غیرتی من
غیرتی من
پارت39
(صبح)
با حالت تهوع بیدار شدم بدو دو رفتم سمت دست شویی
بعد از چند دقیقه که حالم خوب شد اومدم بیرون که دیدم شی یان هنوز
خوابه حولم رو ورداشتم رفتم حموم زود حموم کردم اومدم بیرون حولم نصفی از سینه هام و نصف باسنمو گرفته بود نشستم جلوی اینه سشوار رو دراوردم گرفتم به موهام که تو اینه دیدم شی یان داره نگاهم میکنه برگشتم دیدم تکیه داده به تخت و نگاه رومه
کوی:نگاه نکن
شی یان:چرا دوست دارم زنمو نگاه کنم
از روی تخت اومد پایین اومد سمتم سرشو کرد تو گردنم
شی یان:(نفس کشیدن)بوی خیلی خوبی میدی
سشوار رو ازم گرفت خودش موهامو خشک کرد
موهام کاملا خشک شده بود بلند شدم میخواستم لباسامو بپوشم
شی یان:بزار منم کمکت میکنم
کوی:هنوز شکمم بزرگ نشده که خودم میتونم
خودم تنم کردن البته با دستمالی کردنای شی یان
کوی:بیا بریم صبحونه بخوریم رفتیم پایین صبحونه رو اماده کردیم
کوی:پسرا بیاید صبحونه
هنگ از پله ها اومد پایین کت و شلوار پوشیده بود
کوی:کت شلوار از کجات اوردی
هنگ:اممم از لباسای داداش یان کش رفتم(اروم)
کوی:بفهمه میکشتت
شی یان از اشپزخونه اومد بیرون
شی یان:چنگ کو؟
هنگ:هنوز خوابه
شی یان:ولش کن بیا صبحونه بخوریم
نشستیم سر میز
شی یان:راستی کت و شلوار از کجا اوردی
هنگ قهوه پرید تو گلوش
هنگ:(سرفه)(سرفه)تو ساکم اوردم
شی یان:مگه تو دیشب ساک اوردی؟
هنگ:اممم اره
شی یان:اوهوم
چنگ هم اومد پایین
چنگ:هنگ داداش چقدر کت و شلوار شی یان بهت میاد
شی یان عصبانی به هن نگه کرد
هنگ:گوه خوردم
شی یان:میدونی من چقدر وی کت و شلوارام حساسم
کوی:بسه
شی یان:اخه...
کوی:اخه نداره بتمرگین سر جاتون
شی یان:کو ته میدونی من چقدر حساسم
چشم غره به شی یان رفتم
چنگ:داداش مثل سگ از زنت میترسیا
شی یان:نمیترسم اگر الان بچم تو شکمش نبود میدونستم چیکارش(قاشق رو میکشه به بشقاب)
کوی:نه دروغ میگه خیلی پسر خوبیه
مثل سگ دارم دروغ میگم این بچه سپر محافظمه......
(بچه ها شی یان واقعا سگه ها)
پارت39
(صبح)
با حالت تهوع بیدار شدم بدو دو رفتم سمت دست شویی
بعد از چند دقیقه که حالم خوب شد اومدم بیرون که دیدم شی یان هنوز
خوابه حولم رو ورداشتم رفتم حموم زود حموم کردم اومدم بیرون حولم نصفی از سینه هام و نصف باسنمو گرفته بود نشستم جلوی اینه سشوار رو دراوردم گرفتم به موهام که تو اینه دیدم شی یان داره نگاهم میکنه برگشتم دیدم تکیه داده به تخت و نگاه رومه
کوی:نگاه نکن
شی یان:چرا دوست دارم زنمو نگاه کنم
از روی تخت اومد پایین اومد سمتم سرشو کرد تو گردنم
شی یان:(نفس کشیدن)بوی خیلی خوبی میدی
سشوار رو ازم گرفت خودش موهامو خشک کرد
موهام کاملا خشک شده بود بلند شدم میخواستم لباسامو بپوشم
شی یان:بزار منم کمکت میکنم
کوی:هنوز شکمم بزرگ نشده که خودم میتونم
خودم تنم کردن البته با دستمالی کردنای شی یان
کوی:بیا بریم صبحونه بخوریم رفتیم پایین صبحونه رو اماده کردیم
کوی:پسرا بیاید صبحونه
هنگ از پله ها اومد پایین کت و شلوار پوشیده بود
کوی:کت شلوار از کجات اوردی
هنگ:اممم از لباسای داداش یان کش رفتم(اروم)
کوی:بفهمه میکشتت
شی یان از اشپزخونه اومد بیرون
شی یان:چنگ کو؟
هنگ:هنوز خوابه
شی یان:ولش کن بیا صبحونه بخوریم
نشستیم سر میز
شی یان:راستی کت و شلوار از کجا اوردی
هنگ قهوه پرید تو گلوش
هنگ:(سرفه)(سرفه)تو ساکم اوردم
شی یان:مگه تو دیشب ساک اوردی؟
هنگ:اممم اره
شی یان:اوهوم
چنگ هم اومد پایین
چنگ:هنگ داداش چقدر کت و شلوار شی یان بهت میاد
شی یان عصبانی به هن نگه کرد
هنگ:گوه خوردم
شی یان:میدونی من چقدر وی کت و شلوارام حساسم
کوی:بسه
شی یان:اخه...
کوی:اخه نداره بتمرگین سر جاتون
شی یان:کو ته میدونی من چقدر حساسم
چشم غره به شی یان رفتم
چنگ:داداش مثل سگ از زنت میترسیا
شی یان:نمیترسم اگر الان بچم تو شکمش نبود میدونستم چیکارش(قاشق رو میکشه به بشقاب)
کوی:نه دروغ میگه خیلی پسر خوبیه
مثل سگ دارم دروغ میگم این بچه سپر محافظمه......
(بچه ها شی یان واقعا سگه ها)
۴.۴k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.