my mafia
my mafia
p.⁴
- اوو ببخشید اگه عصبی تون کردم آقای جئون ( پوزخند )
؛ هه واقعا خیلی با دل و جرعتی زندگیت دست منه ولی انقدر خون سردی
- خب من از مرگ نمیترسم و اینو میدونم که اونقدر خنگ نیستی که منو بکشی چون میدونی که افرادم میان و خودتم میکشین
؛ دختر باهوشی هستی اما نه زیاد خب الان بهت دوتا انتخاب میدم یا میکشمت و فرار میکنم یا هم میتونی پسرم رو ببری و هر کاری میخوای باهاش بکنی
ویو ات
( اونم مثل پدرم به عوضیه که حتی یکمم به بچش فکر نمیکنه خب پسرش برام هیچ سودی نداشت اون بی گناه بود اما قبول نکردنشم بد میشد خب بهتره قبول کنم )
[ علامت جانگ کوک + ]
+ اما پ...
؛ ساکت باش ( تقریبا داد )
- باشه قبوله
...
؛ هه به افرادت بکو حمله رو تموم کنن
- ( پوزخند زد و روی ایرپادش رو فشار داد و گفت ) چان ایل حمله رو تموم کنید و برید بیرون عمارت
ویو ات
( دست بند از توی جیبم در آوردم و دست اون پسره رو دست بند زدم و همراه خودم بردمش بیرون عمارت و سوار ماشین شدیم و حرکت کردم نفسم رو حرصی بیرون دادم و بطری آب رو سر کشیدم موهام رو باز کردمش و بهم ریختم نگاهم افتاد به اون پسره واقعا جذاب و هات بود از نگاهش معلوم بود عصبیه زبونش رو تو لپش فرو برده بود نگاهم رو ازش گرفتم و گفتم )
- اسمت چیه و چند سالته
+ جئون جانگ کوک و ۲۶ سالمه ( سرد و جدی )
- آهان
ویو ات
( وقتی به چشماش خیره شدم واقعا چشمای تیره و جذابی داشت هاا چی میگم من بعد چند مین رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدم به چان یول گفتم اون رو ببره اتاق شکنجه خودم رفتم تو اتاقم چون خون روی خودم و لباسم ریخته بود رفتم حموم اومدم بیرون خودمو رو تخت پرت کردم چشمام رو بستم و دیگه نفهمیدم چیشد )
• پرش زمانی به فردا صبح ساعت ⁶ •
ویو ات
( از خواب بیدار شدم سرم خیلی درد میکرد نمیدونم چم بود انگار ديشب با حوله خوابم بره بود رفتم wc کارای مربوط رو انجام دادم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و موهام رو شونه زدم رفتم پایین دیدم )
.....ادامه دارد..........
شرطا نرسیده ولی گذاشتم
p.⁴
- اوو ببخشید اگه عصبی تون کردم آقای جئون ( پوزخند )
؛ هه واقعا خیلی با دل و جرعتی زندگیت دست منه ولی انقدر خون سردی
- خب من از مرگ نمیترسم و اینو میدونم که اونقدر خنگ نیستی که منو بکشی چون میدونی که افرادم میان و خودتم میکشین
؛ دختر باهوشی هستی اما نه زیاد خب الان بهت دوتا انتخاب میدم یا میکشمت و فرار میکنم یا هم میتونی پسرم رو ببری و هر کاری میخوای باهاش بکنی
ویو ات
( اونم مثل پدرم به عوضیه که حتی یکمم به بچش فکر نمیکنه خب پسرش برام هیچ سودی نداشت اون بی گناه بود اما قبول نکردنشم بد میشد خب بهتره قبول کنم )
[ علامت جانگ کوک + ]
+ اما پ...
؛ ساکت باش ( تقریبا داد )
- باشه قبوله
...
؛ هه به افرادت بکو حمله رو تموم کنن
- ( پوزخند زد و روی ایرپادش رو فشار داد و گفت ) چان ایل حمله رو تموم کنید و برید بیرون عمارت
ویو ات
( دست بند از توی جیبم در آوردم و دست اون پسره رو دست بند زدم و همراه خودم بردمش بیرون عمارت و سوار ماشین شدیم و حرکت کردم نفسم رو حرصی بیرون دادم و بطری آب رو سر کشیدم موهام رو باز کردمش و بهم ریختم نگاهم افتاد به اون پسره واقعا جذاب و هات بود از نگاهش معلوم بود عصبیه زبونش رو تو لپش فرو برده بود نگاهم رو ازش گرفتم و گفتم )
- اسمت چیه و چند سالته
+ جئون جانگ کوک و ۲۶ سالمه ( سرد و جدی )
- آهان
ویو ات
( وقتی به چشماش خیره شدم واقعا چشمای تیره و جذابی داشت هاا چی میگم من بعد چند مین رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدم به چان یول گفتم اون رو ببره اتاق شکنجه خودم رفتم تو اتاقم چون خون روی خودم و لباسم ریخته بود رفتم حموم اومدم بیرون خودمو رو تخت پرت کردم چشمام رو بستم و دیگه نفهمیدم چیشد )
• پرش زمانی به فردا صبح ساعت ⁶ •
ویو ات
( از خواب بیدار شدم سرم خیلی درد میکرد نمیدونم چم بود انگار ديشب با حوله خوابم بره بود رفتم wc کارای مربوط رو انجام دادم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و موهام رو شونه زدم رفتم پایین دیدم )
.....ادامه دارد..........
شرطا نرسیده ولی گذاشتم
۶.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.