پارت۴ گربه ی سیاه
پارت۴ گربه ی سیاه
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون باجی:
این دختره اشناعه
باجی: من تو رو جایی ندیدم؟
یوکی: کی من؟! البته که نه!(هول شده)
باجی: باشه هالا چرا هول شدی
باجی: چیفویو این دختره شبیه اون دختر اون روزیه نیست؟
یوکی: کدوم دختره؟
چیفویو: نه بابا
کل ملت اونجا: ما کشکیم؟ به ماهم توضیح بدین
باجی: هیچی اون روز دعوا شد یه دختر اومد یه گنگ رو زد
مایکی: خخخخ باجی نمی تونی یه گنگ رو بزنی
یوکی: میشه بیا تو گنگتون (✷‿✷)
مایکی: چرا که نه یو چان
یوکی: یو چان؟ هه؟!
دراکن: عادت می کنی
یوکی: عا باشه
مایکی: خب میتسویا برات لباس میدوزه
میتسویا: بیا تا بهت ادرس رو بدم فردا بیا (••••)
فردا:
از زبون یوکی:
یوکی: هههممم(مثلا خمیازه) ساعت چنده
؟؟؟؟: ساعت۹
یوکی: باشه جججییییغغغ یا جد ساسان اونی چان ترسوندیم
چیفویو: پاشو مدرسه دیر شد (◔‿◔)
یوکی: باشه
پنج دقیقه بعد:
یوکی: بریم
چیفویو: ییااخخدداا چرا سریع تر از من اماده شدی؟
یوکی: بیخیال بیا بریم
تو مدرسه:
؟؟؟: چیفویو_کون چرا به این هیولاچسبیدین(با عشوه)
چیفویو: هیولا؟
یوکی: من رفتم کلاسم
؟؟؟: اره هیولا درموردش نشنیدین؟
چیفو(گشادیم میاد): نه
؟؟؟: اون به هیولا معروفه و هیچ دوستی نداره البته هقشه
چیفو: ها..
از زبون چیفویو:
هیولا برای چی یوکی هیچی درموردش نگفت باید باهاش حرف بزنم
موقع زنگ:
چیفویو: یوکی
یوکی: بله؟
چیفویو: قضیه هیولا چیه؟
یوکی: خلاصش میکنم قبلنا کلی دوست داشتم ولی یه روز داشتم با دوست برمیگشتم یهو یه گنگ بهمون تیکه انداخت و به دوستم داشتن دست می زدن و من عصبی شدم و شروع کردم به زدنشون اونا تا یک ماه بیمارستان بودن بخاطر همین بهم میگن هیولا و اون کسی که درموردم بهت گفت همون دوستم بود.
بعد مدرسه:
داشتیم برمیگشتیم که یهو........
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بخاطر بیست و یک تایی شدنمون یه پارت طولانی دادم راستی بگین تک پارتی درمورد کی بنویسم جانه👋🏻
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون باجی:
این دختره اشناعه
باجی: من تو رو جایی ندیدم؟
یوکی: کی من؟! البته که نه!(هول شده)
باجی: باشه هالا چرا هول شدی
باجی: چیفویو این دختره شبیه اون دختر اون روزیه نیست؟
یوکی: کدوم دختره؟
چیفویو: نه بابا
کل ملت اونجا: ما کشکیم؟ به ماهم توضیح بدین
باجی: هیچی اون روز دعوا شد یه دختر اومد یه گنگ رو زد
مایکی: خخخخ باجی نمی تونی یه گنگ رو بزنی
یوکی: میشه بیا تو گنگتون (✷‿✷)
مایکی: چرا که نه یو چان
یوکی: یو چان؟ هه؟!
دراکن: عادت می کنی
یوکی: عا باشه
مایکی: خب میتسویا برات لباس میدوزه
میتسویا: بیا تا بهت ادرس رو بدم فردا بیا (••••)
فردا:
از زبون یوکی:
یوکی: هههممم(مثلا خمیازه) ساعت چنده
؟؟؟؟: ساعت۹
یوکی: باشه جججییییغغغ یا جد ساسان اونی چان ترسوندیم
چیفویو: پاشو مدرسه دیر شد (◔‿◔)
یوکی: باشه
پنج دقیقه بعد:
یوکی: بریم
چیفویو: ییااخخدداا چرا سریع تر از من اماده شدی؟
یوکی: بیخیال بیا بریم
تو مدرسه:
؟؟؟: چیفویو_کون چرا به این هیولاچسبیدین(با عشوه)
چیفویو: هیولا؟
یوکی: من رفتم کلاسم
؟؟؟: اره هیولا درموردش نشنیدین؟
چیفو(گشادیم میاد): نه
؟؟؟: اون به هیولا معروفه و هیچ دوستی نداره البته هقشه
چیفو: ها..
از زبون چیفویو:
هیولا برای چی یوکی هیچی درموردش نگفت باید باهاش حرف بزنم
موقع زنگ:
چیفویو: یوکی
یوکی: بله؟
چیفویو: قضیه هیولا چیه؟
یوکی: خلاصش میکنم قبلنا کلی دوست داشتم ولی یه روز داشتم با دوست برمیگشتم یهو یه گنگ بهمون تیکه انداخت و به دوستم داشتن دست می زدن و من عصبی شدم و شروع کردم به زدنشون اونا تا یک ماه بیمارستان بودن بخاطر همین بهم میگن هیولا و اون کسی که درموردم بهت گفت همون دوستم بود.
بعد مدرسه:
داشتیم برمیگشتیم که یهو........
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بخاطر بیست و یک تایی شدنمون یه پارت طولانی دادم راستی بگین تک پارتی درمورد کی بنویسم جانه👋🏻
۱۲.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.