مافیای رویایی : p11
تهیونگ ویو
بعد از اینکه ا.ت قبول کرد به من فرصت بده، احساس فوقالعادهای داشتم. حالا باید نشون بدم که چقدر دوستش دارم و چطور میتونیم با هم خوشبخت باشیم. اولین قدم اینه که براش یه شب خاص و به یادماندنی ترتیب بدم. تصمیم گرفتم که یه شام رومانتیک توی یه رستوران شیک برای دو نفر ترتیب بدم.
برای این کار، شروع کردم به برنامهریزی دقیق. رستورانی که انتخاب کرده بودم، یکی از بهترینها بود و مطمئن بودم که ا.ت از محیطش لذت میبره. یه میز خصوصی رزرو کردم و از کارکنان رستوران خواستم که گلهای رز قرمز روی میز بچینن. از اینجا به بعد، باید صبر میکردم و میدیدم که شب چطور پیش میره.
وقتی بهش زنگ زدم تا دعوتش کنم، صدای هیجانزدهاش قلبم رو گرم کرد. به نظر میرسید که اونم از این دعوت خوشحال شده. با هم قرار گذاشتیم و من رفتم دنبال ا.ت تا بریم به رستوران.
شب که شد، هوا خیلی خوب بود و بادی ملایم میوزید. با هم به سمت رستوران راه افتادیم و تو مسیر، دربارهی خیلی چیزا صحبت کردیم. حس میکردم که داریم به هم نزدیکتر میشیم و این برام خیلی ارزشمند بود.
وقتی رسیدیم به رستوران، ا.ت با دیدن محیط زیبا و دکوراسیون شیک رستوران تحت تاثیر قرار گرفت. دستش رو گرفتم و به سمت میزمون راهنماییاش کردم. وقتی نشستیم، شروع کردم به صحبت کردن دربارهی چیزایی که دلم میخواست بهش بگم.
_ : ا.ت، میدونم که این مدت برات سخت بوده و شاید خیلی چیزها تغییر کرده باشه. ولی میخوام بدونی که هر روز بیشتر از قبل بهت علاقهمند میشم. تو برام خیلی خاصی و دلم میخواد که همیشه کنارت باشم.
ا.ت لبخندی زد و به چشمام نگاه کرد. حس میکردم که حرفهام براش معنی دارن و داره بهشون فکر میکنه.
+ : تهیونگ... من واقعاً نمیدونم چی بگم. این مدت خیلی چیزها عوض شده. شاید باید بیشتر به این موضوع فکر کنم.
_ : ا.ت، فقط میخوام بدونی که چقدر برام مهمی. میخوام که همیشه خوشحال باشی و از زندگی لذت ببری. اگه به من فرصت بدی، میتونم نشون بدم که چقدر میتونیم با هم خوشبخت باشیم.
+ : تهیونگ، منم دوست دارم که خوشبخت باشیم. فقط نیاز به زمان دارم که بتونم بهتر فکر کنم و تصمیم درستی بگیرم.
شام خیلی خوب پیش رفت و مکالماتمون عمیقتر و صمیمیتر شد. حس میکردم که داریم به هم نزدیکتر میشیم و این برام خیلی مهم بود. بعد از شام، با هم به قدم زدن تو خیابونهای زیبا و آرام پرداختیم. شب خیلی خوبی بود و حس میکردم که به ا.ت نزدیکتر شدم.
بعد از اینکه ا.ت قبول کرد به من فرصت بده، احساس فوقالعادهای داشتم. حالا باید نشون بدم که چقدر دوستش دارم و چطور میتونیم با هم خوشبخت باشیم. اولین قدم اینه که براش یه شب خاص و به یادماندنی ترتیب بدم. تصمیم گرفتم که یه شام رومانتیک توی یه رستوران شیک برای دو نفر ترتیب بدم.
برای این کار، شروع کردم به برنامهریزی دقیق. رستورانی که انتخاب کرده بودم، یکی از بهترینها بود و مطمئن بودم که ا.ت از محیطش لذت میبره. یه میز خصوصی رزرو کردم و از کارکنان رستوران خواستم که گلهای رز قرمز روی میز بچینن. از اینجا به بعد، باید صبر میکردم و میدیدم که شب چطور پیش میره.
وقتی بهش زنگ زدم تا دعوتش کنم، صدای هیجانزدهاش قلبم رو گرم کرد. به نظر میرسید که اونم از این دعوت خوشحال شده. با هم قرار گذاشتیم و من رفتم دنبال ا.ت تا بریم به رستوران.
شب که شد، هوا خیلی خوب بود و بادی ملایم میوزید. با هم به سمت رستوران راه افتادیم و تو مسیر، دربارهی خیلی چیزا صحبت کردیم. حس میکردم که داریم به هم نزدیکتر میشیم و این برام خیلی ارزشمند بود.
وقتی رسیدیم به رستوران، ا.ت با دیدن محیط زیبا و دکوراسیون شیک رستوران تحت تاثیر قرار گرفت. دستش رو گرفتم و به سمت میزمون راهنماییاش کردم. وقتی نشستیم، شروع کردم به صحبت کردن دربارهی چیزایی که دلم میخواست بهش بگم.
_ : ا.ت، میدونم که این مدت برات سخت بوده و شاید خیلی چیزها تغییر کرده باشه. ولی میخوام بدونی که هر روز بیشتر از قبل بهت علاقهمند میشم. تو برام خیلی خاصی و دلم میخواد که همیشه کنارت باشم.
ا.ت لبخندی زد و به چشمام نگاه کرد. حس میکردم که حرفهام براش معنی دارن و داره بهشون فکر میکنه.
+ : تهیونگ... من واقعاً نمیدونم چی بگم. این مدت خیلی چیزها عوض شده. شاید باید بیشتر به این موضوع فکر کنم.
_ : ا.ت، فقط میخوام بدونی که چقدر برام مهمی. میخوام که همیشه خوشحال باشی و از زندگی لذت ببری. اگه به من فرصت بدی، میتونم نشون بدم که چقدر میتونیم با هم خوشبخت باشیم.
+ : تهیونگ، منم دوست دارم که خوشبخت باشیم. فقط نیاز به زمان دارم که بتونم بهتر فکر کنم و تصمیم درستی بگیرم.
شام خیلی خوب پیش رفت و مکالماتمون عمیقتر و صمیمیتر شد. حس میکردم که داریم به هم نزدیکتر میشیم و این برام خیلی مهم بود. بعد از شام، با هم به قدم زدن تو خیابونهای زیبا و آرام پرداختیم. شب خیلی خوبی بود و حس میکردم که به ا.ت نزدیکتر شدم.
۲۷۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.