پارت 3
پارت 3
اون دوتا باهم به طرف اتاقی که کای توش بود رفتن...
پرستاره اون بخش گفت وقت ملاقات تموم شده و شما حق رفتن به داخل رو ندارین...
بومگیو و نیکی از پشت شیشه به کای نگا کردن. چشماشون پره اشک شد...
دکتر از اتاق کای اومد بیرون..
نیکی پرسید: حال داداشم چطوره
&: حالش نه زیاد خوبه نه زیاد بد
باید یه چند ماه یا چند هفته ای رو اینجا بمونه... ما الان نمیتونیم درمورد وضعیتش چیز زیادی بدونیم...
بومگیو کفت: نیکی ناراحت نباش این چند ماه رو بیا خونه ی من قول میدم کایم زود تر خوب بشه...
نیکی: باشه ( هق هق کنان)
بومگیو : افرین پسر خوب! حالا بیا بریم خونه ی من تا یه چیزی بدم بخوری تا حال هر دومون جا بیاد
نیکی : ولی من پیش کای میمونم تو برو!
بومگیو یه دفه نیکی رو تو بغلش گرفت و با هم رفتن؛
اون دوتا باهم به طرف اتاقی که کای توش بود رفتن...
پرستاره اون بخش گفت وقت ملاقات تموم شده و شما حق رفتن به داخل رو ندارین...
بومگیو و نیکی از پشت شیشه به کای نگا کردن. چشماشون پره اشک شد...
دکتر از اتاق کای اومد بیرون..
نیکی پرسید: حال داداشم چطوره
&: حالش نه زیاد خوبه نه زیاد بد
باید یه چند ماه یا چند هفته ای رو اینجا بمونه... ما الان نمیتونیم درمورد وضعیتش چیز زیادی بدونیم...
بومگیو کفت: نیکی ناراحت نباش این چند ماه رو بیا خونه ی من قول میدم کایم زود تر خوب بشه...
نیکی: باشه ( هق هق کنان)
بومگیو : افرین پسر خوب! حالا بیا بریم خونه ی من تا یه چیزی بدم بخوری تا حال هر دومون جا بیاد
نیکی : ولی من پیش کای میمونم تو برو!
بومگیو یه دفه نیکی رو تو بغلش گرفت و با هم رفتن؛
۲.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.