love at school p 28
love at school p 28
سوا.ای..این چی بود؟
خود به خود بغض کردم و یهو ترکید رو زمین خودمو سر دادم سمت دیوار کنار در و بهش تکیه دادم گوشمو گرفته بودم
همش یه خاطره هایی به ذهنم میومد که تا حالا ندیده بودم
ات.ن...نهه نمیخوام....هقق..نمیخوام بشنوممم ...ساکت شوو
کوک اومد و رو به روم با نگرانی وایساد همه تعجب کرده بودن و جیمین هم به زور نشست رو تخت و نگرانم بود
کوک.سواا حالت خوبهههه
دوباره یه چیز دیگه به ذهنم اومد
فلش بک
جانگ.اینجا خونه ی جدیدتونه و یه سری قانون داره صروسدا کردن و بازی کردن و گریه ممنوع به هیچ عنوان سمتم نمیاین اصلا حوصلتونو ندارم
اون هیچ حسی به ما نداشت و از سر اجبار مارو قبول کرده بود
کوک میخواست بره اتاقش ولی چون هنوز به اینجا عادت نکرده بودم میترسیدم استینشو گرفتم
سوا.اوپاا میشه امشب پیشت بخوابم
اون فک میکرد من مقصرم پس بدون هیچ احساسی دستشو کشید و گفت نه و رفت منم رفتم گوشه ی اتاقم نشستم و تا صبح گریه کردم
پایان فلش بک
ات.بسهههه*گریه*
بچه ها دکترو صدا زده بودن و جیمین با تمام دردی که داشت وقتی بقیه رفتن پیش دکتر به زور براید بغلم کرد که گریم شدید تر شد
سوا.یااا بزارم زمین الان بخیت باز میشه*گریه*
جیمین.هیششش هیچیم نمیشه
بردم تو اتاق اما وسطای راه همش وایمیساد
میدونستم به خاطر درد زخمشه منو گذاشت رو تخت که افتاد رو مبل
سوا.جیمین خوبیی؟؟؟؟
جیمین.ن..نگر..ان نباش ..چیزیم..نیست
دیدم لباس سفیدش خون خالی شد و جیغ زدم و گریه میکردم میخواستم پاشم برم پیشش ولی نزاشت
جیمین.ن..نیا من خوبم چیزی نست
سوا.ای..این چی بود؟
خود به خود بغض کردم و یهو ترکید رو زمین خودمو سر دادم سمت دیوار کنار در و بهش تکیه دادم گوشمو گرفته بودم
همش یه خاطره هایی به ذهنم میومد که تا حالا ندیده بودم
ات.ن...نهه نمیخوام....هقق..نمیخوام بشنوممم ...ساکت شوو
کوک اومد و رو به روم با نگرانی وایساد همه تعجب کرده بودن و جیمین هم به زور نشست رو تخت و نگرانم بود
کوک.سواا حالت خوبهههه
دوباره یه چیز دیگه به ذهنم اومد
فلش بک
جانگ.اینجا خونه ی جدیدتونه و یه سری قانون داره صروسدا کردن و بازی کردن و گریه ممنوع به هیچ عنوان سمتم نمیاین اصلا حوصلتونو ندارم
اون هیچ حسی به ما نداشت و از سر اجبار مارو قبول کرده بود
کوک میخواست بره اتاقش ولی چون هنوز به اینجا عادت نکرده بودم میترسیدم استینشو گرفتم
سوا.اوپاا میشه امشب پیشت بخوابم
اون فک میکرد من مقصرم پس بدون هیچ احساسی دستشو کشید و گفت نه و رفت منم رفتم گوشه ی اتاقم نشستم و تا صبح گریه کردم
پایان فلش بک
ات.بسهههه*گریه*
بچه ها دکترو صدا زده بودن و جیمین با تمام دردی که داشت وقتی بقیه رفتن پیش دکتر به زور براید بغلم کرد که گریم شدید تر شد
سوا.یااا بزارم زمین الان بخیت باز میشه*گریه*
جیمین.هیششش هیچیم نمیشه
بردم تو اتاق اما وسطای راه همش وایمیساد
میدونستم به خاطر درد زخمشه منو گذاشت رو تخت که افتاد رو مبل
سوا.جیمین خوبیی؟؟؟؟
جیمین.ن..نگر..ان نباش ..چیزیم..نیست
دیدم لباس سفیدش خون خالی شد و جیغ زدم و گریه میکردم میخواستم پاشم برم پیشش ولی نزاشت
جیمین.ن..نیا من خوبم چیزی نست
۲.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.