مافیای من پارت ۹
نامجون : دکتر حالش چطوره
دکتر : عمل سختی داشتن ولی الان حالشون خوبه منتقلش میکنیم به بخش
نامجون : میتونم ببینمش
دکتر : بله
ویو نامجون
وقتی رفتم تو اون حال دیدمش انگار دنیا رو سرم خراب شد چرا اون باید به خاطر من چنین کاری کنه دستاشو گرفتم و داشتم گریه میکردم که دیدم چشماشو باز کرد
ویو مینسو
وقتی چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم یهو نامجونو دیدم که داره گریه میکنه
نامجون : عزیزم حالت خوبه ؟
مینسو : عه نامجون گریه نکن دیگه من که حالم خوبه
نامجون : چرا به خاطر من اون کارو کردی
مینسو : چون دوست نداشتم اتفاقی برات بیوفته را راستی
نامجون : چیه ؟
مینسو : من چهره اون مرد رو که داشتم میومد سمتت دیدم
نامجون : خب بگو کی بود ؟
مینسو : اون همون مرده بود که اون روز توی مهمونی اومد پیشم بعد تو گرفتی زدیش
نامجون : اون جونگ سوک هستش یکی از رقیبامه خیلی دوست داره تورو گروگان بگیره
مینسو : چرا من ؟
نامجون : چون میدونه تو خط قرمز منی بیا مینسو
مینسو : این گوشواره ها چیه ؟
نامجون : اینا ردیاب هستن اینا رو همیشه گوشت کن تا هر موقع ازم دور شدی بتونم با اینا پیدات کنم
مینسو : باشه فقط کی مرخص میشم
نامجون : دکتر گفته یه مدت باید اینجا باشی
مینسو : هوفففف واقعا کسل کنندس
نامجون : اشکالی نداره میخوای بریم تو حیاط
مینسو : وای آره بریم . رفتیم تو حیاط و روی یه نیمکت نشستیم
نامجون : مینسو
مینسو : بله
نامجون : اگه من یه روز مثلا بهت خیانت کنم تو چیکار میکنی
مینسو : برای همیشه از توی زندگیت میرم بیرون چون تو فکر میکنی اونی که پیشته بهتر از منه (سرد)
نامجون : عه مینسو الکی گفتم مگه من به پرنسسم میتونم خیانت کنم
مینسو : حالا تو بگو اگه یه موقع من این کارو کردم
نامجون : اون طرف رو زنده نمیذارم(خشن)
مینسو : بیا دیدی تو هم جنبه نداری(خنده)
نامجون : خب بیا بریم تو دیگه
مینسو : باشه بریم
ویو نامجون
کمک مینسو کردم تا بره تو بیمارستان خیلی نگرانم اگه اون عوضی بلایی سر مینسو بیاره چی تصمیم گرفتم برم خونه
تا لباس عوض کنم
نامجون : عزیزم من میرم خونه کاری نداری
مینسو نه عزیزم برو
نامجون : پیشونیشو بوسیدم و رفتم خونه
ویو مینسو
داشتم کتاب میتوندم که یهو دیدم یه نفر اومد تو اون جونگ سوک بود
جونگ سوک : سلام کوچولو
مینسو : یه دستمال گذاشت رو دهنم و فقط سیاهی .......
ویو نامجون
رفتم بیمارستان که دیدم مینسو نیست کل بیمارستان رو گشتم ولی نبود یادم افتاد یه ردیاب به گوشاش وصل بود ردیابی کردم که یهو ...........
دکتر : عمل سختی داشتن ولی الان حالشون خوبه منتقلش میکنیم به بخش
نامجون : میتونم ببینمش
دکتر : بله
ویو نامجون
وقتی رفتم تو اون حال دیدمش انگار دنیا رو سرم خراب شد چرا اون باید به خاطر من چنین کاری کنه دستاشو گرفتم و داشتم گریه میکردم که دیدم چشماشو باز کرد
ویو مینسو
وقتی چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم یهو نامجونو دیدم که داره گریه میکنه
نامجون : عزیزم حالت خوبه ؟
مینسو : عه نامجون گریه نکن دیگه من که حالم خوبه
نامجون : چرا به خاطر من اون کارو کردی
مینسو : چون دوست نداشتم اتفاقی برات بیوفته را راستی
نامجون : چیه ؟
مینسو : من چهره اون مرد رو که داشتم میومد سمتت دیدم
نامجون : خب بگو کی بود ؟
مینسو : اون همون مرده بود که اون روز توی مهمونی اومد پیشم بعد تو گرفتی زدیش
نامجون : اون جونگ سوک هستش یکی از رقیبامه خیلی دوست داره تورو گروگان بگیره
مینسو : چرا من ؟
نامجون : چون میدونه تو خط قرمز منی بیا مینسو
مینسو : این گوشواره ها چیه ؟
نامجون : اینا ردیاب هستن اینا رو همیشه گوشت کن تا هر موقع ازم دور شدی بتونم با اینا پیدات کنم
مینسو : باشه فقط کی مرخص میشم
نامجون : دکتر گفته یه مدت باید اینجا باشی
مینسو : هوفففف واقعا کسل کنندس
نامجون : اشکالی نداره میخوای بریم تو حیاط
مینسو : وای آره بریم . رفتیم تو حیاط و روی یه نیمکت نشستیم
نامجون : مینسو
مینسو : بله
نامجون : اگه من یه روز مثلا بهت خیانت کنم تو چیکار میکنی
مینسو : برای همیشه از توی زندگیت میرم بیرون چون تو فکر میکنی اونی که پیشته بهتر از منه (سرد)
نامجون : عه مینسو الکی گفتم مگه من به پرنسسم میتونم خیانت کنم
مینسو : حالا تو بگو اگه یه موقع من این کارو کردم
نامجون : اون طرف رو زنده نمیذارم(خشن)
مینسو : بیا دیدی تو هم جنبه نداری(خنده)
نامجون : خب بیا بریم تو دیگه
مینسو : باشه بریم
ویو نامجون
کمک مینسو کردم تا بره تو بیمارستان خیلی نگرانم اگه اون عوضی بلایی سر مینسو بیاره چی تصمیم گرفتم برم خونه
تا لباس عوض کنم
نامجون : عزیزم من میرم خونه کاری نداری
مینسو نه عزیزم برو
نامجون : پیشونیشو بوسیدم و رفتم خونه
ویو مینسو
داشتم کتاب میتوندم که یهو دیدم یه نفر اومد تو اون جونگ سوک بود
جونگ سوک : سلام کوچولو
مینسو : یه دستمال گذاشت رو دهنم و فقط سیاهی .......
ویو نامجون
رفتم بیمارستان که دیدم مینسو نیست کل بیمارستان رو گشتم ولی نبود یادم افتاد یه ردیاب به گوشاش وصل بود ردیابی کردم که یهو ...........
۱۱.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.