تکــ پارتــی یـــونــگی
تکــ پارتــی یـــونــگی
امــروز هم یــونگی مثل همیشه دیــر کرده بود و از همه مهم تر خیلی باهام سرد شده بود حــتی جواب سلامم هم بزور میداد واقعا خیلی اوایل اول باهم خوب بودیم منم هم شامی که پخته بودم تا میخواستم بزارم تو یخچال یونگی اومد
یونا. سلام یونگی
یونگی...
یونا. چرا؟ جواب نمیدی
یونگی. خوابم میاد میخوام بخوابم
یونا. وایستا داررم باتو حرف میز..
باسوزشی که دم گوشم حس کردم حرفم باقی موند یونگی منو زد؟(توی دلش) تا یونگی من و زد سریع رفت تو اتاقش
ویو یونگی
وای خیلی بعد زدم تو گوشش اخه امروز بخاطر یک زنه هـرـزـه تمام کار هام لهم ریخت حالا چیکار کنم؟ برم ازش عذر خواهی کنم بگم بیاد بخوابیم
ویو یونا
رفتم توی اتاق مهمان و پشت در زدم به گریه کردن
(خونه اینا این عالمه اتاق داره بدونین)
ویو یونگی
داشتم میمومدم پایین که از تو معذرت خواهی کنم دیدم داری پشت در گریه میکنی صدا از اون طرف در میومد.
رفتم در زدم«صدای در رو خودتون تصور کنین😂»
یونا. درو باز کرد
دیم صورت یونا قرمز شده تا در رو باز کرد پریدم بغلش کردم یونا ببخشد عزیزم نمیخواستم اینجوری بشه لطفا خواهش میکنم(بغض)
ویو یونا تا درو باز کردم یونگی پرید بغلم بهم گفت ببخشید و از این حرفا...
منم بهش گفتم اشکالی نداره
یونگی. امروز با یکی از کارمنداها دعوا شده بود برای هموون اعصاب نداشتم «نگفت که اون کارمند زن بوده»
یونا.چرا سر من خالی میک..؟(گریه)
ویو یونگی داشت حرف میزد نزاشتم حرفش کامل بشه سریع از بغلم درش اوردم و لبام رو لباش گذاشتم لعنتی خیلی شرین بود از کی بود نخورده بودم مزه اش رو یادم رفته بود
ویو یونا
نذاشت حرفم رو کامل بزنم و لباش و رو لبام گذاشت خیلی حس خوبی بهم دست داد(خب منم اکه بودم حس خوبی داش عنتر مثلا یونگی ها عشق همه ما)
ویو یونگی
ازش جدا شدم دلم نمیخواست ولی دیدم داره نفس نفس میزنه
یونگی. خیلی دوست دارم
یوناـ منم دوست دارم
تمام
اها اون زنه که اعصاب یونگی رو خراب کرده بود مادرش بود که میخواست به یونگی بگه از یونا طلاق بگیر و شوخر دختر خالت شو 👌
امــروز هم یــونگی مثل همیشه دیــر کرده بود و از همه مهم تر خیلی باهام سرد شده بود حــتی جواب سلامم هم بزور میداد واقعا خیلی اوایل اول باهم خوب بودیم منم هم شامی که پخته بودم تا میخواستم بزارم تو یخچال یونگی اومد
یونا. سلام یونگی
یونگی...
یونا. چرا؟ جواب نمیدی
یونگی. خوابم میاد میخوام بخوابم
یونا. وایستا داررم باتو حرف میز..
باسوزشی که دم گوشم حس کردم حرفم باقی موند یونگی منو زد؟(توی دلش) تا یونگی من و زد سریع رفت تو اتاقش
ویو یونگی
وای خیلی بعد زدم تو گوشش اخه امروز بخاطر یک زنه هـرـزـه تمام کار هام لهم ریخت حالا چیکار کنم؟ برم ازش عذر خواهی کنم بگم بیاد بخوابیم
ویو یونا
رفتم توی اتاق مهمان و پشت در زدم به گریه کردن
(خونه اینا این عالمه اتاق داره بدونین)
ویو یونگی
داشتم میمومدم پایین که از تو معذرت خواهی کنم دیدم داری پشت در گریه میکنی صدا از اون طرف در میومد.
رفتم در زدم«صدای در رو خودتون تصور کنین😂»
یونا. درو باز کرد
دیم صورت یونا قرمز شده تا در رو باز کرد پریدم بغلش کردم یونا ببخشد عزیزم نمیخواستم اینجوری بشه لطفا خواهش میکنم(بغض)
ویو یونا تا درو باز کردم یونگی پرید بغلم بهم گفت ببخشید و از این حرفا...
منم بهش گفتم اشکالی نداره
یونگی. امروز با یکی از کارمنداها دعوا شده بود برای هموون اعصاب نداشتم «نگفت که اون کارمند زن بوده»
یونا.چرا سر من خالی میک..؟(گریه)
ویو یونگی داشت حرف میزد نزاشتم حرفش کامل بشه سریع از بغلم درش اوردم و لبام رو لباش گذاشتم لعنتی خیلی شرین بود از کی بود نخورده بودم مزه اش رو یادم رفته بود
ویو یونا
نذاشت حرفم رو کامل بزنم و لباش و رو لبام گذاشت خیلی حس خوبی بهم دست داد(خب منم اکه بودم حس خوبی داش عنتر مثلا یونگی ها عشق همه ما)
ویو یونگی
ازش جدا شدم دلم نمیخواست ولی دیدم داره نفس نفس میزنه
یونگی. خیلی دوست دارم
یوناـ منم دوست دارم
تمام
اها اون زنه که اعصاب یونگی رو خراب کرده بود مادرش بود که میخواست به یونگی بگه از یونا طلاق بگیر و شوخر دختر خالت شو 👌
۵.۸k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.