ج:بمیرمم با تو بچه دار نمیشم
ج:بمیرمم با تو بچه دار نمیشم
ات:....
ج:شنیدی
ات:بله
رفتیم سمت خونه
جیمین رفت توی اتاق
لباسشو عوض کرد
رفت روی تخت دراز کشید
(چند دقیقه بعد )
رفتم توی اتاق تا شارژلم رو بردارم
ویو ات
اروم در اتاقو باز کردم دیدم جیمین خوابیده
شارژلم سمت جیمین بود اروم رفتم رو تخت و دستمو دراز کردم
شارژلم رو بردارم
جیمین:داری چیکار میکنی ؟
ترسیدم زود دستمو کشیدم که دستمو گرفت
ج:داشتی چیکار میکردی
با یه حرکت ..به خودم اومدم دیدم زیرشم ...دست پا میزدم
ات:ولم کن
جیمین دستشو سمت پهلو و سمت رونم برد
ات:بهم دست نزن
جیمین خم شد در گوشم گفت :خفه
ات:ولم کن خواهش میکنم
دستشو سمت رونم محکم کرد
ات:و.ولم کن
ج:واسه چی اومدی توی اتاقم
ات: ببخشید... ببخشید
ج: دلیل خواستم ازت...
ات: اومدم شارژلم رو بردارم معذرت میخوام
جیمین رفت کنار و من سریع بلند شدم و رفتم
رفتم یه آبی به سر و صورتم زدم
ات:پسره ی احمق
رفتم ناهار رو حاضر کردم
جیمین اومد نشست سر میز
نشستم غذا رو کشیدم و دادم بهش
ات:بفرمایید
ات:....
ج:شنیدی
ات:بله
رفتیم سمت خونه
جیمین رفت توی اتاق
لباسشو عوض کرد
رفت روی تخت دراز کشید
(چند دقیقه بعد )
رفتم توی اتاق تا شارژلم رو بردارم
ویو ات
اروم در اتاقو باز کردم دیدم جیمین خوابیده
شارژلم سمت جیمین بود اروم رفتم رو تخت و دستمو دراز کردم
شارژلم رو بردارم
جیمین:داری چیکار میکنی ؟
ترسیدم زود دستمو کشیدم که دستمو گرفت
ج:داشتی چیکار میکردی
با یه حرکت ..به خودم اومدم دیدم زیرشم ...دست پا میزدم
ات:ولم کن
جیمین دستشو سمت پهلو و سمت رونم برد
ات:بهم دست نزن
جیمین خم شد در گوشم گفت :خفه
ات:ولم کن خواهش میکنم
دستشو سمت رونم محکم کرد
ات:و.ولم کن
ج:واسه چی اومدی توی اتاقم
ات: ببخشید... ببخشید
ج: دلیل خواستم ازت...
ات: اومدم شارژلم رو بردارم معذرت میخوام
جیمین رفت کنار و من سریع بلند شدم و رفتم
رفتم یه آبی به سر و صورتم زدم
ات:پسره ی احمق
رفتم ناهار رو حاضر کردم
جیمین اومد نشست سر میز
نشستم غذا رو کشیدم و دادم بهش
ات:بفرمایید
۲۱.۶k
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.