قسمت 2 پارت 76
هان: اگه اجازه بدین .
بابا: باشه ولی لطفا ارام ارام بهش بگو .
هان: چشم خیلی ممنون . بالاخره قراره خواهرم رو ببینم .
بابا: بچه ها من اومدم با یک نفر خاص .
ات: عامم سلام .
هان: س سسلام .
چان: جنابعالی؟
هان: هان جیسونگ پسر خالتون .
ات: مگه ما خاله داشتیم ؟
بابا: بله داشتین ولی متاسفانه در اثر تصادف از دست دادیم .
هان؛ چان منو یادت نمیاد؟
چان: ببخشید من مغزم پاک شده .
ات: خوشحال شدم که دیدمت پسر خاله وایی تو چقدر کیوتی و خیلی جنتلمنی! میتونم بغلت کنم؟
هان: خیلی ممنون ات بله میتونی . وقتی بغلم کرد حس کردم تو بهشتم بهشتی که چند ساله دنبالش بودم .
چان: به هر حال جیسونگ امیدوارم خوب کنار بیایم .
بابا: بچه میشه بشینید؟
ات: اوکی اپا .
هان: ات چقدر بزرگ شدی اخرین بار وقتی یه ماهه بودی دیده بودمت ! خیلی خوشگلی .
ات: ممنون جیسونگااا.
هان: خب من میخواستم یه چیزی براتون بگم .
بابا: ات لطفا خوب گوش کن .
چان: موضوع چیه؟
هان: ات نمیدونم از کجا شروع کنم ولی اینو بدون که تو خواهر منی.
چان: واتت
ات: وای پسر خاله جک باحالی بود .
بابا: اتت.
هان: تو خواهر منی که خاله و عمو تو رو بزرگ کردن و منو تو رو پدربزرگمون جدا کرد .
ات: چی چی میگی تو . همه صدا ها برام اکو میشد.
هان: بعد از تصادف خاله تو رو به فرزندی قبول کرد و منو هم خیلی تلاش کرد ولی پدربزرگ نذاشت تو خواهر منی .
چان: بابا این چی میگه ؟
بابا: جیسونگ حقیقت رو میگه .
ات: این اصلا درست نیست برادر من چان هست و مادر من ته ری و پدرم ایشون .
بابا: باشه ولی لطفا ارام ارام بهش بگو .
هان: چشم خیلی ممنون . بالاخره قراره خواهرم رو ببینم .
بابا: بچه ها من اومدم با یک نفر خاص .
ات: عامم سلام .
هان: س سسلام .
چان: جنابعالی؟
هان: هان جیسونگ پسر خالتون .
ات: مگه ما خاله داشتیم ؟
بابا: بله داشتین ولی متاسفانه در اثر تصادف از دست دادیم .
هان؛ چان منو یادت نمیاد؟
چان: ببخشید من مغزم پاک شده .
ات: خوشحال شدم که دیدمت پسر خاله وایی تو چقدر کیوتی و خیلی جنتلمنی! میتونم بغلت کنم؟
هان: خیلی ممنون ات بله میتونی . وقتی بغلم کرد حس کردم تو بهشتم بهشتی که چند ساله دنبالش بودم .
چان: به هر حال جیسونگ امیدوارم خوب کنار بیایم .
بابا: بچه میشه بشینید؟
ات: اوکی اپا .
هان: ات چقدر بزرگ شدی اخرین بار وقتی یه ماهه بودی دیده بودمت ! خیلی خوشگلی .
ات: ممنون جیسونگااا.
هان: خب من میخواستم یه چیزی براتون بگم .
بابا: ات لطفا خوب گوش کن .
چان: موضوع چیه؟
هان: ات نمیدونم از کجا شروع کنم ولی اینو بدون که تو خواهر منی.
چان: واتت
ات: وای پسر خاله جک باحالی بود .
بابا: اتت.
هان: تو خواهر منی که خاله و عمو تو رو بزرگ کردن و منو تو رو پدربزرگمون جدا کرد .
ات: چی چی میگی تو . همه صدا ها برام اکو میشد.
هان: بعد از تصادف خاله تو رو به فرزندی قبول کرد و منو هم خیلی تلاش کرد ولی پدربزرگ نذاشت تو خواهر منی .
چان: بابا این چی میگه ؟
بابا: جیسونگ حقیقت رو میگه .
ات: این اصلا درست نیست برادر من چان هست و مادر من ته ری و پدرم ایشون .
۵.۸k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.