the pain p19
the pain p19
به اتاق برگشت و تهیونگ رو دید که پرستارا لباساشو عوض کرده بودن و اون آروم خوابیده بود... اواسط پاییز بود و شبا رو به سردی میرفتن... کت چرمیشو از تنش بیرون آورد و با هزار جور سختی به تن تهیونگ پوشوندش...آروم اون بچه رو بغل کردو از اون مکان نفرین شده خارج شد... از کنار باغچه رد شدو بالاخره به ماشینش رسید تهیونگ رو با احتیاط روی صندلی خوابوند و خودش هم جلو نشست...بعد از حدود ۱۰..۲۰ دقیقه به عمارت رسیدن...
بعد از اینکه تهیونگ رو روی تخت جونگکوک خوابوند عقب گرد کرد که دستش توسط دستای ضعیف اون اسیر شد...
جین: مشکلی پیش اومده!؟
ته: آقا...من شما رو نمیشناسم
جین: من سئوک جینم...یکی از بادیگارد ها و دوستای جونگکوک...جین صدام کن...
ته: جین...میشه... میشه به جونگ کوک چیزی نگی؟ من.. من نمیخوام که بدونه از کجا اومدم... من نمیخوام اون به چشم یه بچه بی سرپناه بهم نگاه کنه...
جین: ولی...
ته: لطفا ...جین
جین: باشه تهیونگ...اما اگه پرسید من بهت قول نمیدم.
تهیونگ بعد از لبخند بی جونی که زد سرشو آروم تکون داد. جین بعد از اینکه پتو رو روی تهیونگ بالاتر کشید آباژور رو خاموش کرد و از اتاق خارج شد
..
..
..
مثل دیوونه ها توی حیاط عمارت قدم میزد...چی باعث شده بود اونجوری نرم بشه؟ اون گریه کرد؟؟جونگکوک؟! برای یکی کا هنوز دو روز از دیدنش نمیگذشت؟! اما چرا؟! همه میدونستن کوک چیزی از پدرش کمتر نداره...
ببخشید کم شد🥺🙏🏻💜
به اتاق برگشت و تهیونگ رو دید که پرستارا لباساشو عوض کرده بودن و اون آروم خوابیده بود... اواسط پاییز بود و شبا رو به سردی میرفتن... کت چرمیشو از تنش بیرون آورد و با هزار جور سختی به تن تهیونگ پوشوندش...آروم اون بچه رو بغل کردو از اون مکان نفرین شده خارج شد... از کنار باغچه رد شدو بالاخره به ماشینش رسید تهیونگ رو با احتیاط روی صندلی خوابوند و خودش هم جلو نشست...بعد از حدود ۱۰..۲۰ دقیقه به عمارت رسیدن...
بعد از اینکه تهیونگ رو روی تخت جونگکوک خوابوند عقب گرد کرد که دستش توسط دستای ضعیف اون اسیر شد...
جین: مشکلی پیش اومده!؟
ته: آقا...من شما رو نمیشناسم
جین: من سئوک جینم...یکی از بادیگارد ها و دوستای جونگکوک...جین صدام کن...
ته: جین...میشه... میشه به جونگ کوک چیزی نگی؟ من.. من نمیخوام که بدونه از کجا اومدم... من نمیخوام اون به چشم یه بچه بی سرپناه بهم نگاه کنه...
جین: ولی...
ته: لطفا ...جین
جین: باشه تهیونگ...اما اگه پرسید من بهت قول نمیدم.
تهیونگ بعد از لبخند بی جونی که زد سرشو آروم تکون داد. جین بعد از اینکه پتو رو روی تهیونگ بالاتر کشید آباژور رو خاموش کرد و از اتاق خارج شد
..
..
..
مثل دیوونه ها توی حیاط عمارت قدم میزد...چی باعث شده بود اونجوری نرم بشه؟ اون گریه کرد؟؟جونگکوک؟! برای یکی کا هنوز دو روز از دیدنش نمیگذشت؟! اما چرا؟! همه میدونستن کوک چیزی از پدرش کمتر نداره...
ببخشید کم شد🥺🙏🏻💜
۹.۱k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.