پارت سیزدهم
+خوبم
_بگذار ببینمش
+هوم
رفتم پشت سرش زخمش بهبود پیدا کرده بود ولی هنوز کار داره
_خوب
+راضی شدی؟
_بلی
+میخواهم بروم در بازار و لباسی تهیه کنم
_همان لباسی که برای خود میخری برای من هم بیاور
+قرارمان چه بود؟
_فقط در شرایط خاص
+خیلی خب
کمی بعد با دو لباس برگشت
لباس کاملا اندازه ام بود چاقو هایم را برداشتم و رفتیم
+خاتونم
_بالی ام؟
+بنده فردا قرار ملاقاتی دارم و ممکن است شبرا آنجا بمانم
کم کم به قصر میرسیدیم
_کجای؟
+میدانم اگر بگویم جلوی مرا خواهی گرفت
_به کجا میروی که من جلوی تورا میگیرم؟
+میخانه
_بله؟یکبار دیگر تکرار کن
+میخانه ، به میخانه میروم برای ملاقات شخصی
_جالبه بسیار جالب است
+خاتونم اینگونه نکنید
_نه نه مشکلی ندارد بروید
+جدی میگویید؟
_بله
+اجازه دارم؟
_نه اجازه من دست تو است و نه اجازه تو در دست من
+منظورتان چیست
_من فردا برای کار توی میخانه میروم
+حق ندارید
_شما که باشید که برای من تایین تکلیف میکنید؟
+نمیتوانید با من اینگونه سخن بگویید
_چرا؟
+چون من همسر شما هستم
_اها پس همسر دارید
+منظورتان چیست
_مگر به میخانه نمیخواستید بروید؟
+چه ارتباطی دارد؟
_عزیزم شما به میخانه بروید و خوش بگذرانید منم میروم و خوش میگذرانم تا صبح خروس خوان
+با که؟
_هر مردی که باشد
+متوجه حرف هاتون هستید؟(عصبی )
رگ های گردنش زد بیرون
وارد قصر شدیم
_کاملا
+بایستید(فریاد)
_نمیخواهم(خونسرد)
+نمیتوانید آنقدر بی خیال باشید
_چرا؟
+خداوندا
خرم:چه اتفاقی افتاده؟
_هیچی ایشان گفتند که میخواهند به میخانه بروند من هم گفتم درون میخانه کار میکنم
+لطفا دیگر آن جمله را به زبان نیارید
_با شغلم مشکلی دارید؟
+آیبیک!
_بله ، آقای مالکو چقلو؟
+تو چی گفتی؟
_با لقب صدایتان کردم مشکلش چیست؟
+اه خدای من قصد کشتن مرا دارید؟
_چرا باید اینکار را با فرمانده جنگ بکنم؟
+من نسبتی با شما ندارم ؟
_دارید؟
+خداوندا(عربنده)
بازوی مرا گرفت
+به دنبالم بیاید
_خرم سلطانم کمکم کنید این فرد دارد مرا آزار میدهد
خرم:بس است بالی خان ، اگر شما به میخانه میروید مشکلی نیست که آیبیک هم آنجا کار کند
+سلطانم خواهش میکنم شما این را نگویید
_من میروم برای کار درخواست بدهم
+جرعتش را ندارید
_خدانگهدار
+خواهش میکنم بیاید حرف بزنیم سپس هرکاری دوست داشتید انجام دهید لطفا
_باشه
+ممنون
وارد باغ شدیم
_بگویید میشنوم بالی خان
+آیبیکم لطفا با قلب من اینگونه مکنید جان من تحمل ندارد
به خودم آمدم خدایا این چه کاری بود که من با او میکردم
_بالی ام قصد ناراحتی تورا نداشتم
سرش را روی سینه ام گذاشتم و بغلش کردم
+دیگر اینکار را با من مکنید
_بالی تو برای چه میخواهی به میخانه بروی
+برای دیدن رستم پاشا
_چرا میخانه؟
+تنها جایی است که میشود اورا پیدا کرد
_منم می آیم
+نمیشود
_پس درخواست کار میدهم
+لطفا نکنید
_برویم داخل دارم از سرما میمیرم
لباس رویی اش را در آورد و تن من کرد
+برویم
_متشکرم
وارد قصر شدیم
ساعت نزدیک های یک ظهر بود
_خیلی خوابم میآید
+کمی بخوابیم؟
_ممنون میشوم
روی تخت دراز کشید و دستانش را باز کرد
