سناریو: وقتی چاقو خوردی و اعضا تازه می فهمن...

سناریو: وقتی چاقو خوردی و اعضا تازه می‌فهمن...


《 بنگ چان》
وقتی فهمید سویچ ماشین برداشت و بدو بدو و با عجله سوار ماشین شد و سرعت اومد پیشت.
وقتی دیدش یه چاقو توی دلته نگران شد و اومد کنارت .
گفتش: خوبی ا.ت ببخشید .... هعق هعق تقصیر ...تقصیر منتها
ا.ت: نه..نه تنت..قصیر تو ننیست
بعد چان گفت:باید همین الان چاقو رو از دلت بکشم بیرون و تا بیمارستان وقتی نداریم. تو مشکلی نداری ؟ (با لحن معصومانه)
ا.ت: نه...نه هر.. هر کاری با..باید انجام بب..دی بده
بعد خیلی آروم چاقو رو کشید بیرون و تو از شدت درد بیهوش شد و چان بغلت کرد و بردت بیمارستان.

《لینو》
وقتی‌ فهمید تو چاقو خوردی سریع تاکسی گرفت و با عجله به راننده گفت: لطفا سریع لطفا بدویید.(کرایه ی تاکسی رو نداده بود)
سریع اومد کنارت و گریش گرفت و گفت: خو..خوبی ببخشید تقصیر منه ... هعق خوب... خوب میشیی
بعد تو سرت رو گذاشتی روی س.ینش بعد شروع کردی به سختر گریه کردین...
لینو:یه کاری میکنم میشه منو بعدا ببخشی؟
بعد از گفتن این جمله سریع چاقو رو کشید بیرون و تو جیغ محکمی زدی و بیهوش شدی...
بعد لینو با چشمای خیس بغلت کرد و سریع بردت بیمارستان...

خوب بود؟
فک کنم ریدم
پارت بعد هم خواستید بگید