وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁶
تایم طولانی از حرکت کردن موتور گذشته بود ولی همچنان سکوت بین تهیونگ و ا.ت جاری بود
تهیونگ سرعت موتور رو بیشتر کرد و سکوت رو شکست: میدونی قراره کجا بریم؟
ا.ت همونطور که بازوی تهیونگ رو چنگ میزد جواب داد: نه... نمی...نمیدونمممم آروم برووو
تهیونگ تک خنده ایی کرد و دست ا.ت رو دور کمر خودش گذاشت: خب، عمممم، داریم میریم همون رستورانی که قرار بود بری......
ا.ت با صدایی که تعجب توش موج میزد گفت: اما اگه جونگ کوک ببینه تو ام اومدی چی؟
میدونی که خون به پا میشه!
تهیونگ دست ا.ت رو که روی شکمش بود رو گرفت و ادامه داد: نترس، هرچی بشه نمیزارم تو آسیب ببینی
ا.ت لبخند کشیده ایی زد و صورتش رو روی کمر تهیونگ گذاشت
چند دقیقه بعد صدای ترمز موتور شنیده شد و پیاده شدن
تهیونگ دست ا.ت رو گرفت و کمی فشارش داد: برو داخل رستوران، من اینجا میمونم
ا.ت دستی به موهاش کشید وو گفت: پس، بذار اون گردنبند رو بندازم گردنم
و از داخل کوله اش جعبه صورتی رنگ رو بیرون آورد و گردنبند رو بین انگشتاش گرفت
تهیونگ گردنبند رو از بین انگشت های ا.ت کشید و گفت: برگرد، من برات میبندم
ا.ت آروم چرخید و تهیونگ با ملایمت گردنبند رو دور گردن ا.ت بست و در آخر بوسه ایی روی موهای ا.ت زد: دوست دارم ا.تم... برو، من اینجام
وبالاخرههههه
پارت جدید گذاشتممممم
گیلیلییییی
اگه خوب بود بگین لدفا 🥺🍓
پارت بعدم شاید امروز گذاشتم
تهیونگ سرعت موتور رو بیشتر کرد و سکوت رو شکست: میدونی قراره کجا بریم؟
ا.ت همونطور که بازوی تهیونگ رو چنگ میزد جواب داد: نه... نمی...نمیدونمممم آروم برووو
تهیونگ تک خنده ایی کرد و دست ا.ت رو دور کمر خودش گذاشت: خب، عمممم، داریم میریم همون رستورانی که قرار بود بری......
ا.ت با صدایی که تعجب توش موج میزد گفت: اما اگه جونگ کوک ببینه تو ام اومدی چی؟
میدونی که خون به پا میشه!
تهیونگ دست ا.ت رو که روی شکمش بود رو گرفت و ادامه داد: نترس، هرچی بشه نمیزارم تو آسیب ببینی
ا.ت لبخند کشیده ایی زد و صورتش رو روی کمر تهیونگ گذاشت
چند دقیقه بعد صدای ترمز موتور شنیده شد و پیاده شدن
تهیونگ دست ا.ت رو گرفت و کمی فشارش داد: برو داخل رستوران، من اینجا میمونم
ا.ت دستی به موهاش کشید وو گفت: پس، بذار اون گردنبند رو بندازم گردنم
و از داخل کوله اش جعبه صورتی رنگ رو بیرون آورد و گردنبند رو بین انگشتاش گرفت
تهیونگ گردنبند رو از بین انگشت های ا.ت کشید و گفت: برگرد، من برات میبندم
ا.ت آروم چرخید و تهیونگ با ملایمت گردنبند رو دور گردن ا.ت بست و در آخر بوسه ایی روی موهای ا.ت زد: دوست دارم ا.تم... برو، من اینجام
وبالاخرههههه
پارت جدید گذاشتممممم
گیلیلییییی
اگه خوب بود بگین لدفا 🥺🍓
پارت بعدم شاید امروز گذاشتم
۱۵.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.