پارت ۸
پارت ۸
صبح روز بعد مایکی
ا/ت :آخ گردنم،مایکیییی بیدار شو الان (ایگو رو که یادتونه همون روباه هست) ایگو رو می ندازم به جونت 😤
ایگو: چگونه به مالک قلبم آسیب زدی، مردک معتاد( گاز گرفتن)🤬
مایکی: اخخخخ این حیوانت که معلوم نیست چه هست رو ازم دور کن داد، چیه ا/ت چان چرا قیافت اینجوریه😫
ا/ت: باهام چی کار کردی گردنم میسوزه😰
مایکی :باشه 🤭وایسا( انگشت رو گاز گرفت بعد مالید به گردنم)
ا/ت: (یکم سوخت بعدش جای زخمم خوب شد) وایی پس چرا از همون اول اینکارو نکردی.😶
ایگو:ای کونی چندش🤬
مایکی: بهت اعتماد نداشتم🤨
ایگو: شیطونه میگه برم جای حساس رو گاز بگیرم🤬
ا/ت: آره میای خونم بعد لباس بابامو میپوشی بعد منم که بهت اعتماد ندارم خنگول؟
مایکی: راستی میگی☺
ا/ت:من از دست تو دیونه میشم، مایکی ولش بیا بریم دست و صورتمون رو بشوریم
مایکی:باشه منم گشنمه😩
ا/ت:تو کی گشنت نیست آخه؟
مایکی: همیشه من گشنمه
ا/ت:😐
ایگو؛😑😑😑😑😑🤬
امیلی: صبح بخیر مایکی و ابجی جون ایگو مامان گفت بیا صبحانه
ا/ت :باشه آبجی کوچولو بیا ایگو رو بگیر،کار دستمون نده
امیلی: باشه آبجی جون بریم ایگو چان
ا/ت: بریم مایکی
رفتن پایین صبح بخیر مامان بابا
بابات: صبح بخیر مایکی و دخترم
مامان: 😴
ا/ت: مامانی چرا خوابی؟
مامان: ها چی چی شده!!😨
ا/ت: هیچی (در ذهن انگار شب سختی داشته )😈
(بعد صبحونه من و مایکی رفتیم خونشون پیش اما چان ایگو رو هم پیش امیلی چان گذاشیم)
مایکی: کی می رسیم دلم برای دورویاکی هام تنگ شده خونه شما هم شیرینی اصلا پیدا نمی شه😒
ا/ت: من باش فکر کردم دلت واسه اما تنگ شده!😑
مایکی: اما نه
ا/ت:خوب رسیدیم، دیگه من در میزنم میخواستم در بزنم که در خودش باز شد هان!😮
اما: ا/ت چان بخاطر اینکه بهت نگفتم معذرت میخوام😰
ا/ت: اما چان تقصیر منه من بدون فکر کردن کاری انجام دادم😌
اما:پس دوستیم
ا/ت:چه را که نه دوستیم
اما:هوراااا ☺راستی مایکی لباستو چی کار کردی واسه گنگت بود ها میتسویا دیگه برات نمی دوزه وایسا تو با ا/ت چان آمدی یعنییی تو با!!
ا/ت :نههه اشتباه فکر کردی ،مایکی به خاطر من چاقو خورد.واسه همین بردمش پیش مامان بابام تا زخمش ببینن مگه نگفتم که بابام و مامانم دکترن!
اما:نه نگفتی؟🤨
ا/ت:الان که گفتم!
اما:😐
مایکی:من میرم لباس مدرسه بپوشم
اما:باشه برو من و ات چان منتظرت میمونیم
مایکی:باشه
ا/ت:دیگه چه خبرا؟
اما:هیچی راستی دراکن میشناسی؟
ا/ت:آره پسر با ادبی هست.
اما:آره ولی مال خودمه☠
ا/ت: صبر کن روش کراش زدی؟😮
اما ؛آره
ا/ت: من تو و دارکن رو به هم میرسونم.😊
اما: آره! واقعا این کارو میکنی .
ا/ت: بله😊
اما:راستی شب میریم گنگ هینا چان هم اونجا هست.
