Part 4
Part 4
(انقلاب معامله ای 1962)
a, t: بزار وارد شم اقا یه محترم من یه مهمونم نه علاف!
بادیگارد هایه جلویه دره این عمارت بزرگ قابل شمارش نبودن در کنار حوصله سر بر بودن این منطقه امنیت هر عمارت از امنیت بانک ایالت متحده امریکا بیشتر بود!
a, t: واقعا هم خیلی الکی قبول کردم به همچین اشغال دونی ای بیام! چرا انقدر احمقم
ا/ت بدون درنگ خواست سواره ماشینش بشه که... صدایه اون مرد به گوشش خورد
Kook:باورم نمیشه همینجوری قبولش کردی خانم پارک!
ا/ت هنوز متعجب زده به کوکی که بهش نزدیک میشد و به ماشینش نگاهی مینداخت خیره شده بود
kook:تو اگه دزد نیستی اگه یه دلال نیستی تو اگه تو بازار سیاه نیستی پس چی هستی؟
a, t:منظور؟
کوک پوزخند عجیبی زد و به ماشین ات اشاره ای کرد
kook: این یه ماشین فراری ماله ساله 1962 عه تو کل دنیا دوتا ازش وجود داره یکیش دسته کارخونه اس و بنظر میرسه دومی دسته خانم پارک عه!
a, t::چشم هایه تیزی داری جناب
kook:اسمم کوکه بانو
ا/ت خودشو به ماشینش تکیه داد و نوازش گونه رویه ماشینش دست کشید
a, t: بلاخره من دربارت تحقیق نکردم
کوک هم بقل ات تکیه ای به ماشین زد و لحظه ای به ات خیره مونده
kook: میدونی منم الکی به همچین جایی نرسیدم باید دشمن هامو بشناسم
ات بلند شد و به چشمای کوک خیره شد و لب زد
a, t: منظورت چیه
kook: تو گرون ترین ماشین دنیا و البته قدیمی ترین زیر پاته معلومه یه همسایه و یه ادم عادی نیست که صرفا باباش یه سهام
داری چیزیه
تمام موهای ات رهسپار باد شده بود موهاشو پشت گوشش داد و کلید ماشین فراری اش رو به سمت یه بادیگارد پرت کرد
a, t: میتونم برم تو یا میخوای تا اخرش اینجا حرف بزنیم!
کوک از رویه ماشین بلند شد و ات تا عمارت همراهی کرد
a, t ویو :
کاملا معلومه معمولی نیست و صرفا یه ادمه پولدار معمولی نیست! با این وجنات ای که من میبنم این خونه یه کاخ عه کاخ و کاخ کی؟ همسایه تو مخ من یا اون مرد عجیب قریب که همچیز میدونه
kook: چیزی میخوری ا/ت
ا/ت درحالی که هنوز تو یه فکر بود و به لیوان اب جلوش خیره شده بود و حرف کوک کمی نفوذ کرد تو مغزش
a, t: بدون اجازه اسم کوچیکمو به زبونت نیار
کوک از این حرف خندش گرفت از جیبش پاکت سیگ.. ار دراورد و رویه لب هایه به رنگه خونش گذاشت و با فندک روشنش کرد پک هایه متعددی میزد و با قدم هایه بلند به سمت ا/ت رفت و نزدیک صورتش شد
kook:اگه میدونستی... اگه میدونستی من کیم و میدونستی چطوری میتونم اون دهنتو ببندم مطمئم تا اخر عمر میفهمیدی نیازی به اجازه کسی ندارم.
و این دفعه دود سیگار رو رویه صورت ات پخش کرد "
(انقلاب معامله ای 1962)
a, t: بزار وارد شم اقا یه محترم من یه مهمونم نه علاف!
بادیگارد هایه جلویه دره این عمارت بزرگ قابل شمارش نبودن در کنار حوصله سر بر بودن این منطقه امنیت هر عمارت از امنیت بانک ایالت متحده امریکا بیشتر بود!
a, t: واقعا هم خیلی الکی قبول کردم به همچین اشغال دونی ای بیام! چرا انقدر احمقم
ا/ت بدون درنگ خواست سواره ماشینش بشه که... صدایه اون مرد به گوشش خورد
Kook:باورم نمیشه همینجوری قبولش کردی خانم پارک!
ا/ت هنوز متعجب زده به کوکی که بهش نزدیک میشد و به ماشینش نگاهی مینداخت خیره شده بود
kook:تو اگه دزد نیستی اگه یه دلال نیستی تو اگه تو بازار سیاه نیستی پس چی هستی؟
a, t:منظور؟
کوک پوزخند عجیبی زد و به ماشین ات اشاره ای کرد
kook: این یه ماشین فراری ماله ساله 1962 عه تو کل دنیا دوتا ازش وجود داره یکیش دسته کارخونه اس و بنظر میرسه دومی دسته خانم پارک عه!
a, t::چشم هایه تیزی داری جناب
kook:اسمم کوکه بانو
ا/ت خودشو به ماشینش تکیه داد و نوازش گونه رویه ماشینش دست کشید
a, t: بلاخره من دربارت تحقیق نکردم
کوک هم بقل ات تکیه ای به ماشین زد و لحظه ای به ات خیره مونده
kook: میدونی منم الکی به همچین جایی نرسیدم باید دشمن هامو بشناسم
ات بلند شد و به چشمای کوک خیره شد و لب زد
a, t: منظورت چیه
kook: تو گرون ترین ماشین دنیا و البته قدیمی ترین زیر پاته معلومه یه همسایه و یه ادم عادی نیست که صرفا باباش یه سهام
داری چیزیه
تمام موهای ات رهسپار باد شده بود موهاشو پشت گوشش داد و کلید ماشین فراری اش رو به سمت یه بادیگارد پرت کرد
a, t: میتونم برم تو یا میخوای تا اخرش اینجا حرف بزنیم!
کوک از رویه ماشین بلند شد و ات تا عمارت همراهی کرد
a, t ویو :
کاملا معلومه معمولی نیست و صرفا یه ادمه پولدار معمولی نیست! با این وجنات ای که من میبنم این خونه یه کاخ عه کاخ و کاخ کی؟ همسایه تو مخ من یا اون مرد عجیب قریب که همچیز میدونه
kook: چیزی میخوری ا/ت
ا/ت درحالی که هنوز تو یه فکر بود و به لیوان اب جلوش خیره شده بود و حرف کوک کمی نفوذ کرد تو مغزش
a, t: بدون اجازه اسم کوچیکمو به زبونت نیار
کوک از این حرف خندش گرفت از جیبش پاکت سیگ.. ار دراورد و رویه لب هایه به رنگه خونش گذاشت و با فندک روشنش کرد پک هایه متعددی میزد و با قدم هایه بلند به سمت ا/ت رفت و نزدیک صورتش شد
kook:اگه میدونستی... اگه میدونستی من کیم و میدونستی چطوری میتونم اون دهنتو ببندم مطمئم تا اخر عمر میفهمیدی نیازی به اجازه کسی ندارم.
و این دفعه دود سیگار رو رویه صورت ات پخش کرد "
۲.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.