پارت ¹³ دختر گرگی
نشست جفتم روی صندلی کنار تخت
+نتونستم از خجالت حرفی بزنم بخاطر حرف هایی که زد
_خونسرد بودم فقط پرسیدم خوبی ا/ت
+آره مرسی آوردیم ولی ، چجوری از اونجا فرار کردیم (ماجرا رو میدونم دارم فاز میدم)
_بعدا بهت میگم تو زود خوب شو
+چرا جدیدا مثل روزای اول رابطمون مهربون شده
_ خیلی خیلی آروم گفتم :که دوست پسر داری؟
+میدونستم یواش گفته ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و گفتم راستش الان دیگه نع
_ شنیدی ؟!😵
+قدرت جدیده دیگه
_پس باهاش کات کردی؟.....
+آره احساس کردم دارم به عشق اولم خیانت میکنم
_مگه اون عشق اولت نبود؟
+نع میخوای از برات بگم؟
_آره
+اون سرم خیلی غیرت داشت واسم دعوا میکرد خیلی مودبانه باهم رفتار میکرد ولی وقتی تنها بودیم محکم بغلم میکرد خیلی همدیگه رو دوست داشتیم اون خیلی ورزش میکرد در حدی که سیکس پک داشت من عاشق هات بازی هاش بوم وقتی معروف شد مجبور بودیم یه کافه رو برای یک ساعت اجاره بگیریم تا فن هاش نکشنمون اون خیلی مراقبم بود نمیزاشت آب تو دلم تکون بخوره
_اون الان کجاست؟
+خجالت کشیدم و گفتم جلوم نشسته (تهیونگ هیچ واکنشی نداشت)
+لپش رو بوسیدم و گفتم اون هیچ وقت منو نبوسید ولی من همیشه بوسیدمش
_تهیونگ نزدیک بود آب بشه
+گفتم ولی بعد از یه مدت واسم مرد اون قالبم رو به آتیش کشید
_اون هیچ وقت نمرد زنده موند واسط جنگید ولی اگه باهاش میموندی پدرت میزدت من رفتم چون نمیخواستم ببینم لبت زخمه یا دستت با کمر بند کبوده
+من گفتم من نمیتونم درکش کنم ولی میبخشمش و التماسش میکنم که برگرده
-اون برگشته پیشته تا آخر عمرت
+تو دلم:چرا یه حسی میگه میخواهد خاستگاری کنه؟!
_دوست دارم پس تنهایی گریه نکن غم هات رو تو خودت نریز نزار داداشت تر بزنه تو زندگیت عسلم
( آرمی ها قشششش #جدی_نگیریم)
+خندیدم حق گفتی
_ تهیونگ سرش رو به سرم نزدیک کرد و گفت نظرت چیه برای بار اول از لبات بوسه بگیرم؟ (آرمی ها و من :🤤🤤🤤)
+هنگ کرده بودم
دستش رو رو صورتم قاب کرد لباش رو آورد نزدیک سرش رو کج کرد که ببوسم ولی دست رو گذاشتم رو لبم و در گوشش گفتم اینجا دوربین داره
_ناموسن؟
+به دوربین اشاره کردم تهیونگم صورتشو گرفت بهش گفتم کار های مرخصیم رو انجام بده برم خونه
ویو تهیونگ
سوار ماشین شدیم گفتم دیگه تحمل دوریت رو ندارم لبام رو نزدیک بردم و دستم رو قاب کردم رو صورتش و بوسیدمش
بعد همه چیرو براش درمورد تولد گرفتن و اینکه اصلا کسی نع خاله نع داداش و نه بابات رو ندزدیه توضح دادم
پرش زمانی به زمانی که رسیدن خونه ا/ت
با ا/ت رفتیم تو خونه خواستم از خاله عذر خواهی کنم که وقتی وارد شدیم همه جا تاریک بود و برق ها خاموش
ا/ت دستم رو گرفتم فکر میکنم فک کرده بود من ترسیدم آخه پاهام میلرزید ....
