستم برم سمتش که دیدم کیو دستشو داره میبره سمت صورت ا/ت ولی ا/ت نفهمیده. عصبانی شدم و گفتم : هوش چی کار می کنی؟!
سریع برگشت و گفت : اه من ؟ نه من کاری نمیکردم موهاش اومده بود جلوی صورتش.
دستامو کردم توی جیبم و با اخم رفتم سمتش و گفت : لازم نیست تو موهاشو بدی بغل خودش میتونه اگه هم اون نتونست من میتونم.
ا/ت با تعجب بهمون نگاه می کرد.
برای اینکه به کیو بفهمونم منو ا/ت همو دوست داریم با لبخند به ا/ت نگاه کردم و گفتم : عشقم چیکار می کردی؟؟
گفت : کاری نمی کردم عزیزم.....خب کیو اینارو بهت میگم بعد میتونی بری.
کیو گفت : ب...... باشه!
بعد نشتم روی مبل ینفره ای که رو بروی مبلی که کیو نشسته بود . ا/ت شروع کرد به توضیح دادن.
دستمو بردم سمتش و موهاشو دادم بشت گوشش.
کیو با اخم پر حسادتی بهم نگاه کرد و به ا/ت گفت : ا/ت امروز وقتت خالیه؟
چشمای ا/ت گرد شد و گفت : اره چطور؟
کیو تو چشای ا/ت نگاه کرد و گفت : نظرت چیه امشب بریم بیرون برای شام.
ا/ت گفت : برای چی چیزی می خوای بگی؟
کیو گفت : خب اره.
دیگه داشتم از عصبانیم منفجر می شدم....... دلم می خواست اون کیو رو زیر پاهام له کنم.
بعد به ا/ت نگاه کردم و یه لبخند زدم و گفتم : ا/ت امروز چقدر خوشگل شدیا !
با تعجب گفت : اه...... ممنون عزیزم.
جونگ کوک سریع اومد تو و گفت : ا/ت بیا اینارو ببی......ن....
تا مارو دید کپ کرد.
یه صندلی اورد و گذاشت بغل میز ا/ت.
کیو گفت : ا/ت پس ساعت 9 میام دنبالت بریم رستوران.
گفتم : ا/ت امروز ساعت 5 میام دنبالت توی خونه باید یسری مدارک رو سرو سامون بدیم.
جونگ کوک کپ کرده بود.
از زبان ا/ت :
اینا چشونه چرا انقدر مثل دیوونه ها برخورد می کنن؟
انکار جنگه !
گرمم بود دوتا دکمه اول لباسمو باز کردم تا یکم بهم هوا بخوره و گفتم : ام......اه.... من میرم یسری مدارک رو بیارم الان میام.
بعد سریع از اتاق رفتم توی دستشویی.
از زبان شوگا :
با اخم به کیو نگاه می کردم که جونگ کوک گفت : شوگا چتونه! اگه ا/ت رو دوست دارین بهش بگید.
گفتم : جونگ کوک تو که میدونی منو ا/ت عاشق همین پس لازم به گفتن نیست.
جونگ کوک گفت : خب اره میدونم.
کیو گفت : از کجا معلوم که ا/ت شوگا رو دوست داره!
گفتم : میتونیم ببینیم.....من ی فکری دارم ..... من بدون اینکه ا/ت بفهمه بهش زنگ میزنم. چون تاحالا ندیدم چی سیو کرده! نظرت چیه کیو؟
جونگ کوک گفت : مگه بچه ایدددددددددددد!!!.......دیوونه ها.
بعد بلند شدم و در گوشه جونگ کوک گفتم : می خوام بفهمه که دیگه دورو ور ا/ت نباید نگرده.
جونگ کوک موند و دوباره رفتم جلوی کیو نشستم.
ا/ت بالاخره اومد. جونگ کوک گفت : مدارک چی شد ا/ت؟!
ا/ت گفت : اه توی کمد خودم بودن.
بعد مدارک رو اورد
نشست و گوشیشو از توی جیبه کتش در اورد و گذاشت روی میزش.
کیو به گوشیم نگاه می کرد و ا/ت داشت به جونگ کوک مدارک رو نشون میداد.
زنگ زدم به ا/ت و کیو به گوشه ا/ت خیره شد.
از زبان ا/ت :
داشتم به جونگ کوک مدارک رو نشون میدادم که گوشیم زنگ خورد. جونگ کوک و کیو خیلی جدی و همزمان گفتن : ا/ت *عشقم* کیه ؟!!! ( منظورشون از عشقم همون شوگاعه که ا/ت عشقم سیو کرده)
مدارک رو گذاشتم روی میز و گوشی رو برداشتم و با اخم به شوگا نگاه کردم و گفتم : شوگا.... شوگا رو عشقم سیو کردم.
کیو گفت : پس همو دوست دارین نه؟
شوگا گفت : چجورم .......عاشق همیم.
همه چیو فهمیدم. دست به سینه شدم و با اخم بهشون نگاه کردم و گفتم : از قصد زنگ زدی شوگا؟!!!! کیو تو هم از قصد گفتی باهات بیام رستوران؟!!
بعد جونگ کوک گفت : هعی چی بگم مثل بچه ها رفتار میکنن.
بعد جونگ کوک ادامه داد : کیو بیا بریم توی اتاق منم کنی کار هست که باید انجام بدی.
۰۰۰۰۰
۵۰.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.