دفتر خاطرات پارت اول
قسمت اول
بازم یه روز تکراری یه روز بدون عشقم یه روز پر غم یه روز پر درد،نگاهی به خودم از داخل آینه قدی اتاق انداختم به خودم پوزخندی زدم حال روز الانم خیلی خنده دار موهام به هم ریخته و زیر چشمام گود افتاده بود آدم اگه منو نشناسه فکر میکنه جنم،از اتاق خارج شدم و به سمت تلویزیون رفتم و روشنش کردم بدون اینکه چیزی از فیلمی که داشت بخش میشود بفهمم نشستم و به صفحه تلویزیون زل زدم توی حال خودم نبود چشمام مسخ تلویزیون شده بود ولی افکارم توی گذشته پر میزد،نگاهمو از تلویزیون گرفتم و پاهامو بغل کردم و چونمو گذاشتم روی پاهام عجیب دلم امروز تنگ شده تنگ عشقم دلم آغوش گرم و بوسه های عاشقانه شو میخواست دلم محبت و مهربونیاشو میخواست،کاش اینجا بود ولی نیست،همش تقصیر خودمه همش به خاطر حماقت احمقانه خودم بود احماقتی که باعث شد دنیا عشقمو ازم بگیره از جام بلند شدم، خیلی دلم میخواست برم و دفتر خاطراتمو بردارم تا کمی از دلتنگی هام کم بشه،به سمت اتاق زیرشیروانی حرکت کردم وقتی به اتاق رسیدم در اتاقو باز کردم،با باز کردن اتاق صدای خنده های جیمین توی گوشم میپیچید انگاری همین دیروز بود که داشتم باهاش اتاق زیرشیروانی رو تمیز میکردم و در هین تمیز کردن من اذیتش میکردم و اون از کارام گاهی حرصی میشید و گاهی میخندید، آهی کشیدم چقدر اون روزا زود گذشت خیلی دوست داشتم بازم اون روزا تکرار میشد،،،با پیدا کردن دفتر خاطرم خوشحال برداشتمش صفحه دفترم ناشی از گردغبار بود با دستم خاکای روی دفتر رو کنار زدم و به جلد ابیش خیره شدم،همراه دفتر از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق نشیمن رفتم هوا خیلی سرد بود و منم تصمیم گرفتم خاطراتمو کنار شومینه مرور کنم،مثل پیرزنا روی مبل تک نفره روبه روی شومینه نشسته بودم و پتوی زخمی روی پاهام انداخته بودم،صفحه اول دفترو باز کردم با دیدن نوشته هاش لبخندی روی لبم نشست چشمامو بستم و به اون روزی که برای اولین بار با جیمین برخورد کردم فکر میکردم.
فلش بک.
ای خدا بازم دیرم شد.
_ مامان چرا منو بیدار نکردی
لنگه جورابم گم شده بود و منم یه ساعته که دارم دنبالش میگردم حرصم گرفته بود چرا آخه من اینقدره شلختم،در اتاقم باز شد و مامانم اومد داخل.
+ فعلا بیا اینارو بپوش تا بعد وقتی از مدرسه برگشتی اتاقتو تمیز کنی.
با خوشحالی جورابای توی دست مامانم رو گرفتم...
بعد از آماده شدن نگاهی به ساعت انداختم همش تقصیره نامجونه اگه اون تا دیر وقت باهام حرف نمیزد و من خواب نمیموندم الان بخاطر اون دیرم شد نا سلامتی امروز امتحان دارم.
از خونه خارج شدم و شروع کردم به دویدن،دیگه داشتم به خیابون میرسیدم به چراغ نگاه کردم لعنتی چراغ قرمز بود و باید صبر میکردم تا چراغ سبز بشه ولی من الان وقت این کارارو نداشتم و خیابونم خلوته از فرصت استفاده کردم خواستم از خیابون رد شم که یه ماشین با سرعت داشت میومد سمتم ناخواسته متوقف کردم و به ماشینی که با سرعت داشت میومد سمتم نگاه کردم انگاری قراره بمیرم چشمامو بستم که ماشین ترمز گرفت یکی از چشمامو باز کردم فقط یه انگشت باهام فاصله داشت نفسمو دادم بیرون و به خودم اومدم با عصبانیت رفتم سمت در رانده، شیشه ماشینش دودی بود و من نمیتونستم راندشو ببینم چندتا تقه زدم به شیشه ماشین و طلبکار دستامو زدم به کمرم،با باز شدن در ماشین چند قدم رفتم عقب که با دیدن راندش دهنم از شدت جذابیش باز شد.
