جرات یا حقیقت پارت ۱۸
از زبان ا/ت :
بعد از اینکه تهیونگ صبحانمو داد بازم خوابم می اومد به خاطر همین دوباره گرفتم خوابیدم......
*بعد از ۱ ساعت*
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم.....لباسم رو عوض کردمو از چادر اومدم بیرون.....وَ به طرف دستشویی حرکت کردم......بعد از اتمام تمام کارم دوباره داخل چادر برگشتم تا صبحانه ای که تهیونگ برام آورده بود رو بخورم.......
*۱۵ دقیقه بعد*
بعد از اینکه صبحانم تمام شد از چادر بیرون رفتمو.......دنبال می هی گشتم.......وقتی دیدمش به سمتش حرکت کردمو گفتم.......
ا/ت : سلام بر بز خوبم.....حالت چطوره.....
می هی : عالیم الاغ.....تو خوبی......
ا/ت : آره خوبم......بریم باهم راه بریم......
می هی : آره چراکنه......بریم.......
*بعد از ۱۰ دقیقه*
همونطور که داشتیم با هم راه میرفتیم یهو گفتم.......
ا/ت : میگم......
می هی : هوم......
ا/ت : اگه یکی وقتی نزدیک یکی دیگه میشه.....آمممم.....تپش قلب بگیره.....یا وقتی که دستشو میگیره یا بغلش میکنه از خجالت سرخ بشه......یا اصلا اگه با حرف اینکه تو فقط دوستمی ناراحت بشه خب اینا معنیش چیه........
می هی : خب معلومه دیگه خنگه عاشقش شده.......
بعد از اتمام حرفش با بهت سرجام ایستادم........حرفش داشت همینجوری توی مغزم اکو میشد......ی.....یعنی الان من عاشق شدم.....ا....اصلا امکان نداره.......قطعا این نیست همینطور داشتم به این چیزا فک میکردم که یهو می هی همونطور که داشت راه میرفت گفت.....
می هی : چرا اینو پرسیدی......
بهش نگاه کردم که یهو جوری به سمتم برگشت که قشنگ تونستم صدای ترق ترق مهره های گردنشو بشنوم......یهو داد زد......
می هی : ببینم نکنه که تو عاشق شدی......
ا/ت : آروم بابا......من...هِه ( پوزخند)اصلا به من میاد که عاشق کسی بشم......
می هی : ..........( با حالت خر خودتی داره نگاش میکنه)
ا/ت : اَهههههه.....آره اصلا عاشق شدم خوب شد.......
می هی : تصخشلصحص۹ل۱خنخثوشاشوبیتل (شما جیغ درنظر بگیرید)
ا/ت : چتهههههه.......گوشمو کر کردیییی
می هی : وایییییییی......باورم نمیشه حالا طرف کی هست.......وایسا وایسا نگو بزار خودم حدس بزنم.........
ا/ت : باشه......
می هی : الکس.....
ا/ت : نه......
می هی : ته مو.....
ا/ت : نه......
می هی : جین وو.....
ا/ت : نهههههههههه......( داد)
می هی : خیله خب بابا......اصلا خودت بگو......
قبل از اینکه دهنم باز بشه و چیزی بگم دوباره گفت.......
می هی : نه نگو......وایسا نکنه که......تهیونگه.....
ا/ت : آره.....( با ناامیدی)
می هی : میدونستم....میدونستم که شما دوتا عاشق همین......حالا بهش اعتراف کردی.......( با ذوق ).....گفتم......
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد💜 و اینکه ۳ یا ۴ پارت دیگه فیک تمام میشه
بعد از اینکه تهیونگ صبحانمو داد بازم خوابم می اومد به خاطر همین دوباره گرفتم خوابیدم......
*بعد از ۱ ساعت*
بعد از اینکه از خواب بیدار شدم.....لباسم رو عوض کردمو از چادر اومدم بیرون.....وَ به طرف دستشویی حرکت کردم......بعد از اتمام تمام کارم دوباره داخل چادر برگشتم تا صبحانه ای که تهیونگ برام آورده بود رو بخورم.......
*۱۵ دقیقه بعد*
بعد از اینکه صبحانم تمام شد از چادر بیرون رفتمو.......دنبال می هی گشتم.......وقتی دیدمش به سمتش حرکت کردمو گفتم.......
ا/ت : سلام بر بز خوبم.....حالت چطوره.....
می هی : عالیم الاغ.....تو خوبی......
ا/ت : آره خوبم......بریم باهم راه بریم......
می هی : آره چراکنه......بریم.......
*بعد از ۱۰ دقیقه*
همونطور که داشتیم با هم راه میرفتیم یهو گفتم.......
ا/ت : میگم......
می هی : هوم......
ا/ت : اگه یکی وقتی نزدیک یکی دیگه میشه.....آمممم.....تپش قلب بگیره.....یا وقتی که دستشو میگیره یا بغلش میکنه از خجالت سرخ بشه......یا اصلا اگه با حرف اینکه تو فقط دوستمی ناراحت بشه خب اینا معنیش چیه........
می هی : خب معلومه دیگه خنگه عاشقش شده.......
بعد از اتمام حرفش با بهت سرجام ایستادم........حرفش داشت همینجوری توی مغزم اکو میشد......ی.....یعنی الان من عاشق شدم.....ا....اصلا امکان نداره.......قطعا این نیست همینطور داشتم به این چیزا فک میکردم که یهو می هی همونطور که داشت راه میرفت گفت.....
می هی : چرا اینو پرسیدی......
بهش نگاه کردم که یهو جوری به سمتم برگشت که قشنگ تونستم صدای ترق ترق مهره های گردنشو بشنوم......یهو داد زد......
می هی : ببینم نکنه که تو عاشق شدی......
ا/ت : آروم بابا......من...هِه ( پوزخند)اصلا به من میاد که عاشق کسی بشم......
می هی : ..........( با حالت خر خودتی داره نگاش میکنه)
ا/ت : اَهههههه.....آره اصلا عاشق شدم خوب شد.......
می هی : تصخشلصحص۹ل۱خنخثوشاشوبیتل (شما جیغ درنظر بگیرید)
ا/ت : چتهههههه.......گوشمو کر کردیییی
می هی : وایییییییی......باورم نمیشه حالا طرف کی هست.......وایسا وایسا نگو بزار خودم حدس بزنم.........
ا/ت : باشه......
می هی : الکس.....
ا/ت : نه......
می هی : ته مو.....
ا/ت : نه......
می هی : جین وو.....
ا/ت : نهههههههههه......( داد)
می هی : خیله خب بابا......اصلا خودت بگو......
قبل از اینکه دهنم باز بشه و چیزی بگم دوباره گفت.......
می هی : نه نگو......وایسا نکنه که......تهیونگه.....
ا/ت : آره.....( با ناامیدی)
می هی : میدونستم....میدونستم که شما دوتا عاشق همین......حالا بهش اعتراف کردی.......( با ذوق ).....گفتم......
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد💜 و اینکه ۳ یا ۴ پارت دیگه فیک تمام میشه
۱۰۵.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.