بوی عید می دهی!
بوی عید می دهی!
همین سال،
که جلوتر می رود، عوض شده!
بهار،
نوبرانه ای بیش نیست در دستانش!
و تو، عطر بهار نارنج را با خود آورده ای
انگار که لباسم تغییر کرده باشد!
تو هم، تغییر کرده ای
خنده هایت، شیرین ترند!
هر بار که باران بزند،
مانند هوای ابر بهار، می شوی!
حالا تو هم عید را در دستانت گرفته ای!
تمام خیابان ها را، قدم می زنی!
و به مردم این حوالیمهربانی می دهی
شکوفه شکوفه از بوی بهار
شاید سکه ای که قیمت پیدا می کند،
تو باشی!!!
همان سیب سرخی، که
از شرم یک نگاه، سر به زیر می شود!
با گونه هایی گل انداخته!
بهار تویی،
که عیدانه ی چشم های من بیشتر شده
و من نامت را طولانی تر می بوسم!
هر بار که تو را صدا می کنم،
گل همیشه بهارم!
در نگاهت، عشق کاشته ای
و در قلبت، دوست داشتن را قاب گرفته ای
این سال هم تو احوالم را متحوّل کن!
پشت درهای بهشت نشسته ام،
وقتی خدا تو را
به من تحویل می دهد، هر سال!
و چه قدر دوست داشتنی تر می شوی
عیدانه ی من!
سال من!
نو شدنت مبارک ...
همین سال،
که جلوتر می رود، عوض شده!
بهار،
نوبرانه ای بیش نیست در دستانش!
و تو، عطر بهار نارنج را با خود آورده ای
انگار که لباسم تغییر کرده باشد!
تو هم، تغییر کرده ای
خنده هایت، شیرین ترند!
هر بار که باران بزند،
مانند هوای ابر بهار، می شوی!
حالا تو هم عید را در دستانت گرفته ای!
تمام خیابان ها را، قدم می زنی!
و به مردم این حوالیمهربانی می دهی
شکوفه شکوفه از بوی بهار
شاید سکه ای که قیمت پیدا می کند،
تو باشی!!!
همان سیب سرخی، که
از شرم یک نگاه، سر به زیر می شود!
با گونه هایی گل انداخته!
بهار تویی،
که عیدانه ی چشم های من بیشتر شده
و من نامت را طولانی تر می بوسم!
هر بار که تو را صدا می کنم،
گل همیشه بهارم!
در نگاهت، عشق کاشته ای
و در قلبت، دوست داشتن را قاب گرفته ای
این سال هم تو احوالم را متحوّل کن!
پشت درهای بهشت نشسته ام،
وقتی خدا تو را
به من تحویل می دهد، هر سال!
و چه قدر دوست داشتنی تر می شوی
عیدانه ی من!
سال من!
نو شدنت مبارک ...
۵.۰k
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.