عشق ممنوعه پارت ۲۹
کوک:( اون لحظه مغزم کار نمیکرد ، چرا اومده کره؟ با جیمین اومده؟ اصلا جیمین کجاست؟)
تهیونگ :(رفتم جلو ولی ریکشنی نشون نداد دستشو کشیدم ، زانو زد جلوم و زل زد به کف زمین ، ینی واقعا نمیخواست کاری بکنه؟ دستاشو بستم . از اون روزی که به هوش اومدم منتظر امروز بودم ولی الان چرا)بالاخره پیدات کردم کوک!
کوک: این همه مدت تنها بودی (سرش پایین بود)
تهیونگ: به نظرت میتونستم؟ تو نابودم کردی !
کوک: با کی بودی؟( امیدوار بودم با اون نبوده باشه چون اینجوری کار هممون تموم بود)
تهیونگ:(درسته از شوگا بدم میومد ولی برای رفتن رو اعصاب کوک گزینه ی خوبی بود)شوگا .
کوک : چی؟!
تهیونگ: مشکلی هست؟
کوک: الان پیدام کردی اره ، ولی میدونی به چه قیمت؟
تهیونگ: به قیمت جون هر دومون
کوک: پس خودت هم میدونی که بعد از اینکه کاری که میخواد رو بکنی مثل اشغال میندازتت دور(توی اون لحظه همه ی حسم از بین رفت و فقط دنبال فرصت بودم برای آزاد کردن خودم)
تهیونگ : اره ولی برام مهم نیست چون باهم میریم(تفنگو گرفتم سمتش و خواستم شلیک کنم اونم مشکلی نداشت و انگار آماده بود!)
کوک:نزار شوگا بلایی سرش بیاره،لطفا!
تهیونگ: چی؟ سر کی؟
کوک: جیمین
تهیونگ : چی میگی؟ اون مرده ، خیلی وقت پیش ، خودت کشتیش!
کوک : جیمین زندس!(داد)تو با این کارت باعث شدی تو خطر بیوفته ، اون بخاطر تو اومد ژاپن !
تهیونگ : ینی زندس؟ اومد ژاپن ؟ بخاطر من؟ ولی چرا من ندیدمش؟
کوک : چون کوری احمق ، مطمئنم اون شوگای عوضی همه چیزو میدونه و الان جیمین پیششه!
تهیونگ:(خواستم برم بیرون که در اتاق با شدت باز شد)
...
جیمین:(رسیدم عمارت هیچ کس نبود نه،نه،نه نگو که دیر رسیدم رفتم داخل داشتم از پله ها می فاک طبقه آخر که اتاق کوک بود که یهو یکی جلوم در اومد)شوگا؟
شوگا: به به از این ورا جناب پارک(پوزخند)
جیمین:(برگشتم تا از یخ راه دیگه سریع برم و کسی نباشه که یونجو پشتم بود)یونجو! تو دیگه چرا ؟
شوگا: چرا فک میکنی میتونی به همه اعتماد کنی؟ حتی به کسایی که عاشقشون بودی اعتماد کردی و نتیجش شد همینی که الان میبینی این همه دردی که کشیدی!
جیمین: خفه شو ! کوک کجاس؟(داد)
یونجو:( دستمو از پشت گذاشتم رو شونش و با زانو زدم به شکمش)اوضاع فرق کرده جیمین شی ، صداتو نبر بالا!
جیمین:(یونجو از دو طرف منو گرفت منم بخاطر اینکه چند روز هیچی جز کتک نخورده بودم و همه جام درد میکرد و خونی بودم نتونستم کاری کنم)و.ولم کن (بی حال)
شوگا:(خب دیگه آخر کار بود،جیمین،تهیونگ و کوک همشون باهم یه جا . چی بهتر از این؟)بیارش بالا .
...
کوک:چرا!چرا دنبال داداشت گشتی؟ چرا فقط ولش نکردی؟ اون موقع هیچ حسی بینمون نبود فقط منو تو بودیم و اون اصلا ما رو یادش نمیومد ! چرا کاری کردی که عاشقمون بشه؟!
