شروع دوباره پارت سه
با دیدن ا/د که داشتن روش یه پارچه سفید مینداختن حالم بد شد انگار فقط داخل یلحظه کل دنیا رو سرم آوار شده بود احساس کردم تنها ترین آدم رو زمین شدمه
( یک هفته بعد )
از اون موقع تنها معنایی که زندگی برام داره اینه که باید از سونگ مراقبت کنم شاید بیست سالشه اما هنوز خیلی خام و نپخته اس گفتم نپخته یادم اومد غذا نپختم یه هفته مرخصی گرفته بودم که امروز تموم میشد و فردا باید میرفتم سر کار ولی اصلا حال و حوصله اش رو نداشتم
فردا صبح سر کار
خیلی حالم بد بود همش سرم گیج میرفت دیگه اخرای کارم بود فقط یکم مونده بود که یهو حالم بد شد و افتادم روی زمین
( از زبون نامجون )
ا/ت داشت میکاپم رو انجام میداد که یهو افتاد زمین شاید ازش بدم بیاد ولی خب یکم نگران شدم چند تا از پرسونل اومدن و بردنش داخل اتاق استراحت کار کنان تا حاش خوب بشه برای همین بجاش میکاپ آرتیست جین ادامه میکاپم رو انجام داد برام برام عجیب بود که چرا یهویی حالش اینقدر بد شد اونم بعد از یه هفته مرخصی مگه چه اتفاقی افتاده اصلا من چرا باید به اون فکر کنم بیخیال مگه مهمه از اتاق گریم که اومدم بیرون دیدمش که داشت میومد سمت اتاق متوجه شدم انگار حالش بهتر شده ولی چرا اینقدر چشاش قرمز شده بود انگار گریه کرده اَه من چرا باید برای آدمی که اینقدر ازش متنفرم نگران بشم خب به عنوان کسی که خیلی وقته باهاش دارم کاد میکنم فکنم عادیه به خودم که اومدم دیدم ا/ت رفته داخل و من هنوز داخل راه رو وایسادم و تو فکرم بیخیال شدم و رفت منتظر بقیه اعضا موندم باید یکی از اجرا هامون رو ظبط میکردیم بعد از فیلم برداری دیگه شب بود که میخواستیم برگردیم خواب گاه تو راه برگشت از زیر یه پُلی رد میشدیم که یه آدمی رو دیدم که لبه پل وایساده انگار میخواست خودشو پرت کنه پایین و ارتفاعی هم که داشت قطعا جون سالم به در نمی برد سریع به بقیه هم گفتم برای همین تصمیم گرفتیم که زیر پل پارک کنیم بعد جین کوک و شو گا رفتن بالا تا اونو منصرف کنن منو جیمین و تهیونگ جیهوپ هم موندیم پایین تا اگه یه اتفاقی افتاد شاید بتونیم کمک کنیم
( از زبان جین )
وقتی رفتیم بالا میخواستیم باهاش حرف بزنیم که انگار با دیدن ما مصممتر شد برای پریدن صورتش رو درست ندیدم اما معلوم بود که دختره میخواست بپر که ............
ببخشید اگه بد شد و اگه جایش مشکل داره بگید
( یک هفته بعد )
از اون موقع تنها معنایی که زندگی برام داره اینه که باید از سونگ مراقبت کنم شاید بیست سالشه اما هنوز خیلی خام و نپخته اس گفتم نپخته یادم اومد غذا نپختم یه هفته مرخصی گرفته بودم که امروز تموم میشد و فردا باید میرفتم سر کار ولی اصلا حال و حوصله اش رو نداشتم
فردا صبح سر کار
خیلی حالم بد بود همش سرم گیج میرفت دیگه اخرای کارم بود فقط یکم مونده بود که یهو حالم بد شد و افتادم روی زمین
( از زبون نامجون )
ا/ت داشت میکاپم رو انجام میداد که یهو افتاد زمین شاید ازش بدم بیاد ولی خب یکم نگران شدم چند تا از پرسونل اومدن و بردنش داخل اتاق استراحت کار کنان تا حاش خوب بشه برای همین بجاش میکاپ آرتیست جین ادامه میکاپم رو انجام داد برام برام عجیب بود که چرا یهویی حالش اینقدر بد شد اونم بعد از یه هفته مرخصی مگه چه اتفاقی افتاده اصلا من چرا باید به اون فکر کنم بیخیال مگه مهمه از اتاق گریم که اومدم بیرون دیدمش که داشت میومد سمت اتاق متوجه شدم انگار حالش بهتر شده ولی چرا اینقدر چشاش قرمز شده بود انگار گریه کرده اَه من چرا باید برای آدمی که اینقدر ازش متنفرم نگران بشم خب به عنوان کسی که خیلی وقته باهاش دارم کاد میکنم فکنم عادیه به خودم که اومدم دیدم ا/ت رفته داخل و من هنوز داخل راه رو وایسادم و تو فکرم بیخیال شدم و رفت منتظر بقیه اعضا موندم باید یکی از اجرا هامون رو ظبط میکردیم بعد از فیلم برداری دیگه شب بود که میخواستیم برگردیم خواب گاه تو راه برگشت از زیر یه پُلی رد میشدیم که یه آدمی رو دیدم که لبه پل وایساده انگار میخواست خودشو پرت کنه پایین و ارتفاعی هم که داشت قطعا جون سالم به در نمی برد سریع به بقیه هم گفتم برای همین تصمیم گرفتیم که زیر پل پارک کنیم بعد جین کوک و شو گا رفتن بالا تا اونو منصرف کنن منو جیمین و تهیونگ جیهوپ هم موندیم پایین تا اگه یه اتفاقی افتاد شاید بتونیم کمک کنیم
( از زبان جین )
وقتی رفتیم بالا میخواستیم باهاش حرف بزنیم که انگار با دیدن ما مصممتر شد برای پریدن صورتش رو درست ندیدم اما معلوم بود که دختره میخواست بپر که ............
ببخشید اگه بد شد و اگه جایش مشکل داره بگید
۶.۸k
۰۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.