ا/ت:آره دلم واسه هینا چان تنگ شده😉
تا پارت بعد بوس
صبح روز بعد مایکی
ا/ت :آخ گردنم،مایکیییی بیدار شو الان (ایگو رو که یادتونه همون روباه هست) ایگو رو می ندازم به جونت 😤
ایگو: چگونه به مالک قلبم آسیب زدی، مردک معتاد( گاز گرفتن)🤬
مایکی: اخخخخ این حیوانت که معلوم نیست چه هست رو ازم دور کن داد، چیه ا/ت چان چرا قیافت اینجوریه😫
ا/ت: باهام چی کار کردی گردنم میسوزه😰
مایکی :باشه 🤭وایسا( انگشت رو گاز گرفت بعد مالید به گردنم)
ا/ت: (یکم سوخت بعدش جای زخمم خوب شد) وایی پس چرا از همون اول اینکارو نکردی.😶
ایگو:ای کونی چندش🤬
مایکی: بهت اعتماد نداشتم🤨
ایگو: شیطونه میگه برم جای حساس رو گاز بگیرم🤬
ا/ت: آره میای خونم بعد لباس بابامو میپوشی بعد منم که بهت اعتماد ندارم خنگول؟
مایکی: راستی میگی☺
ا/ت:من از دست تو دیونه میشم، مایکی ولش بیا بریم دست و صورتمون رو بشوریم
مایکی:باشه منم گشنمه😩
ا/ت:تو کی گشنت نیست آخه؟
مایکی: همیشه من گشنمه
ا/ت:😐
ایگو؛😑😑😑😑😑🤬
امیلی: صبح بخیر مایکی و ابجی جون ایگو مامان گفت بیا صبحانه
ا/ت :باشه آبجی کوچولو بیا ایگو رو بگیر،کار دستمون نده
امیلی: باشه آبجی جون بریم ایگو چان
ا/ت: بریم مایکی
رفتن پایین صبح بخیر مامان بابا
بابات: صبح بخیر مایکی و دخترم
مامان: 😴
ا/ت: مامانی چرا خوابی؟
مامان: ها چی چی شده!!😨
ا/ت: هیچی (در ذهن انگار شب سختی داشته )😈
(بعد صبحونه من و مایکی رفتیم خونشون پیش اما چان ایگو رو هم پیش امیلی چان گذاشیم)
مایکی: کی می رسیم دلم برای دورویاکی هام تنگ شده خونه شما هم شیرینی اصلا پیدا نمی شه😒
ا/ت: من باش فکر کردم دلت واسه اما تنگ شده!😑
مایکی: اما نه
ا/ت:خوب رسیدیم، دیگه من در میزنم میخواستم در بزنم که در خودش باز شد هان!😮
اما: ا/ت چان بخاطر اینکه بهت نگفتم معذرت میخوام😰
ا/ت: اما چان تقصیر منه من بدون فکر کردن کاری انجام دادم😌
اما:پس دوستیم
ا/ت:چه را که نه دوستیم
اما:هوراااا ☺راستی مایکی لباستو چی کار کردی واسه گنگت بود ها میتسویا دیگه برات نمی دوزه وایسا تو با ا/ت چان آمدی یعنییی تو با!!
ا/ت :نههه اشتباه فکر کردی ،مایکی به خاطر من چاقو خورد.واسه همین بردمش پیش مامان بابام تا زخمش ببینن مگه نگفتم که بابام و مامانم دکترن!
اما:نه نگفتی؟🤨
ا/ت:الان که گفتم!
اما:😐
مایکی:من میرم لباس مدرسه بپوشم
اما:باشه برو من و ات چان منتظرت میمونیم
مایکی:باشه
ا/ت:دیگه چه خبرا؟
اما:هیچی راستی دراکن میشناسی؟
ا/ت:آره پسر با ادبی هست.
اما:آره ولی مال خودمه☠
ا/ت: صبر کن روش کراش زدی؟😮
اما ؛آره
ا/ت: من تو و دارکن رو به هم میرسونم.😊
اما: آره! واقعا این کارو میکنی .
ا/ت: بله😊
اما:راستی شب میریم گنگ هینا چان هم اونجا هست.
ا/ت:آره دلم واسه هینا چان تنگ شده😉
تا پارت بعد بوس
۴۵۷
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.