_ ببخشید خانم شما حالتون خوبه .
انگاری چیزی نمیشنیدم اصلا تو حال خودم نبودم که با تکون دادن دستش جلوی صورتم به خودم اومدم.
_ حالتون خوبه؟.
اخمی کردم و با عصبانیت گفتم.
+ شما وقتی بلد نیستید راندگی کنید بیخود میکنی میشینی پشت ماشین.
انگاری از حرفم جا خورد که ادامه دادم
+ چیه انتظار داری ببخشمت.
عینک دودیشو از روی چشماش برداشت و خونسرد گفت.
_ من معذرت خواهیمو کردم ولی فک کنم باید یه چکاپ به چشم پزشکی برید.
سوالی نگاش کردم که اشاره با چراغ که الان سبز شده بود کرد.
_ فک کنم الان چراغ سبز شد الآنم لطف کنید برید کنار من دیرم شده مثل شما بی کار نیستم.
سوار ماشینش شد و با یه بوق از کنارم رد شد همین که از دیدم محو شد دادی زدم و گفتم.
+ اگه مردی وایسا تا بهت نشون بدم اینجا زن کیه.
شت چه حرفی،بیخیال اون پسره شدم.....به مدرسه رسیدم همه رفته بودن سر کلاسشون اه لعنت به شانسم هیچکی توی حیاط نیست با حواس جمعی رفتم سمت کلاسم ....وقتی به کلاس رسیدم نفس عمیقی کشیدم و در کلاسو باز کردم خواستم اولین قدم رو بردارم که کیفم توسط کسی از پشت کشیده شد
_ کجا خانم دیر اومدی.
نمیدونستم کیه
+ ببخشید استاد این فعه آخره.
برگشتم سمتش که از دیدنش جا خوردم.
+ تو؟اینجا چیکار میکنی؟.
اونم از دیدنم جا خورد ولی بعد با خونسردی گفت.
_ شما فضول منی؟.
پایان پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه
بازم یه روز تکراری یه روز بدون عشقم یه روز پر غم یه روز پر درد،نگاهی به خودم از داخل آینه قدی اتاق انداختم به خودم پوزخندی زدم حال روز الانم خیلی خنده دار موهام به هم ریخته و زیر چشمام گود افتاده بود آدم اگه منو نشناسه فکر میکنه جنم،از اتاق خارج شدم و به سمت تلویزیون رفتم و روشنش کردم بدون اینکه چیزی از فیلمی که داشت بخش میشود بفهمم نشستم و به صفحه تلویزیون زل زدم توی حال خودم نبود چشمام مسخ تلویزیون شده بود ولی افکارم توی گذشته پر میزد،نگاهمو از تلویزیون گرفتم و پاهامو بغل کردم و چونمو گذاشتم روی پاهام عجیب دلم امروز تنگ شده تنگ عشقم دلم آغوش گرم و بوسه های عاشقانه شو میخواست دلم محبت و مهربونیاشو میخواست،کاش اینجا بود ولی نیست،همش تقصیر خودمه همش به خاطر حماقت احمقانه خودم بود احماقتی که باعث شد دنیا عشقمو ازم بگیره از جام بلند شدم، خیلی دلم میخواست برم و دفتر خاطراتمو بردارم تا کمی از دلتنگی هام کم بشه،به سمت اتاق زیرشیروانی حرکت کردم وقتی به اتاق رسیدم در اتاقو باز کردم،با باز کردن اتاق صدای خنده های جیمین توی گوشم میپیچید انگاری همین دیروز بود که داشتم باهاش اتاق زیرشیروانی رو تمیز میکردم و در هین تمیز کردن من اذیتش میکردم و اون از کارام گاهی حرصی میشید و گاهی میخندید، آهی کشیدم چقدر اون روزا زود گذشت خیلی دوست داشتم بازم اون روزا تکرار میشد،،،با پیدا کردن دفتر خاطرم خوشحال برداشتمش صفحه دفترم ناشی از گردغبار بود با دستم خاکای روی دفتر رو کنار زدم و به جلد ابیش خیره شدم،همراه دفتر از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق نشیمن رفتم هوا خیلی سرد بود و منم تصمیم گرفتم خاطراتمو کنار شومینه مرور کنم،مثل پیرزنا روی مبل تک نفره روبه روی شومینه نشسته بودم و پتوی زخمی روی پاهام انداخته بودم،صفحه اول دفترو باز کردم با دیدن نوشته هاش لبخندی روی لبم نشست چشمامو بستم و به اون روزی که برای اولین بار با جیمین برخورد کردم فکر میکردم.