تهیونگ:...
تهیونگ :(رفتم جلو ولی ریکشنی نشون نداد دستشو کشیدم ، زانو زد جلوم و زل زد به کف زمین ، ینی واقعا نمیخواست کاری بکنه؟ دستاشو بستم . از اون روزی که به هوش اومدم منتظر امروز بودم ولی الان چرا)بالاخره پیدات کردم کوک!
کوک: این همه مدت تنها بودی (سرش پایین بود)
تهیونگ: به نظرت میتونستم؟ تو نابودم کردی !
کوک: با کی بودی؟( امیدوار بودم با اون نبوده باشه چون اینجوری کار هممون تموم بود)
تهیونگ:(درسته از شوگا بدم میومد ولی برای رفتن رو اعصاب کوک گزینه ی خوبی بود)شوگا .
کوک : چی؟!
تهیونگ: مشکلی هست؟
کوک: الان پیدام کردی اره ، ولی میدونی به چه قیمت؟
تهیونگ: به قیمت جون هر دومون
کوک: پس خودت هم میدونی که بعد از اینکه کاری که میخواد رو بکنی مثل اشغال میندازتت دور(توی اون لحظه همه ی حسم از بین رفت و فقط دنبال فرصت بودم برای آزاد کردن خودم)
تهیونگ : اره ولی برام مهم نیست چون باهم میریم(تفنگو گرفتم سمتش و خواستم شلیک کنم اونم مشکلی نداشت و انگار آماده بود!)
کوک:نزار شوگا بلایی سرش بیاره،لطفا!
تهیونگ: چی؟ سر کی؟
کوک: جیمین
تهیونگ : چی میگی؟ اون مرده ، خیلی وقت پیش ، خودت کشتیش!
کوک : جیمین زندس!(داد)تو با این کارت باعث شدی تو خطر بیوفته ، اون بخاطر تو اومد ژاپن !
تهیونگ : ینی زندس؟ اومد ژاپن ؟ بخاطر من؟ ولی چرا من ندیدمش؟
کوک : چون کوری احمق ، مطمئنم اون شوگای عوضی همه چیزو میدونه و الان جیمین پیششه!
تهیونگ:(خواستم برم بیرون که در اتاق با شدت باز شد)
...
جیمین:(رسیدم عمارت هیچ کس نبود نه،نه،نه نگو که دیر رسیدم رفتم داخل داشتم از پله ها می فاک طبقه آخر که اتاق کوک بود که یهو یکی جلوم در اومد)شوگا؟
شوگا: به به از این ورا جناب پارک(پوزخند)
جیمین:(برگشتم تا از یخ راه دیگه سریع برم و کسی نباشه که یونجو پشتم بود)یونجو! تو دیگه چرا ؟
شوگا: چرا فک میکنی میتونی به همه اعتماد کنی؟ حتی به کسایی که عاشقشون بودی اعتماد کردی و نتیجش شد همینی که الان میبینی این همه دردی که کشیدی!
جیمین: خفه شو ! کوک کجاس؟(داد)
یونجو:( دستمو از پشت گذاشتم رو شونش و با زانو زدم به شکمش)اوضاع فرق کرده جیمین شی ، صداتو نبر بالا!
جیمین:(یونجو از دو طرف منو گرفت منم بخاطر اینکه چند روز هیچی جز کتک نخورده بودم و همه جام درد میکرد و خونی بودم نتونستم کاری کنم)و.ولم کن (بی حال)
شوگا:(خب دیگه آخر کار بود،جیمین،تهیونگ و کوک همشون باهم یه جا . چی بهتر از این؟)بیارش بالا .
...
کوک:چرا!چرا دنبال داداشت گشتی؟ چرا فقط ولش نکردی؟ اون موقع هیچ حسی بینمون نبود فقط منو تو بودیم و اون اصلا ما رو یادش نمیومد ! چرا کاری کردی که عاشقمون بشه؟!
تهیونگ:...
۳.۳k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.