فیک تهیونگ پارت 20
از زبان ا/ت
رفتم بیرون و دیدم تهیونگ داخل آشپزخونه بود
رفتم و از پشت بغلش کردم
گفت: درد داری ؟
گفتم: یه کوچولو
گفت: برو بشین برات دمنوش بیارم
تعجب کرده بودم که آنقدر مهربونه شده بود
مات وایستاده بودم که یهو گفت: نمیشنوی مگه برو بشین تا دردت بیشتر نشده
بازم وایساده بودم که یهو بغلم کرد و برد من رو گذاشت روی مبل راحتی
۱۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
تهیونگ دمنوش رو آورد و گفت: بخور که زود خوب بشی
خندیدم
گفت: اشکال ندارده میبخشمت
گفتم: برای چی ؟
گفت: برای اینکه برنامه ی امشبم رو خراب کردی
گفتم: پس نجات پیدا کردم
سرگرم صحبت با هم بودیم که گوشی تهیونگ زنگ خورد و بعد از صحبت بهش گفتم: کی بود ؟
گفت: چقدر فضول شدی تو ؛ یونگی بود گفت با بچهها دارن میان اینجا
گفتم: جدااااا ( با ذوق ) ؛ میا و جیسو هم هستن ؟؟؟
گفت: اره
گفتم: تهیونگا ( با لحن بچگونه )
تهیونگ : بله
گفتم: میگم میشه زنگ بزنم دوستم لینا هم بیاد پیشم ؟
گفت: کدوم دوستت هست ؟
گفتم: مگه من یه دونه دوست بیشتر دارم از بچگی ؟
گفت: آهان همون که باهاش اومده بودی بار
گفتم: اره همون
گفت: اشکالی ندارد زنگ بزن بیاد پیشت ولی یه شرط داره
گفتم: چه شرطی ؟
گفت : یه بوس
گونش رو بوسیدم و گفت: نه این منظورم نبود یه بوسه روی لبم
گفتم: جالب بود
گفت: باشه پس لینا نمیاد پیشت
گفتم: باشه باشه
لبش رو بوسیدم و رفتم زنگ زدم به لینا
( علامت لینا ∆ )
∆ : بله بفرمایید
ا/ت : سلاممم لینا
∆ : ا/ت حالت خوبه ؟ نگرانت شده بودم
ا/ت : برات یه آدرس میفرستم بیا به اون آدرس هم دیگه رو ببینیم
گفت باشه و قطع کرد
یه لباس پوشیدم ( اسلاید دوم)
رفتم پایین تهیونگ داشت گیم بازی میکرد گفتم: منم میشه بازی کنم ؟
گفت: اگه بلدی بیا
سریع رفتم و نشستم یه نگاه کرد بهم و گفت: چه خانوم زیبایی
دسته رو برداشتم و داشتیم بازی میکردیم که در خونه باز شد
تهیونگ اهمیت نداد و
رفتم بیرون و دیدم تهیونگ داخل آشپزخونه بود
رفتم و از پشت بغلش کردم
گفت: درد داری ؟
گفتم: یه کوچولو
گفت: برو بشین برات دمنوش بیارم
تعجب کرده بودم که آنقدر مهربونه شده بود
مات وایستاده بودم که یهو گفت: نمیشنوی مگه برو بشین تا دردت بیشتر نشده
بازم وایساده بودم که یهو بغلم کرد و برد من رو گذاشت روی مبل راحتی
۱۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
تهیونگ دمنوش رو آورد و گفت: بخور که زود خوب بشی
خندیدم
گفت: اشکال ندارده میبخشمت
گفتم: برای چی ؟
گفت: برای اینکه برنامه ی امشبم رو خراب کردی
گفتم: پس نجات پیدا کردم
سرگرم صحبت با هم بودیم که گوشی تهیونگ زنگ خورد و بعد از صحبت بهش گفتم: کی بود ؟
گفت: چقدر فضول شدی تو ؛ یونگی بود گفت با بچهها دارن میان اینجا
گفتم: جدااااا ( با ذوق ) ؛ میا و جیسو هم هستن ؟؟؟
گفت: اره
گفتم: تهیونگا ( با لحن بچگونه )
تهیونگ : بله
گفتم: میگم میشه زنگ بزنم دوستم لینا هم بیاد پیشم ؟
گفت: کدوم دوستت هست ؟
گفتم: مگه من یه دونه دوست بیشتر دارم از بچگی ؟
گفت: آهان همون که باهاش اومده بودی بار
گفتم: اره همون
گفت: اشکالی ندارد زنگ بزن بیاد پیشت ولی یه شرط داره
گفتم: چه شرطی ؟
گفت : یه بوس
گونش رو بوسیدم و گفت: نه این منظورم نبود یه بوسه روی لبم
گفتم: جالب بود
گفت: باشه پس لینا نمیاد پیشت
گفتم: باشه باشه
لبش رو بوسیدم و رفتم زنگ زدم به لینا
( علامت لینا ∆ )
∆ : بله بفرمایید
ا/ت : سلاممم لینا
∆ : ا/ت حالت خوبه ؟ نگرانت شده بودم
ا/ت : برات یه آدرس میفرستم بیا به اون آدرس هم دیگه رو ببینیم
گفت باشه و قطع کرد
یه لباس پوشیدم ( اسلاید دوم)
رفتم پایین تهیونگ داشت گیم بازی میکرد گفتم: منم میشه بازی کنم ؟
گفت: اگه بلدی بیا
سریع رفتم و نشستم یه نگاه کرد بهم و گفت: چه خانوم زیبایی
دسته رو برداشتم و داشتیم بازی میکردیم که در خونه باز شد
تهیونگ اهمیت نداد و
۶.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.