فلش بک.
ای خدا بازم دیرم شد.
_ مامان چرا منو بیدار نکردی
لنگه جورابم گم شده بود و منم یه ساعته که دارم دنبالش میگردم حرصم گرفته بود چرا آخه من اینقدره شلختم،در اتاقم باز شد و مامانم اومد داخل.
+ فعلا بیا اینارو بپوش تا بعد وقتی از مدرسه برگشتی اتاقتو تمیز کنی.
با خوشحالی جورابای توی دست مامانم رو گرفتم...
بعد از آماده شدن نگاهی به ساعت انداختم همش تقصیره نامجونه اگه اون تا دیر وقت باهام حرف نمیزد و من خواب نمیموندم الان بخاطر اون دیرم شد نا سلامتی امروز امتحان دارم.
از خونه خارج شدم و شروع کردم به دویدن،دیگه داشتم به خیابون میرسیدم به چراغ نگاه کردم لعنتی چراغ قرمز بود و باید صبر میکردم تا چراغ سبز بشه ولی من الان وقت این کارارو نداشتم و خیابونم خلوته از فرصت استفاده کردم خواستم از خیابون رد شم که یه ماشین با سرعت داشت میومد سمتم ناخواسته متوقف کردم و به ماشینی که با سرعت داشت میومد سمتم نگاه کردم انگاری قراره بمیرم چشمامو بستم که ماشین ترمز گرفت یکی از چشمامو باز کردم فقط یه انگشت باهام فاصله داشت نفسمو دادم بیرون و به خودم اومدم با عصبانیت رفتم سمت در رانده، شیشه ماشینش دودی بود و من نمیتونستم راندشو ببینم چندتا تقه زدم به شیشه ماشین و طلبکار دستامو زدم به کمرم،با باز شدن در ماشین چند قدم رفتم عقب که با دیدن راندش دهنم از شدت جذابیش باز شد.
_ ببخشید خانم شما حالتون خوبه .
انگاری چیزی نمیشنیدم اصلا تو حال خودم نبودم که با تکون دادن دستش جلوی صورتم به خودم اومدم.
_ حالتون خوبه؟.
اخمی کردم و با عصبانیت گفتم.
+ شما وقتی بلد نیستید راندگی کنید بیخود میکنی میشینی پشت ماشین.
انگاری از حرفم جا خورد که ادامه دادم
+ چیه انتظار داری ببخشمت.
عینک دودیشو از روی چشماش برداشت و خونسرد گفت.
_ من معذرت خواهیمو کردم ولی فک کنم باید یه چکاپ به چشم پزشکی برید.
سوالی نگاش کردم که اشاره با چراغ که الان سبز شده بود کرد.
_ فک کنم الان چراغ سبز شد الآنم لطف کنید برید کنار من دیرم شده مثل شما بی کار نیستم.
سوار ماشینش شد و با یه بوق از کنارم رد شد همین که از دیدم محو شد دادی زدم و گفتم.
+ اگه مردی وایسا تا بهت نشون بدم اینجا زن کیه.
شت چه حرفی،بیخیال اون پسره شدم.....به مدرسه رسیدم همه رفته بودن سر کلاسشون اه لعنت به شانسم هیچکی توی حیاط نیست با حواس جمعی رفتم سمت کلاسم ....وقتی به کلاس رسیدم نفس عمیقی کشیدم و در کلاسو باز کردم خواستم اولین قدم رو بردارم که کیفم توسط کسی از پشت کشیده شد
_ کجا خانم دیر اومدی.
نمیدونستم کیه
+ ببخشید استاد این فعه آخره.
برگشتم سمتش که از دیدنش جا خوردم.
+ تو؟اینجا چیکار میکنی؟.
اونم از دیدنم جا خورد ولی بعد با خونسردی گفت.
_ شما فضول منی؟.
پایان پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه
۳۰.۷k
۲۸ آذر ۱۴۰۲