fake kook
fake kook
part*²⁸
ا.ت: چرا اینقدر ذوق زدست
کوک: چی بگم
ا.ت: شما خانوادگی فرق دارین من برم یه سر به دایان بزنم
کوک: باشه برو
ا.ت: بعد دیگه میرم خونه
کوک: باشه
ا.ت: میخوای بیرونم کنی؟
کوک: نه عزیزم من دلم میخواد همیشه پیشم باشی
ا.ت: شوخی کردم
رفتم تو اتاق پیش دایان
ا.ت: دایانی
دایان: برو بیرون حوصلتو ندارم
ا.ت: دایان به حرفم گوش بده
دایان: بهت میگم برو بیرون
دایان به زور بیرونم کرد
رفتم پیش زن عمو
از دید کوک
رفتم پیش دایان
کوک: دایان
دایان: چی میخوای
کوک: من به کسی نمیگم اومدم اینجا باهات صحبت کنم
دایان: چی میخوای بگی
کوک: چند وقته
دایان: یک ماهه
کوک: چیکار میخوای کنی
دایان: رفتم پیش دکتر برای سقط بچه ولی متاسفانه گفت هنوز زوده
کوک: با اجازه کی خواستی بری
دایان: من نمیتونم نگه ش دارم
کوک: چرا نمیتونی من دلم نمیخواد به تو اسیب برسه اصلا میدونی پدر بچت کیه
دایان: اره
کوک: من میشناسمش
دایان: فک نکنم
کوک: دوسش داری راستشو بگو
دایان: اهمم اره
کوک: خبر داره
دایان: اره
کوک: همین که فهمید چیکار کرد
دایان: اونم میگه بچه رو نگه دار و گفت میاد با بابا و مامان حرف بزنه
کوک: معلومه خیلی دوست داره چون هرکسی بود فرار میکرد
دایان: جونگکوک تو خودت اگه الان بفهمی ا.ت حاملست چیکار میکنی اجازه بهش میدی بچه رو...
دستمو گذاشتم جلوی دهنش
کوک: نه اجازه ای نمیدم میشینیم باهم حرفامون میزنیم ببینم مشکلش چیه اگه قانع کننده بود اجازه میدم
دایان: من الان چیکار کنم
کوک: شمارشو بهم بده تا باهاش حرف بزنم
دایان: بیا اینم شمارش
ده دقیقه بعد
دایان: چیشد
کوک: مهربون بود معلوم بود خیلی دوست داره تا دیر نشده باید با مامان صحبت کنم
دایان: یعنی تو اجازه میدی
کوک: من چرا اجازه ندم اره میدم چون باهاش حرف زدم البته قبلا میشناختمش هم کلاسیم بود دایان: الان میخوای چیکار کنی
کوک: میخوام برم با مامان حرف بزنم
دایان: نه یعنی تو نه دلم نمیخواد تو بگی چون میترسم بزار ا.ت بگه
کوک: ا.ت فک نکنم ا.ت همچین مسئولیتیو قبول کنه
دایان: باهاش حرف بزن
کوک: وایسا یه لحظه بهش بگم بیاد
رفتم پایین
کوک: ا.ت میای پیشمون بالا بیا
ا.ت: باشه
دایان: ا.ت
ا.ت: جانم چیشده
دایان: ببخشید بابت رفتار زشتم
ا.ت: نه عزیزم درکت میکنم
دایان: تو تنها کسی هستی که میتونی کمکم کنی
ا.ت: چیکار میتونم کنم
دایان: با مامانم میخوام صحبت کنی
ا.ت: ولی من نمیتونم
کوک: ا.ت تو تنها کسی هستی که میتونی کمکمون کنی
ا.ت: باشه باشه میرم باهاش حرف بزنم
کوک: قربونت بشم عزیزم برو
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²⁸
ا.ت: چرا اینقدر ذوق زدست
کوک: چی بگم
ا.ت: شما خانوادگی فرق دارین من برم یه سر به دایان بزنم
کوک: باشه برو
ا.ت: بعد دیگه میرم خونه
کوک: باشه
ا.ت: میخوای بیرونم کنی؟
کوک: نه عزیزم من دلم میخواد همیشه پیشم باشی
ا.ت: شوخی کردم
رفتم تو اتاق پیش دایان
ا.ت: دایانی
دایان: برو بیرون حوصلتو ندارم
ا.ت: دایان به حرفم گوش بده
دایان: بهت میگم برو بیرون
دایان به زور بیرونم کرد
رفتم پیش زن عمو
از دید کوک
رفتم پیش دایان
کوک: دایان
دایان: چی میخوای
کوک: من به کسی نمیگم اومدم اینجا باهات صحبت کنم
دایان: چی میخوای بگی
کوک: چند وقته
دایان: یک ماهه
کوک: چیکار میخوای کنی
دایان: رفتم پیش دکتر برای سقط بچه ولی متاسفانه گفت هنوز زوده
کوک: با اجازه کی خواستی بری
دایان: من نمیتونم نگه ش دارم
کوک: چرا نمیتونی من دلم نمیخواد به تو اسیب برسه اصلا میدونی پدر بچت کیه
دایان: اره
کوک: من میشناسمش
دایان: فک نکنم
کوک: دوسش داری راستشو بگو
دایان: اهمم اره
کوک: خبر داره
دایان: اره
کوک: همین که فهمید چیکار کرد
دایان: اونم میگه بچه رو نگه دار و گفت میاد با بابا و مامان حرف بزنه
کوک: معلومه خیلی دوست داره چون هرکسی بود فرار میکرد
دایان: جونگکوک تو خودت اگه الان بفهمی ا.ت حاملست چیکار میکنی اجازه بهش میدی بچه رو...
دستمو گذاشتم جلوی دهنش
کوک: نه اجازه ای نمیدم میشینیم باهم حرفامون میزنیم ببینم مشکلش چیه اگه قانع کننده بود اجازه میدم
دایان: من الان چیکار کنم
کوک: شمارشو بهم بده تا باهاش حرف بزنم
دایان: بیا اینم شمارش
ده دقیقه بعد
دایان: چیشد
کوک: مهربون بود معلوم بود خیلی دوست داره تا دیر نشده باید با مامان صحبت کنم
دایان: یعنی تو اجازه میدی
کوک: من چرا اجازه ندم اره میدم چون باهاش حرف زدم البته قبلا میشناختمش هم کلاسیم بود دایان: الان میخوای چیکار کنی
کوک: میخوام برم با مامان حرف بزنم
دایان: نه یعنی تو نه دلم نمیخواد تو بگی چون میترسم بزار ا.ت بگه
کوک: ا.ت فک نکنم ا.ت همچین مسئولیتیو قبول کنه
دایان: باهاش حرف بزن
کوک: وایسا یه لحظه بهش بگم بیاد
رفتم پایین
کوک: ا.ت میای پیشمون بالا بیا
ا.ت: باشه
دایان: ا.ت
ا.ت: جانم چیشده
دایان: ببخشید بابت رفتار زشتم
ا.ت: نه عزیزم درکت میکنم
دایان: تو تنها کسی هستی که میتونی کمکم کنی
ا.ت: چیکار میتونم کنم
دایان: با مامانم میخوام صحبت کنی
ا.ت: ولی من نمیتونم
کوک: ا.ت تو تنها کسی هستی که میتونی کمکمون کنی
ا.ت: باشه باشه میرم باهاش حرف بزنم
کوک: قربونت بشم عزیزم برو
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۲k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.