توی بغلش خوابیدم
وقتی بیدار شده بود او نبود
کمی بعد فهمیدم به میخانه رفته وارد میخانه شدم و درخواست کار دادم
خانمه:اندام و صورت زیبایی دارید میتوانید کار کنید وای عالیه کلی پول در می آوریم
+تو اینجا چه میکنی؟(اخم و عصبی)
_برای کار آمده ام
+کار هه(پوزخند)
بالی مبلغ بسیاری را به آن خانم داد
+کل امشب اورا در اختیار میگیرم
خانم:باشه مشکلی ندارد
_چ چی ت تو تو چکار میکنی
بدون اینکه اجازه بده چیزی بگم مرا وارد یکی از اتاق ها کرد و در را قفل کرد
تا سمت تخت دویدم
_خواهش میکنم نه
آروم آروم لباس هایش را در آورد
+مگر نمیخواستید همین کار هارا انجام دهید در اینجا ؟
_ت ت ت و ن ن نه
مرا روی تخت انداخت و روی من افتاد
+خب با تو چه کنم خاتون
_م م من
به یاد اون خاطره لعنتی افتادم دقیقا رفتار هاشون مثل هم بود چشمانم را بستم نمیدانم چی شد که بی هوش شدم
وقتی بیدار شدم توی مطب بودم
_چه شده
خرم:خدای من حالت خوب است؟
_نمیدانم
+من واقعا متاسفم قصد نداشتم کاری انجام بدهم فقط میخواستم تورا از آنجا دور کنم
_کمی نیاز دارم تنها باشم
+من واقعا شرمسارم
خرم:باید هم باشی اگر به دست من بود خفت میکردم
_مشکلی نیست بالی تو بمان باهات حرف دارم
خرم:اگر اورا آزار دهی مجبورت میکنم بدون لباس کل شهر را بدوی
+بله سلطانم
خرم از اتاق رفت بیرون
_کنارم بنشین
در چشمانم نگاه نمیکرد میدانستم شرمساره
_بگذار ببینمش
+هوم
رفتم پشت سرش زخمش بهبود پیدا کرده بود ولی هنوز کار داره
_خوب
+راضی شدی؟
_بلی
+میخواهم بروم در بازار و لباسی تهیه کنم
_همان لباسی که برای خود میخری برای من هم بیاور
+قرارمان چه بود؟
_فقط در شرایط خاص
+خیلی خب
کمی بعد با دو لباس برگشت
لباس کاملا اندازه ام بود چاقو هایم را برداشتم و رفتیم
+خاتونم
_بالی ام؟
+بنده فردا قرار ملاقاتی دارم و ممکن است شبرا آنجا بمانم
کم کم به قصر میرسیدیم
_کجای؟
+میدانم اگر بگویم جلوی مرا خواهی گرفت
_به کجا میروی که من جلوی تورا میگیرم؟
+میخانه
_بله؟یکبار دیگر تکرار کن
+میخانه ، به میخانه میروم برای ملاقات شخصی
_جالبه بسیار جالب است
+خاتونم اینگونه نکنید
_نه نه مشکلی ندارد بروید
+جدی میگویید؟
_بله
+اجازه دارم؟
_نه اجازه من دست تو است و نه اجازه تو در دست من
+منظورتان چیست
_من فردا برای کار توی میخانه میروم
+حق ندارید
_شما که باشید که برای من تایین تکلیف میکنید؟
+نمیتوانید با من اینگونه سخن بگویید
_چرا؟
+چون من همسر شما هستم
_اها پس همسر دارید
+منظورتان چیست
_مگر به میخانه نمیخواستید بروید؟
+چه ارتباطی دارد؟
_عزیزم شما به میخانه بروید و خوش بگذرانید منم میروم و خوش میگذرانم تا صبح خروس خوان
+با که؟
_هر مردی که باشد
+متوجه حرف هاتون هستید؟(عصبی )
رگ های گردنش زد بیرون
وارد قصر شدیم
_کاملا
+بایستید(فریاد)
_نمیخواهم(خونسرد)
+نمیتوانید آنقدر بی خیال باشید
_چرا؟
+خداوندا
خرم:چه اتفاقی افتاده؟
_هیچی ایشان گفتند که میخواهند به میخانه بروند من هم گفتم درون میخانه کار میکنم
+لطفا دیگر آن جمله را به زبان نیارید
_با شغلم مشکلی دارید؟
+آیبیک!
