part: 104
بعد اینکه بیشتر از20سوال پرسیدو ماام جواب دادیم طوری که انگار هنوز هیچی نپرسیده سوالای جدیدو شروع کرد
_عااا هانا شنیدی که خیلی از ایدلای نسل جدید دارن ازتو تقلید میکنن یجورایی میخوان تو باشت
پوزخندی زدم
هانا: میدونین، وقتی ی ادم همش درگیر موفقیای جدید باشه قطعا وز وزه این پشه های مزاحمو نمیشنوه یا اگه بشنوه هم اهمیتی نمیده و اینم بگم محض اطلاعشون هیچکس نمیتونه پارک هانا باشه حالا شماها تلاشتونو بکنین قطعا خیلی کار سختیه خسته نباشید میگم بهتون
_حتی تن منم از حرفات بلرزه درومد دیگه چ برسه به اونا واقعا خوب بلدی همرو ضایع کنی(خنده)
هانا: مقصر اصلی اونان که به جای اینکه رو خودشون تمرکز کنن و بتونن بهترین خودشون باشن دارن از من تقلید میکنن
یون کیونگ: راس میگه دیگه البته هانی باید حق داد انقد خوبیی که همه میخوان جات باشن
_خب خب ی سوال هس که اونم سوال اخره دیگه فنا نگرانن بخاطر وجود ینفر که البته اسمشو نمیارم داره بین تو و جونگ کوک فاصله میندازه و این باعث نگرانیه شدیده فناتون شده و میگن که تو دیگه مث قبل نیستی
خدایا باز چرا این سوالارو شروع کردن
هانا: عا راستش راجب اون نظری ندارم ولی نباید به اون ادم این حسو داد که خیلی عالیه و تونسته بین ما فاصله بندازه ممکنه مشکلاتی از دو طرف رابطه هم رخ بده که حتی به جداییم ختم بشه
_عا ص صب کن ببینم ینی الان داری میگی جدا شدین
فقط این لحظه زودتر تموم شه که دیگه تحملم سر اومده
هانا:نه همچین چیزی نگفتم من بعدا میفهمین منظورم چی بوده
تا خواست سوال بعدیشو شروع کنه یون کیونگ مانع شد
یون کیونگ: او فک کنم زمان برنامه تقریبا تمومه(لبخند)
اینو گفت دیگه مجری حرفی نزد و خلاصه این مصاحبه رو هم تموم کردیم و بعد اینکه تشکر ویژه ای از عوامل پشت صحنه کردیم دیگه سمت کمپانی راه افتادیم تا پامو توی کمپانی گذاشتم دستور دادن که برم پیش رئیس خدا میدونست بازم چیکار میخواست بکنه باهام
جلوی اتاقش وایساده بودم تقه ای به در وارد کردم و بعد اینکه اجازه ورود داد رفتم داخل
کوک، سونگی و البته اقای جانگ اونجا بودن دیگه مطمئن شدم قراره ی بلایی سرمون بیاره فقط چ بلاییو خدا میدونست
_عااا هانا شنیدی که خیلی از ایدلای نسل جدید دارن ازتو تقلید میکنن یجورایی میخوان تو باشت
پوزخندی زدم
هانا: میدونین، وقتی ی ادم همش درگیر موفقیای جدید باشه قطعا وز وزه این پشه های مزاحمو نمیشنوه یا اگه بشنوه هم اهمیتی نمیده و اینم بگم محض اطلاعشون هیچکس نمیتونه پارک هانا باشه حالا شماها تلاشتونو بکنین قطعا خیلی کار سختیه خسته نباشید میگم بهتون
_حتی تن منم از حرفات بلرزه درومد دیگه چ برسه به اونا واقعا خوب بلدی همرو ضایع کنی(خنده)
هانا: مقصر اصلی اونان که به جای اینکه رو خودشون تمرکز کنن و بتونن بهترین خودشون باشن دارن از من تقلید میکنن
یون کیونگ: راس میگه دیگه البته هانی باید حق داد انقد خوبیی که همه میخوان جات باشن
_خب خب ی سوال هس که اونم سوال اخره دیگه فنا نگرانن بخاطر وجود ینفر که البته اسمشو نمیارم داره بین تو و جونگ کوک فاصله میندازه و این باعث نگرانیه شدیده فناتون شده و میگن که تو دیگه مث قبل نیستی
خدایا باز چرا این سوالارو شروع کردن
هانا: عا راستش راجب اون نظری ندارم ولی نباید به اون ادم این حسو داد که خیلی عالیه و تونسته بین ما فاصله بندازه ممکنه مشکلاتی از دو طرف رابطه هم رخ بده که حتی به جداییم ختم بشه
_عا ص صب کن ببینم ینی الان داری میگی جدا شدین
فقط این لحظه زودتر تموم شه که دیگه تحملم سر اومده
هانا:نه همچین چیزی نگفتم من بعدا میفهمین منظورم چی بوده
تا خواست سوال بعدیشو شروع کنه یون کیونگ مانع شد
یون کیونگ: او فک کنم زمان برنامه تقریبا تمومه(لبخند)
اینو گفت دیگه مجری حرفی نزد و خلاصه این مصاحبه رو هم تموم کردیم و بعد اینکه تشکر ویژه ای از عوامل پشت صحنه کردیم دیگه سمت کمپانی راه افتادیم تا پامو توی کمپانی گذاشتم دستور دادن که برم پیش رئیس خدا میدونست بازم چیکار میخواست بکنه باهام
جلوی اتاقش وایساده بودم تقه ای به در وارد کردم و بعد اینکه اجازه ورود داد رفتم داخل
کوک، سونگی و البته اقای جانگ اونجا بودن دیگه مطمئن شدم قراره ی بلایی سرمون بیاره فقط چ بلاییو خدا میدونست
۸.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.