۲ پارت بعدم الان میزارم😌💋
+نتونستم از خجالت حرفی بزنم بخاطر حرف هایی که زد
_خونسرد بودم فقط پرسیدم خوبی ا/ت
+آره مرسی آوردیم ولی ، چجوری از اونجا فرار کردیم (ماجرا رو میدونم دارم فاز میدم)
_بعدا بهت میگم تو زود خوب شو
+چرا جدیدا مثل روزای اول رابطمون مهربون شده
_ خیلی خیلی آروم گفتم :که دوست پسر داری؟
+میدونستم یواش گفته ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و گفتم راستش الان دیگه نع
_ شنیدی ؟!😵
+قدرت جدیده دیگه
_پس باهاش کات کردی؟.....
+آره احساس کردم دارم به عشق اولم خیانت میکنم
_مگه اون عشق اولت نبود؟
+نع میخوای از برات بگم؟
_آره
+اون سرم خیلی غیرت داشت واسم دعوا میکرد خیلی مودبانه باهم رفتار میکرد ولی وقتی تنها بودیم محکم بغلم میکرد خیلی همدیگه رو دوست داشتیم اون خیلی ورزش میکرد در حدی که سیکس پک داشت من عاشق هات بازی هاش بوم وقتی معروف شد مجبور بودیم یه کافه رو برای یک ساعت اجاره بگیریم تا فن هاش نکشنمون اون خیلی مراقبم بود نمیزاشت آب تو دلم تکون بخوره
_اون الان کجاست؟
+خجالت کشیدم و گفتم جلوم نشسته (تهیونگ هیچ واکنشی نداشت)
+لپش رو بوسیدم و گفتم اون هیچ وقت منو نبوسید ولی من همیشه بوسیدمش
_تهیونگ نزدیک بود آب بشه
+گفتم ولی بعد از یه مدت واسم مرد اون قالبم رو به آتیش کشید
_اون هیچ وقت نمرد زنده موند واسط جنگید ولی اگه باهاش میموندی پدرت میزدت من رفتم چون نمیخواستم ببینم لبت زخمه یا دستت با کمر بند کبوده
+من گفتم من نمیتونم درکش کنم ولی میبخشمش و التماسش میکنم که برگرده
-اون برگشته پیشته تا آخر عمرت
+تو دلم:چرا یه حسی میگه میخواهد خاستگاری کنه؟!
_دوست دارم پس تنهایی گریه نکن غم هات رو تو خودت نریز نزار داداشت تر بزنه تو زندگیت عسلم
( آرمی ها قشششش #جدی_نگیریم)
+خندیدم حق گفتی
_ تهیونگ سرش رو به سرم نزدیک کرد و گفت نظرت چیه برای بار اول از لبات بوسه بگیرم؟ (آرمی ها و من :🤤🤤🤤)
+هنگ کرده بودم
دستش رو رو صورتم قاب کرد لباش رو آورد نزدیک سرش رو کج کرد که ببوسم ولی دست رو گذاشتم رو لبم و در گوشش گفتم اینجا دوربین داره
_ناموسن؟
+به دوربین اشاره کردم تهیونگم صورتشو گرفت بهش گفتم کار های مرخصیم رو انجام بده برم خونه
ویو تهیونگ
سوار ماشین شدیم گفتم دیگه تحمل دوریت رو ندارم لبام رو نزدیک بردم و دستم رو قاب کردم رو صورتش و بوسیدمش
بعد همه چیرو براش درمورد تولد گرفتن و اینکه اصلا کسی نع خاله نع داداش و نه بابات رو ندزدیه توضح دادم
پرش زمانی به زمانی که رسیدن خونه ا/ت
با ا/ت رفتیم تو خونه خواستم از خاله عذر خواهی کنم که وقتی وارد شدیم همه جا تاریک بود و برق ها خاموش
ا/ت دستم رو گرفتم فکر میکنم فک کرده بود من ترسیدم آخه پاهام میلرزید ....
۲ پارت بعدم الان میزارم😌💋
۲.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