"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 58
/2 روز بعد ساعت 9 صبح/
ویو ا/ت
امروز روز عروسیه هانا هست.
لباسامو پوشیدمو رفتم ارایشگاه باید زود برسم پیش هانا.
ی تاکسی گرفتمو رسیدم اونجا.
جونگکوک یکم کار داشت برای همین صبح زود رفته بود.رفتم داخل ارایشگاه هانا رو بالاخره دیدم بعد چند ماه داشت لباس عروسشو میپوشید منو که دید خیلی خوشحال شد رفتم سمتش بغلش کردم.
ا/ت: به به چه عروس خانمه خوشگلی*لبخند*
هانا: نه بابا من خوشگل نیستم هنوز ارایشم نکردن که*زد به شونه ا/ت*
ا/ت: نخیرم خیلی هم خوشگلی برای همین که اقا دوماد پسندیدتون*خنده*
هانا: عه ا/ت*خنده*
هانا: جونگکوک کجاست؟
ا/ت: رفته جایی کار داشت ولی زود برمیگرده
هانا: خب تو کی ازدواج میکنی؟
ا/ت: حالا تو ازدواج کن بعدش من
هانا: ببین من که میدونم تو جونگکوکو دوست داری اونم تو رو دوست دارم.
ا/ت: هانا نه چی میگی؟*اروم*
هانا: ا/ت به م..*ارایشگر صداش کرد*
(علامت ارایشگر π)
π: خانم کیم دیر میشه باید ارایشتون رو شروع کنیم
هانا: باشه
ا/ت: برو برو
هانا: میشه ایشون رو هم ارایش کنید وقت دارید؟*رو به ارایشگر*
π: بله وقت هست، حتما
هانا: ممنون*لبخند*
ا/ت: نمیخواد من باید ب..
هانا: حرف نباشه
/ساعت 4 عصر ویو کوک/
کارم تموم شدو رفتم جایی که ا/ت گفته بود برم دنبالش.
ادامه دارد...
پارت 58
/2 روز بعد ساعت 9 صبح/
ویو ا/ت
امروز روز عروسیه هانا هست.
لباسامو پوشیدمو رفتم ارایشگاه باید زود برسم پیش هانا.
ی تاکسی گرفتمو رسیدم اونجا.
جونگکوک یکم کار داشت برای همین صبح زود رفته بود.رفتم داخل ارایشگاه هانا رو بالاخره دیدم بعد چند ماه داشت لباس عروسشو میپوشید منو که دید خیلی خوشحال شد رفتم سمتش بغلش کردم.
ا/ت: به به چه عروس خانمه خوشگلی*لبخند*
هانا: نه بابا من خوشگل نیستم هنوز ارایشم نکردن که*زد به شونه ا/ت*
ا/ت: نخیرم خیلی هم خوشگلی برای همین که اقا دوماد پسندیدتون*خنده*
هانا: عه ا/ت*خنده*
هانا: جونگکوک کجاست؟
ا/ت: رفته جایی کار داشت ولی زود برمیگرده
هانا: خب تو کی ازدواج میکنی؟
ا/ت: حالا تو ازدواج کن بعدش من
هانا: ببین من که میدونم تو جونگکوکو دوست داری اونم تو رو دوست دارم.
ا/ت: هانا نه چی میگی؟*اروم*
هانا: ا/ت به م..*ارایشگر صداش کرد*
(علامت ارایشگر π)
π: خانم کیم دیر میشه باید ارایشتون رو شروع کنیم
هانا: باشه
ا/ت: برو برو
هانا: میشه ایشون رو هم ارایش کنید وقت دارید؟*رو به ارایشگر*
π: بله وقت هست، حتما
هانا: ممنون*لبخند*
ا/ت: نمیخواد من باید ب..
هانا: حرف نباشه
/ساعت 4 عصر ویو کوک/
کارم تموم شدو رفتم جایی که ا/ت گفته بود برم دنبالش.
ادامه دارد...
۱.۴k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.