part³⁸
part³⁸
قرار در شرکت 🖇️
یونا:اون کتاب چیه
جیمین:او..این...بیا پیشم
به جیمین نزدیکتر شدم و تونستم جلد کتاب رو ببینم
یونا:«کارهایی که کاپل ها انجام میدن»
جیمین:خوب من هیچی بلد نیستم واسه همین کتاب و خریدم دیگه
یونا:(خنده)
جیمین:هی نخنددد
یونا:باشه باشه (با خنده)
کتاب رو باز کردم ورق میزدم
جیمین:باید بریم فروشگاه خرید کنیم بعد باید بریم شهر بازی بعدش.....
یونا:هی تند نرو ما تازه اول رابطمونه پس وقت داریم همهی کار ها رو انجام بدیم
جیمین:پس بیا ...
یونا:چی
ویو یونا
جیمین رو تخت دراز کشید دستشو دراز کرد و گفت
جیمین:پس بیا بغلم...
یونا:.....
جیمین:هوفففف...
دستشو کشیدم و افتاد رو تخت و توی بغلم جا گرفت دستاش رو گذاشت رو صورتش و از لای انگشتاش منو نگاه میکرد
جیمین:کیوتت ناز من...من که تورو بوسیدم پس چرا خجالت میکشی
یونا:یاااااا نگووووو
ویو یونا
جیمین دوباره کتاب و برداشت و ورق میزد و باهم به تصویر و نوشته های کتاب نگاه میکردیم.....
•پرش زمانی به یک ساعت بعد•
یونا:من دیگه برم
جیمین:....باشه....
ویو یونا
رفتم سمت در...در رو آروم باز کردم اول سرمو بردم بیرون تا ببینم کسی هست یانه خبری نبود خیالم راحت شد میخواستم برم بیرون که یهو لونا از اتاقم اومد بیرون و برگشت سمت اتاق جیمین....سریع برگشتم و در اتاق و بستم
جیمین:چی شده
یونا:لونا داره میاد این سمت
جیمین: مطمئنی...بدوو برو تو کمد
یونا:چی
جیمین :برو دیگه
یونا:با...باشه
جیمین رفت سمت یونا برآید بغلش کرد گذاشت تو کمد در کمد و بست که همون موقع لونا وارد اتاق شد
جیمین:تو هنوز یاد نگرفتی در بزنی میمون شهری
لونا:یااااا میمون شهری خودت اصلا دوست داشتم در نزدم
جیمین:خو بنال
لونا:چی
جیمین:اومدی اینجا چیکار
لونا:آها...اومدم بگم وسایلت رو جمع کن ساعت پنج صبح برمیگردیم خونه
جیمین:خیلی خوب...
لونا:راستی
جیمین:ها
لونا:یونا رو ندیدی
جیمین:چ..چطور
لونا:یونا تو اتاقش نبود واسه همین پرسیدم خودت بهش بگو دیگه
بعد رفت بیرون و در و بست
ویو جیمین
بعد اینکه لونا رفت...رفتم سمت کمد و درش رو باز کردم
یونا:رفت
جیمین:اره رفت
یونا:پس من دیگه برم
جیمین:شنیدی که چی گفت وسایلت رو جمع کن
یونا:باشه
ویو لونا
از اتاق جیمین اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق خودمون کوک داشت با حوله موهاشو خشک میکرد منم رفتم چمدونم و برداشتم وسایلم رو مرتب کردم
کوک:جوجه ی من ببهت خوش گذشت
لونا:ارهههه خیلیییی (لبخند) بدو چمدونت رو آماده کن در ضمن بهم نگو جوجه
کوک:وقتی جوجه ای....
اسکی ممنوع ❌
قرار در شرکت 🖇️
یونا:اون کتاب چیه
جیمین:او..این...بیا پیشم
به جیمین نزدیکتر شدم و تونستم جلد کتاب رو ببینم
یونا:«کارهایی که کاپل ها انجام میدن»
جیمین:خوب من هیچی بلد نیستم واسه همین کتاب و خریدم دیگه
یونا:(خنده)
جیمین:هی نخنددد
یونا:باشه باشه (با خنده)
کتاب رو باز کردم ورق میزدم
جیمین:باید بریم فروشگاه خرید کنیم بعد باید بریم شهر بازی بعدش.....
یونا:هی تند نرو ما تازه اول رابطمونه پس وقت داریم همهی کار ها رو انجام بدیم
جیمین:پس بیا ...
یونا:چی
ویو یونا
جیمین رو تخت دراز کشید دستشو دراز کرد و گفت
جیمین:پس بیا بغلم...
یونا:.....
جیمین:هوفففف...
دستشو کشیدم و افتاد رو تخت و توی بغلم جا گرفت دستاش رو گذاشت رو صورتش و از لای انگشتاش منو نگاه میکرد
جیمین:کیوتت ناز من...من که تورو بوسیدم پس چرا خجالت میکشی
یونا:یاااااا نگووووو
ویو یونا
جیمین دوباره کتاب و برداشت و ورق میزد و باهم به تصویر و نوشته های کتاب نگاه میکردیم.....
•پرش زمانی به یک ساعت بعد•
یونا:من دیگه برم
جیمین:....باشه....
ویو یونا
رفتم سمت در...در رو آروم باز کردم اول سرمو بردم بیرون تا ببینم کسی هست یانه خبری نبود خیالم راحت شد میخواستم برم بیرون که یهو لونا از اتاقم اومد بیرون و برگشت سمت اتاق جیمین....سریع برگشتم و در اتاق و بستم
جیمین:چی شده
یونا:لونا داره میاد این سمت
جیمین: مطمئنی...بدوو برو تو کمد
یونا:چی
جیمین :برو دیگه
یونا:با...باشه
جیمین رفت سمت یونا برآید بغلش کرد گذاشت تو کمد در کمد و بست که همون موقع لونا وارد اتاق شد
جیمین:تو هنوز یاد نگرفتی در بزنی میمون شهری
لونا:یااااا میمون شهری خودت اصلا دوست داشتم در نزدم
جیمین:خو بنال
لونا:چی
جیمین:اومدی اینجا چیکار
لونا:آها...اومدم بگم وسایلت رو جمع کن ساعت پنج صبح برمیگردیم خونه
جیمین:خیلی خوب...
لونا:راستی
جیمین:ها
لونا:یونا رو ندیدی
جیمین:چ..چطور
لونا:یونا تو اتاقش نبود واسه همین پرسیدم خودت بهش بگو دیگه
بعد رفت بیرون و در و بست
ویو جیمین
بعد اینکه لونا رفت...رفتم سمت کمد و درش رو باز کردم
یونا:رفت
جیمین:اره رفت
یونا:پس من دیگه برم
جیمین:شنیدی که چی گفت وسایلت رو جمع کن
یونا:باشه
ویو لونا
از اتاق جیمین اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق خودمون کوک داشت با حوله موهاشو خشک میکرد منم رفتم چمدونم و برداشتم وسایلم رو مرتب کردم
کوک:جوجه ی من ببهت خوش گذشت
لونا:ارهههه خیلیییی (لبخند) بدو چمدونت رو آماده کن در ضمن بهم نگو جوجه
کوک:وقتی جوجه ای....
اسکی ممنوع ❌
۴.۰k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.