تکپارتی جین
تکپارتی جین
ا.ت ویو:
از دوستام ضربه های زیادی خورده بودم به هیچکس اعتماد نداشتم تا اینکه با یکی از زیبا ترین مرد زندگیم آشنا شدم اون باعث شد احساس کنم منم آدم مهمیم
شاید بگید مگه میشه ؟
یه پسر؟
باعث بشه همچین فکری بکنی؟
درسته یه پسر که به زیبایی ماهه از زمانی که با جین آشنا شدم دنیام رنگارنگ شده
نمی تونم به کسی جز اون فکر کنم
از فکر های همیشگیم در اومدم بلند شدم رفتم لباسم رو عوض کردم امروز با جین قرار داشتم ولی از لحنی که پشت گوشی باهام حرف زد ترسیده بودم
نکنه می خواد ازم جدا شه به هر حال لباسم رو عوض کردم و به سمت رود هان حرکت کردم
اونجا قرار داشتیم رسیدم داشتم به آب نگاه می کردم که یکی با ظرافت کامل چشمام رو بست
جین ویو:
من آدم گوشه گیری بودم تا اینکه با ا.ت آشنا شدم امروز باهاش کنار رود هان قرار گذاشتم پشت گوشی یکم باهاش سرد برخورد کردم ولی براش در واقع یه سوپرایز داشتم
حلقه ای که خریده بودم رو گذاشتم تو جیبم و به سمت محل قرار راه افتادم ا.ت رو دیدم رفتم و از پشت جلوی چشماش رو گرفتم که با شک برگشت منو نگاه کرد
ا.ت:جین تویی؟
جین:پس می خواستی کی باشه؟
ا.ت:جین چرا پشت گوشی اونطوری باهام حرف زدی
جین:معلوم بود ازم ناراحته ولی یهو جلوش زانو زدم و حلقه رو گرفتم جلوش تعجب کرده بود که گفتم
جین:ا.ت با من ازدواج می کنی؟
ا.ت:بله
جین بلند شدو ا.ت رو بغل کرد ۲ هفته بعدم عروسی گرفتن
(دو ماه بعد)
ا.ت ویو:
حالم خیلی بد شده بود رفتم دکتر و آزمایش دادم فهمیدم باردارم زمانی که جین فهمید خیلی خوشحال شد ما صاحب یه دختر یه اسم جیا شدیم و الان خیلی خوشحالیم
*میدونم بد شد ببخشید دیگه *
ا.ت ویو:
از دوستام ضربه های زیادی خورده بودم به هیچکس اعتماد نداشتم تا اینکه با یکی از زیبا ترین مرد زندگیم آشنا شدم اون باعث شد احساس کنم منم آدم مهمیم
شاید بگید مگه میشه ؟
یه پسر؟
باعث بشه همچین فکری بکنی؟
درسته یه پسر که به زیبایی ماهه از زمانی که با جین آشنا شدم دنیام رنگارنگ شده
نمی تونم به کسی جز اون فکر کنم
از فکر های همیشگیم در اومدم بلند شدم رفتم لباسم رو عوض کردم امروز با جین قرار داشتم ولی از لحنی که پشت گوشی باهام حرف زد ترسیده بودم
نکنه می خواد ازم جدا شه به هر حال لباسم رو عوض کردم و به سمت رود هان حرکت کردم
اونجا قرار داشتیم رسیدم داشتم به آب نگاه می کردم که یکی با ظرافت کامل چشمام رو بست
جین ویو:
من آدم گوشه گیری بودم تا اینکه با ا.ت آشنا شدم امروز باهاش کنار رود هان قرار گذاشتم پشت گوشی یکم باهاش سرد برخورد کردم ولی براش در واقع یه سوپرایز داشتم
حلقه ای که خریده بودم رو گذاشتم تو جیبم و به سمت محل قرار راه افتادم ا.ت رو دیدم رفتم و از پشت جلوی چشماش رو گرفتم که با شک برگشت منو نگاه کرد
ا.ت:جین تویی؟
جین:پس می خواستی کی باشه؟
ا.ت:جین چرا پشت گوشی اونطوری باهام حرف زدی
جین:معلوم بود ازم ناراحته ولی یهو جلوش زانو زدم و حلقه رو گرفتم جلوش تعجب کرده بود که گفتم
جین:ا.ت با من ازدواج می کنی؟
ا.ت:بله
جین بلند شدو ا.ت رو بغل کرد ۲ هفته بعدم عروسی گرفتن
(دو ماه بعد)
ا.ت ویو:
حالم خیلی بد شده بود رفتم دکتر و آزمایش دادم فهمیدم باردارم زمانی که جین فهمید خیلی خوشحال شد ما صاحب یه دختر یه اسم جیا شدیم و الان خیلی خوشحالیم
*میدونم بد شد ببخشید دیگه *
۶.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.