سناریو پارت هفتم...
کپشن...
خودش میره دنبال ا. ت....
ا. ت داره از خیابون های تاریک رد میشه که سه تا مزاحم دزد سر راه ا. ت سبز میشه...
مزاحم: بچه ها ببینین چه کسی جلومون اومده...
مزاحم دوم: راست میگی چه جیگری..
ا. ت از ترس خشکش زده میخواد فرار کنه که یکی از مزاحم ها ا. ت رو روی زمین هول میده ا. ت میوفته و داد میزنه که کمکش کنن ولی کسی اونجا نبود...
ا. ت: کمک.. کمک.. بهم دست نزنـــــ....
مزاحم سوم: اینجا کسی صداتو نمیشنوه!
توی همین لحظه که مزاحم میخواد به ا. ت دست بزنه جونگکوک همون لحظه میاد و مزاحم ها رو میزنه در حد مرگ که مزاحم ها فرار میکنن و ا. ت روی زمین افتاده و گریه میکنه و..
جونگکوک: ا. ت حالت خوبه؟.. جایت آسیب ندیده؟!...
ا. ت:(با صدای لرزون) جونگکوک... اومدی.. اومدی...
جونگکوک ا. ت رو بغل میکنه و میبره توی ماشین و ا. ت همچنان گریه میکنه که جونگ کوک محکم بغلش میکنه و میگه...
کوکی: آروم باش من پیشتم... کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه من اینجام...
.جونگکوک آروم لب ا. ت رو میبوسه بعد هم ا. ت رو میبره خونه... کوکی ا. ت رو روی تخت میزاره و خودش هم پیش ا. ت دراز میکشه و مو های ا. ت رو نوازش میکنه... و به ا. ت میگه...(با لحنه آروم بهت میگه)
کوکی: چرا رفتی؟... بهت گفتم نرو... ببینم سوهی بهت چیزی گفت؟؟...
ا. ت: سوهی گفت تو رییس مافیا هستی و دخترا رو میگیری و میکشی و...
کوکی: تو واقعا حرفشو باور کردی؟ فکر کردی من اینکار رو انجام میدم؟... من تا حالا هیچ دختری رو نکشتم...
ا. ت: پس بهم گفتی که منو اشتباهی دزدیدین؟
کوکی: ما دنبال دختری بنام سو مین میگشتیم اون دختر پول های شوگا بالا کشیده بود ما میخواستیم اونو پیدا کنیم که اشتباهی تو رو گرفتیم...
ا. ت: اگر اون دختر رو پیدا میکردین چیکارش میکردین؟
کوکی: کاری نمیکردیم و به پلیس میدادیمش!
خیلی خوب بسه بعدن بهت توضیح میدم فعلا دیر وقته تو بخواب من میرم توی اتاقم...
ا. ت: جونگکوک!...
کوکی: بله؟...
ا. ت: میشه نری؟..
کوکی: منظورت چیه؟!..
ا. ت: میخوام پیشم باشی چون میترسم.!
(با لبخند میگه)..
کوکی: باشه جایی نمیرم... پس بگیر بخواب.
ا. ت میخوابه و جونگکوک کل شب پیشش میمونه...
صبح فردا... جونگکوک میاد توی اتاق ا. ت و ا. ت رو بیدار میکنه...(با صدای اروم)..
کوکی: ا. ت... ا. ت.. نمیخوای بیدار بشی؟ امروز میای مدرسه؟..
ا. ت: اوم.. اوم.. اره میام.. آه بدنم خشک شده...
جونگکوک میخنده و به ا. ت میگه لباسشو عوض کنه و بیاد پایین....
ا. ت و کوکی صبحانه رو میخورن و به مدرسه میرن...
بچه ها پارت بعدی میزارم....
لایک 👍
فالو...
خودش میره دنبال ا. ت....
ا. ت داره از خیابون های تاریک رد میشه که سه تا مزاحم دزد سر راه ا. ت سبز میشه...
مزاحم: بچه ها ببینین چه کسی جلومون اومده...
مزاحم دوم: راست میگی چه جیگری..
ا. ت از ترس خشکش زده میخواد فرار کنه که یکی از مزاحم ها ا. ت رو روی زمین هول میده ا. ت میوفته و داد میزنه که کمکش کنن ولی کسی اونجا نبود...
ا. ت: کمک.. کمک.. بهم دست نزنـــــ....
مزاحم سوم: اینجا کسی صداتو نمیشنوه!
توی همین لحظه که مزاحم میخواد به ا. ت دست بزنه جونگکوک همون لحظه میاد و مزاحم ها رو میزنه در حد مرگ که مزاحم ها فرار میکنن و ا. ت روی زمین افتاده و گریه میکنه و..
جونگکوک: ا. ت حالت خوبه؟.. جایت آسیب ندیده؟!...
ا. ت:(با صدای لرزون) جونگکوک... اومدی.. اومدی...
جونگکوک ا. ت رو بغل میکنه و میبره توی ماشین و ا. ت همچنان گریه میکنه که جونگ کوک محکم بغلش میکنه و میگه...
کوکی: آروم باش من پیشتم... کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه من اینجام...
.جونگکوک آروم لب ا. ت رو میبوسه بعد هم ا. ت رو میبره خونه... کوکی ا. ت رو روی تخت میزاره و خودش هم پیش ا. ت دراز میکشه و مو های ا. ت رو نوازش میکنه... و به ا. ت میگه...(با لحنه آروم بهت میگه)
کوکی: چرا رفتی؟... بهت گفتم نرو... ببینم سوهی بهت چیزی گفت؟؟...
ا. ت: سوهی گفت تو رییس مافیا هستی و دخترا رو میگیری و میکشی و...
کوکی: تو واقعا حرفشو باور کردی؟ فکر کردی من اینکار رو انجام میدم؟... من تا حالا هیچ دختری رو نکشتم...
ا. ت: پس بهم گفتی که منو اشتباهی دزدیدین؟
کوکی: ما دنبال دختری بنام سو مین میگشتیم اون دختر پول های شوگا بالا کشیده بود ما میخواستیم اونو پیدا کنیم که اشتباهی تو رو گرفتیم...
ا. ت: اگر اون دختر رو پیدا میکردین چیکارش میکردین؟
کوکی: کاری نمیکردیم و به پلیس میدادیمش!
خیلی خوب بسه بعدن بهت توضیح میدم فعلا دیر وقته تو بخواب من میرم توی اتاقم...
ا. ت: جونگکوک!...
کوکی: بله؟...
ا. ت: میشه نری؟..
کوکی: منظورت چیه؟!..
ا. ت: میخوام پیشم باشی چون میترسم.!
(با لبخند میگه)..
کوکی: باشه جایی نمیرم... پس بگیر بخواب.
ا. ت میخوابه و جونگکوک کل شب پیشش میمونه...
صبح فردا... جونگکوک میاد توی اتاق ا. ت و ا. ت رو بیدار میکنه...(با صدای اروم)..
کوکی: ا. ت... ا. ت.. نمیخوای بیدار بشی؟ امروز میای مدرسه؟..
ا. ت: اوم.. اوم.. اره میام.. آه بدنم خشک شده...
جونگکوک میخنده و به ا. ت میگه لباسشو عوض کنه و بیاد پایین....
ا. ت و کوکی صبحانه رو میخورن و به مدرسه میرن...
بچه ها پارت بعدی میزارم....
لایک 👍
فالو...
۲۱.۳k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.