پارت ۱۵
~ویو تهیونگ~
صبح شده بود چشمامو باز کردم...(از اونجایی که توی قسمت قبلی هر ۳ تا کنار هم خابیدن الان اینطوری میشه...)
دیدم فقط چند سانت با صورت ا.ت فاصله دارم
-یا ابوالفضللللل
و این گونه بود که شوت شدم پایین و ناقص شدم
+تهیونگ؟تهیونگگگ؟چته اول صبحییی
&....(نگاه پوکر فیس به تهیونگ کله پا شده)
&چیزی شده؟•-•
-نه نه خوبم کابوس دیدم افتادم پایین
همون لحظه بود که صدای هلیکوپتر از آسمون شنیده شد
+نیرو کمکی اومد!!!
&نیروی کمکی؟کی نیرو خبر کردین؟
-دیشب که تو خابت برده بود!
هلیکوپتر مارو دید و فرود اومد ماهم سوار شدیم و رفتیم به مخفیگاه
~ویو ا.ت~
وقتی وارد مخفیگاه شدیم دهنم باز موند
& چه بزرگ و پر اُبهت😳
-+.....(خنده)
&چیهههه
-هر هر هر(خنده)
تهیونگ همینطور داشت بهم میخندید:/
چشه این؟
تهیونگ:خیلی... خیلییییییی هاهاهااااا...کیو..(نصفه ی کلمه کیوت)
داشت ی چیزی میگفت که یهو خندشو خورد و حرفشو نصفه گذاشت...صورتش ناراحت به نظر رسید
دلم براش سوخت چش شده بود؟
&ت....تهیو.نگا...چیزی شد.ه...؟
-...(سرشو به نشونه منفی تکون داد)
ولی معلوم بود ی چیزی هست..
شاید نخواد چیزی بگه برا همین ساکت شدم....
جونگکوک هم دستمو گرفت و برد اعتراف رو نشونم بده
+بیا بریم اینجا و نشونت بدم
&....تهیونگ!؟ نمیای؟
- نه شما برین...
~ویو تهیونگ~
وقتی ا.ت وارد مخفیگاه شد خیلی کیوت تعجب کرده بود دلم میخواست بخورمش اینقد با نمک شده بود...:))
خندم گرفته بود و داشتم میگفتم و خیلی خیلی کیوتی که دیدم کوک داره چپ نگام میکنه و فهمیدم دارم چه غلطی میخورم ک حرفمو نصفه ول کردم...
~فلش بک به چند روز بعد....~
~جونگکوک~
هر روز بیشتر از دیروز
بیشتر از دیشب
بیشتر از چند ساعت پیش
بیشتر از چند دقیقه پیش
بیشتر از چند ثانیه پیش
و حتی
بیشتر از چند لحظه پیش
عاشقش میشدم...
شاد تر میشدم...
بهتر میشدم...
پس...
نمیتونم از دستش بدم که حالم بد تر شه!
اما تهیونگ چی؟خوب میدونم اونم دلباخته ی ا.ت شده...
اما خودم چی؟
~ویو تهیونگ~
هر روز بیشتر از دیروز
بیشتر از دیشب
بیشتر از چند ساعت پیش
بیشتر از چند دقیقه پیش
بیشتر از چند ثانیه پیش
و حتی
بیشتر از چند لحظه پیش
عاشقش میشدم...
غمگین تر میشدم...
بدتر میشدم...
پس...
باید به دستش میاوردم که حالم بهتر شه!
اما جونگکوک چی؟خوب میدونم که به شدت عاشقشه...
اما خودم چی؟
تا پارت بعد ۱۵ لایک
۱۵ نظر😔👍
شب بخییییییر 🌃😪
صبح شده بود چشمامو باز کردم...(از اونجایی که توی قسمت قبلی هر ۳ تا کنار هم خابیدن الان اینطوری میشه...)
دیدم فقط چند سانت با صورت ا.ت فاصله دارم
-یا ابوالفضللللل
و این گونه بود که شوت شدم پایین و ناقص شدم
+تهیونگ؟تهیونگگگ؟چته اول صبحییی
&....(نگاه پوکر فیس به تهیونگ کله پا شده)
&چیزی شده؟•-•
-نه نه خوبم کابوس دیدم افتادم پایین
همون لحظه بود که صدای هلیکوپتر از آسمون شنیده شد
+نیرو کمکی اومد!!!
&نیروی کمکی؟کی نیرو خبر کردین؟
-دیشب که تو خابت برده بود!
هلیکوپتر مارو دید و فرود اومد ماهم سوار شدیم و رفتیم به مخفیگاه
~ویو ا.ت~
وقتی وارد مخفیگاه شدیم دهنم باز موند
& چه بزرگ و پر اُبهت😳
-+.....(خنده)
&چیهههه
-هر هر هر(خنده)
تهیونگ همینطور داشت بهم میخندید:/
چشه این؟
تهیونگ:خیلی... خیلییییییی هاهاهااااا...کیو..(نصفه ی کلمه کیوت)
داشت ی چیزی میگفت که یهو خندشو خورد و حرفشو نصفه گذاشت...صورتش ناراحت به نظر رسید
دلم براش سوخت چش شده بود؟
&ت....تهیو.نگا...چیزی شد.ه...؟
-...(سرشو به نشونه منفی تکون داد)
ولی معلوم بود ی چیزی هست..
شاید نخواد چیزی بگه برا همین ساکت شدم....
جونگکوک هم دستمو گرفت و برد اعتراف رو نشونم بده
+بیا بریم اینجا و نشونت بدم
&....تهیونگ!؟ نمیای؟
- نه شما برین...
~ویو تهیونگ~
وقتی ا.ت وارد مخفیگاه شد خیلی کیوت تعجب کرده بود دلم میخواست بخورمش اینقد با نمک شده بود...:))
خندم گرفته بود و داشتم میگفتم و خیلی خیلی کیوتی که دیدم کوک داره چپ نگام میکنه و فهمیدم دارم چه غلطی میخورم ک حرفمو نصفه ول کردم...
~فلش بک به چند روز بعد....~
~جونگکوک~
هر روز بیشتر از دیروز
بیشتر از دیشب
بیشتر از چند ساعت پیش
بیشتر از چند دقیقه پیش
بیشتر از چند ثانیه پیش
و حتی
بیشتر از چند لحظه پیش
عاشقش میشدم...
شاد تر میشدم...
بهتر میشدم...
پس...
نمیتونم از دستش بدم که حالم بد تر شه!
اما تهیونگ چی؟خوب میدونم اونم دلباخته ی ا.ت شده...
اما خودم چی؟
~ویو تهیونگ~
هر روز بیشتر از دیروز
بیشتر از دیشب
بیشتر از چند ساعت پیش
بیشتر از چند دقیقه پیش
بیشتر از چند ثانیه پیش
و حتی
بیشتر از چند لحظه پیش
عاشقش میشدم...
غمگین تر میشدم...
بدتر میشدم...
پس...
باید به دستش میاوردم که حالم بهتر شه!
اما جونگکوک چی؟خوب میدونم که به شدت عاشقشه...
اما خودم چی؟
تا پارت بعد ۱۵ لایک
۱۵ نظر😔👍
شب بخییییییر 🌃😪
۳.۵k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.