فرزند خوانده
♡پارت ۹♡
و کردم تو دهنم که دیدم کوک ازم گرفتش و یه دیقه ای تمومش کرد
ا.ت : یاااااا مال من بود
کوک : نخیر مال من بود
ا.ت : کی گفته مال تو بود
♡.....♡
ادمین : شیر موز مال تو نیست
ا.ت : تو یکی حرف نزن که دلم پره ازت
ادمین: به من چه واا
ا.ت : دلت دمپایی میخاد اره
ادمین : آره چجورم
ا.ت : بیا جلو
ادمین: غلط خوردم الفراارررر
♡......♡
کوک : من گفتم منننن
ا.ت : مگه هرچی گفتی باید اتفاق بیوفته
♡.......♡
(یچیزی یادم اومد من تو معرفی فیک گفتم که کوک سردو خشن هست و اینکه اینجا انقدر مهربون هست بخاطر اینه که باکسایی که دوسشون داره اینجوریه )
♡......♡
کوک : آره
خوراکی برداشتم رفتم سمت اتاقم تلویزیون روشن کردم و یه فیلم خوب گزاشتم و شروع کردم به نگا کردن
♡......♡
(گایز میخام فقط چرت و پرت بگم که برین تو خماری )
♡.....♡
بعد یه ساعت فیلم تموم شد تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم سمت پله ها از پله ها اومدم پایین و رفتم تو حیاط که دیدم یه مرد خوشتیپ آوند داخل روش کراش زدم
♡.....♡
ادمین : موندم رو خوت کراش نزدی چه خبرته
ا.ت : چرا رو خودم کرا ... چی میگم من نه روخودم کراش نیستم
♡.......♡
که دیدم با جیمین اومده
جیمین: سلام
ا.ت : سلام
ته : موندم کوک چجوری به تو اجازه داده با همچین لباسی براش کار کنی
ا.ت : براش کار کنم مگه بردشم
ته : ب
که جیمین پرید وسط حرفش
جیمین: تهیونگ این ا.ت هست خدمتکار نیست
ا.ت: راستی جیمین خوب شد اومدی به این کوک یچی بگو اتاقامون رو یکی کرده حتی وقتی یچی برمیدارم بخورم میگه مال منه بعد میگیرش خودش میخوره
جیمین : باشه بهش میگم
که یهو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بیا پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پایین تر
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
که یهو .....
خماری
شرط
۲۰ تالایک
و کردم تو دهنم که دیدم کوک ازم گرفتش و یه دیقه ای تمومش کرد
ا.ت : یاااااا مال من بود
کوک : نخیر مال من بود
ا.ت : کی گفته مال تو بود
♡.....♡
ادمین : شیر موز مال تو نیست
ا.ت : تو یکی حرف نزن که دلم پره ازت
ادمین: به من چه واا
ا.ت : دلت دمپایی میخاد اره
ادمین : آره چجورم
ا.ت : بیا جلو
ادمین: غلط خوردم الفراارررر
♡......♡
کوک : من گفتم منننن
ا.ت : مگه هرچی گفتی باید اتفاق بیوفته
♡.......♡
(یچیزی یادم اومد من تو معرفی فیک گفتم که کوک سردو خشن هست و اینکه اینجا انقدر مهربون هست بخاطر اینه که باکسایی که دوسشون داره اینجوریه )
♡......♡
کوک : آره
خوراکی برداشتم رفتم سمت اتاقم تلویزیون روشن کردم و یه فیلم خوب گزاشتم و شروع کردم به نگا کردن
♡......♡
(گایز میخام فقط چرت و پرت بگم که برین تو خماری )
♡.....♡
بعد یه ساعت فیلم تموم شد تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم سمت پله ها از پله ها اومدم پایین و رفتم تو حیاط که دیدم یه مرد خوشتیپ آوند داخل روش کراش زدم
♡.....♡
ادمین : موندم رو خوت کراش نزدی چه خبرته
ا.ت : چرا رو خودم کرا ... چی میگم من نه روخودم کراش نیستم
♡.......♡
که دیدم با جیمین اومده
جیمین: سلام
ا.ت : سلام
ته : موندم کوک چجوری به تو اجازه داده با همچین لباسی براش کار کنی
ا.ت : براش کار کنم مگه بردشم
ته : ب
که جیمین پرید وسط حرفش
جیمین: تهیونگ این ا.ت هست خدمتکار نیست
ا.ت: راستی جیمین خوب شد اومدی به این کوک یچی بگو اتاقامون رو یکی کرده حتی وقتی یچی برمیدارم بخورم میگه مال منه بعد میگیرش خودش میخوره
جیمین : باشه بهش میگم
که یهو
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بیا پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پایین تر
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
که یهو .....
خماری
شرط
۲۰ تالایک
۱۲.۴k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.