part27
part27
دیانا: لباسمو پوشیدم رفتم بیرون و سوار ماشینش شدم ارباب کجا میخایم بریم
ارسلان: پاساژ
دیانا: اهان
ارسلان: رفتیمو رسیدیم میخاستیم بریم چندتا وسیله لباس بگیریم از در ورودی اومدیم داخل که بقل همدیگه داشتیم میرفتیم که چندتا پسر همینجوری از جلمون رد شدن و گفتن
یکی از پسرها: جوووننن چه دختری
ارسلان: و بهش سیلی زدم.......یبار دیگه بگو چی گفتی
دیانا: ارباب ولش کن
ارسلان: رد شدیم از اونا
دیانا دستتو بده من
دیانا: چی؟
ارسلان: میخام کسی بهت چشم نداشته باشه دستشو گرفتم
دیانا: یه حس عجیبی گرفتم
ادامه دارد.......
دیانا: لباسمو پوشیدم رفتم بیرون و سوار ماشینش شدم ارباب کجا میخایم بریم
ارسلان: پاساژ
دیانا: اهان
ارسلان: رفتیمو رسیدیم میخاستیم بریم چندتا وسیله لباس بگیریم از در ورودی اومدیم داخل که بقل همدیگه داشتیم میرفتیم که چندتا پسر همینجوری از جلمون رد شدن و گفتن
یکی از پسرها: جوووننن چه دختری
ارسلان: و بهش سیلی زدم.......یبار دیگه بگو چی گفتی
دیانا: ارباب ولش کن
ارسلان: رد شدیم از اونا
دیانا دستتو بده من
دیانا: چی؟
ارسلان: میخام کسی بهت چشم نداشته باشه دستشو گرفتم
دیانا: یه حس عجیبی گرفتم
ادامه دارد.......
۹.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.