* تک پارتی *
* تک پارتی *
به چشمانش نگاهی انداخت .....پسری که قلبش را برده بود
دست جونگکوکش رو گرفت
تهیونگ : پسرکم ......بدجور عاشقتم
کوک : این دنیا بیرحمه تهیونگ .....تو یک شاهزاده ای و من یک نقاش ساده ما نباید عاشق هم میشدیم
تهیونگ : من همه چی رو پذیرفتم ماه من با اینکه الان دنبال ما هستن تا بکشنمون ولی میخوام امشب رو از ته دل بخندیم چون آخرین باره .....
کوک : لب هایم رو ببوس چون این آخرین باره که قرارها لبخند بیاید رو لبم
تهیونگ لب هایش را گذاشت رو لب های پفکی و صورتی پسرکش
از ته دل هم رو میبوسیدن
.........
جونگکوک از خواب پرید
کوک : بازم همون رویا ....یک خاطره ی تلخ
نگاهی به نقاشی روی دیوار انداخت
نقاشی خودش و زندگی اش
کوک : تهیونگ ....نباید جونت را فدای من میکردی
پسرک میخواست زنده بمونه .....ولی نه بدون عشقش
........ پایان
لایک و حمایت یادتون نره
خلاصه
( تهیونگ شاهزاده ای که بخاطر گی بودنش میخواستن بکشنش که او جون معشوقه اش را نجات میدهد و خودش را تسلیم میکند جونگکوک معشوقه ی کیم تهیونگ که بزرگترین نقاش پایتخت بود و زیبا ترین... بعد مرگ شاهزاده جان خودش رو گرفت و رفت پیش عشقش )
به چشمانش نگاهی انداخت .....پسری که قلبش را برده بود
دست جونگکوکش رو گرفت
تهیونگ : پسرکم ......بدجور عاشقتم
کوک : این دنیا بیرحمه تهیونگ .....تو یک شاهزاده ای و من یک نقاش ساده ما نباید عاشق هم میشدیم
تهیونگ : من همه چی رو پذیرفتم ماه من با اینکه الان دنبال ما هستن تا بکشنمون ولی میخوام امشب رو از ته دل بخندیم چون آخرین باره .....
کوک : لب هایم رو ببوس چون این آخرین باره که قرارها لبخند بیاید رو لبم
تهیونگ لب هایش را گذاشت رو لب های پفکی و صورتی پسرکش
از ته دل هم رو میبوسیدن
.........
جونگکوک از خواب پرید
کوک : بازم همون رویا ....یک خاطره ی تلخ
نگاهی به نقاشی روی دیوار انداخت
نقاشی خودش و زندگی اش
کوک : تهیونگ ....نباید جونت را فدای من میکردی
پسرک میخواست زنده بمونه .....ولی نه بدون عشقش
........ پایان
لایک و حمایت یادتون نره
خلاصه
( تهیونگ شاهزاده ای که بخاطر گی بودنش میخواستن بکشنش که او جون معشوقه اش را نجات میدهد و خودش را تسلیم میکند جونگکوک معشوقه ی کیم تهیونگ که بزرگترین نقاش پایتخت بود و زیبا ترین... بعد مرگ شاهزاده جان خودش رو گرفت و رفت پیش عشقش )
۲۵۶
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.