فیک قرارتصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۹»
رسیدم به خونه و در و باز کردم و با آسانسور رفتم طبقه بالا و رفتم سمت در خونم که دیدم در بازه.
تعجب کردم و یکم ترسیدم..
رفتم داخل و یهو همه ی چراغا روشن شدو دیدم همکارام جمع شدن و خونه رو چراغونی کرده بودن.
همه باهم ازم عذرخواهی کردن .
تسا با گریه بغلم کرد.
تسا: ببخشید همش تقصیر من بود،اگه نگفته بودم بیا مست کنیم الان هیچکدوم از این اتفاقا نمیوفتاد.
خندیدم و اشکاشو پاک کردم و از همه تشکر کردم.
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون .
سوآه: چطوری اومدین تو خونه؟
تسا: اینقدر باعجله از شرکت رفتی که یادت رفت کلید خونتو برداری.
خندیدم.
بعد گذشت چند دقیقه متوجه شدم که رئیس کیم نیومده.
یواشکی زدم به تسا که نگاهم کرد.
سوآه: رئیس کیم نیومده؟
تسا: نه خیلی ناراحت بود و روش نمیشد بیاد.
چندساعت بعد شام همه رفتن.
خسته بودم و زود خوابم برد.
صبح زودتر بیدارشدم ، چون ماشینمو دیروز تو پارکینگ شرکت گذاشته بودم پس باید پیاده میرفتم.
حاضر شدم و رفتم.
رسیدم به شرکت انگار زوده هنوز کسی نبود.
رفتم داخل و رفتم طبقه بالا.
کیفمو انداختم رو میز و پرده ها رو کنار زدم تا نور بیاد تو.
رفتم در اتاق رئیس و باز کنم که اتاقشو مرتب کنم که یه دفعه متوجه شدم رئیس روی مبل اونطرف اتاقش خوابش برده ....
(اینم طبق قولی که دادم سه پارت 💜 امیدوارم خوشتون بیاد)
رسیدم به خونه و در و باز کردم و با آسانسور رفتم طبقه بالا و رفتم سمت در خونم که دیدم در بازه.
تعجب کردم و یکم ترسیدم..
رفتم داخل و یهو همه ی چراغا روشن شدو دیدم همکارام جمع شدن و خونه رو چراغونی کرده بودن.
همه باهم ازم عذرخواهی کردن .
تسا با گریه بغلم کرد.
تسا: ببخشید همش تقصیر من بود،اگه نگفته بودم بیا مست کنیم الان هیچکدوم از این اتفاقا نمیوفتاد.
خندیدم و اشکاشو پاک کردم و از همه تشکر کردم.
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون .
سوآه: چطوری اومدین تو خونه؟
تسا: اینقدر باعجله از شرکت رفتی که یادت رفت کلید خونتو برداری.
خندیدم.
بعد گذشت چند دقیقه متوجه شدم که رئیس کیم نیومده.
یواشکی زدم به تسا که نگاهم کرد.
سوآه: رئیس کیم نیومده؟
تسا: نه خیلی ناراحت بود و روش نمیشد بیاد.
چندساعت بعد شام همه رفتن.
خسته بودم و زود خوابم برد.
صبح زودتر بیدارشدم ، چون ماشینمو دیروز تو پارکینگ شرکت گذاشته بودم پس باید پیاده میرفتم.
حاضر شدم و رفتم.
رسیدم به شرکت انگار زوده هنوز کسی نبود.
رفتم داخل و رفتم طبقه بالا.
کیفمو انداختم رو میز و پرده ها رو کنار زدم تا نور بیاد تو.
رفتم در اتاق رئیس و باز کنم که اتاقشو مرتب کنم که یه دفعه متوجه شدم رئیس روی مبل اونطرف اتاقش خوابش برده ....
(اینم طبق قولی که دادم سه پارت 💜 امیدوارم خوشتون بیاد)
۱۲.۴k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.