_بله ، آقای مالکو چقلو؟
+تو چی گفتی؟
_با لقب صدایتان کردم مشکلش چیست؟
+اه خدای من قصد کشتن مرا دارید؟
_چرا باید اینکار را با فرمانده جنگ بکنم؟
+من نسبتی با شما ندارم ؟
_دارید؟
+خداوندا(عربنده)
بازوی مرا گرفت
+به دنبالم بیاید
_خرم سلطانم کمکم کنید این فرد دارد مرا آزار میدهد
خرم:بس است بالی خان ، اگر شما به میخانه میروید مشکلی نیست که آیبیک هم آنجا کار کند
+سلطانم خواهش میکنم شما این را نگویید
_من میروم برای کار درخواست بدهم
+جرعتش را ندارید
_خدانگهدار
+خواهش میکنم بیاید حرف بزنیم سپس هرکاری دوست داشتید انجام دهید لطفا
_باشه
+ممنون
وارد باغ شدیم
_بگویید میشنوم بالی خان
+آیبیکم لطفا با قلب من اینگونه مکنید جان من تحمل ندارد
به خودم آمدم خدایا این چه کاری بود که من با او میکردم
_بالی ام قصد ناراحتی تورا نداشتم
سرش را روی سینه ام گذاشتم و بغلش کردم
+دیگر اینکار را با من مکنید
_بالی تو برای چه میخواهی به میخانه بروی
+برای دیدن رستم پاشا
_چرا میخانه؟
+تنها جایی است که میشود اورا پیدا کرد
_منم می آیم
+نمیشود
_پس درخواست کار میدهم
+لطفا نکنید
_برویم داخل دارم از سرما میمیرم
لباس رویی اش را در آورد و تن من کرد
+برویم
_متشکرم
وارد قصر شدیم
ساعت نزدیک های یک ظهر بود
_خیلی خوابم میآید
+کمی بخوابیم؟
_ممنون میشوم
روی تخت دراز کشید و دستانش را باز کرد
توی بغلش خوابیدم
وقتی بیدار شده بود او نبود
کمی بعد فهمیدم به میخانه رفته وارد میخانه شدم و درخواست کار دادم
خانمه:اندام و صورت زیبایی دارید میتوانید کار کنید وای عالیه کلی پول در می آوریم
+تو اینجا چه میکنی؟(اخم و عصبی)
_برای کار آمده ام
+کار هه(پوزخند)
بالی مبلغ بسیاری را به آن خانم داد
+کل امشب اورا در اختیار میگیرم
خانم:باشه مشکلی ندارد
_چ چی ت تو تو چکار میکنی
بدون اینکه اجازه بده چیزی بگم مرا وارد یکی از اتاق ها کرد و در را قفل کرد
تا سمت تخت دویدم
_خواهش میکنم نه
آروم آروم لباس هایش را در آورد
+مگر نمیخواستید همین کار هارا انجام دهید در اینجا ؟
_ت ت ت و ن ن نه
مرا روی تخت انداخت و روی من افتاد
+خب با تو چه کنم خاتون
_م م من
به یاد اون خاطره لعنتی افتادم دقیقا رفتار هاشون مثل هم بود چشمانم را بستم نمیدانم چی شد که بی هوش شدم
وقتی بیدار شدم توی مطب بودم
_چه شده
خرم:خدای من حالت خوب است؟
_نمیدانم
+من واقعا متاسفم قصد نداشتم کاری انجام بدهم فقط میخواستم تورا از آنجا دور کنم
_کمی نیاز دارم تنها باشم
+من واقعا شرمسارم
خرم:باید هم باشی اگر به دست من بود خفت میکردم
_مشکلی نیست بالی تو بمان باهات حرف دارم
خرم:اگر اورا آزار دهی مجبورت میکنم بدون لباس کل شهر را بدوی
+بله سلطانم
خرم از اتاق رفت بیرون
_کنارم بنشین
در چشمانم نگاه نمیکرد میدانستم شرمساره
۱.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.