میراث ابدی۲ 💜پــارت۵💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میورانگ: چت شده؟ شماها که همیشه در حال جنگو دعوا بودید. حالا چیشده؟
میورانگ میدونست..........
ــ هیچی دلم براش تنگ میشـ.. عه شده بود.
میورانگ: آهان. از صبح کجا بودید؟ تنبیه که یادتون نرفته؟
چنگ لبخند دندون نمایی زد.........
چنگ: نه خواهرجان. یادمون نرفته. فقط بزار برا فردا.
مشکوک نگامون کرد.........
میورانگ: باشه. چون خودمم حوصله ندارم. ولی حتما فردا به حسابتون میرسم.
سر شام همه ساکت بودیم. با دل سیر همه رو نگا کردیم. ولی سیر نمیشدیم. بعد شام به سمت اتاقامون رفتیم. نامه ای نوشتیم. لباسامونو برنداشتیم چون به دردمون نمیخوردن. لباسایی که اون مرده داده بودو برداشتیم. اسبایی قبلا آماده کرده بودیم. سوار اونا شدیم و راه افتادیم. نشونمو نگاه کردم نوشته شده بود جانگکوک. نشون چنگ هم بوگوم نوشته شده بود...........
*میورانگ
صبح بیدار شدم. باید برم سر وقت پسرا. میخوام امروز یه درسی بدم که دیگه هوس شیطنت و دردسر درست کردن نداشته باشن. اگه استاد لو ندیده بودشون نمیتونستم پیداشون کنم. در اتاقو باز کردم. تو این گرما پتو رو تا سرشون کشیده بودن. رفتم پتو را از روشون برداشتم. چی!! این اینا کجان؟ هی باز فرار کردن. برگشتم برم بیرون که کاغذی که شبیه نامه بودو رو میز دیدم. بازش کردم. نامه:« آبجی وقتی این نامه رو میخونی ما دیگه چین نیستیم. میدونم تو میدونی پدرمون زندس. ما میریم تا پدرمونو پیدا کنیم. به مامانامون نگو که کجا رفتیم. به امید دیدار.» لعنتتتت. حالا چیکا کنم؟ از خونه زدم بیرون. حتما تا حالا از شانگهای خارج شدن نمیتونم برم دنبالشون. اشکام سرازیر شدن. دلم برا بابا. برا دایی تهیونگ، عمو جیهوپ، عمو جیمین، عمو بنگ چان، تنگ شده. یاد شوگا افتادم. یعنی الان چیکا میکنه؟! حالا چی به مامانو خاله یعون بگم! برگشتم خونه مامانو خاله یعون تو باغچه ایستاده بودنو داشتن باهم حرف میزدن. زود نامه رو قایم کردم..........
خاله یعون: چیشده؟ گریه کردی؟
اشکامو پاک کردم..........
ــ دلم برا شیلا تنگ شده.
مامان اعصبانی شد. اومد جلو و بهم سیلی زد. دستمو گذاشتم رو گونم. بهش نگا کردم.........
مامان: مگه نمیدونی چرا اینجاییم؟
خاله یعون: آروم باش.
مامان: آخه چرا این نمیفهمه.
اشک مامانمم دراومد........
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
میورانگ: چت شده؟ شماها که همیشه در حال جنگو دعوا بودید. حالا چیشده؟
میورانگ میدونست..........
ــ هیچی دلم براش تنگ میشـ.. عه شده بود.
میورانگ: آهان. از صبح کجا بودید؟ تنبیه که یادتون نرفته؟
چنگ لبخند دندون نمایی زد.........
چنگ: نه خواهرجان. یادمون نرفته. فقط بزار برا فردا.
مشکوک نگامون کرد.........
میورانگ: باشه. چون خودمم حوصله ندارم. ولی حتما فردا به حسابتون میرسم.
سر شام همه ساکت بودیم. با دل سیر همه رو نگا کردیم. ولی سیر نمیشدیم. بعد شام به سمت اتاقامون رفتیم. نامه ای نوشتیم. لباسامونو برنداشتیم چون به دردمون نمیخوردن. لباسایی که اون مرده داده بودو برداشتیم. اسبایی قبلا آماده کرده بودیم. سوار اونا شدیم و راه افتادیم. نشونمو نگاه کردم نوشته شده بود جانگکوک. نشون چنگ هم بوگوم نوشته شده بود...........
*میورانگ
صبح بیدار شدم. باید برم سر وقت پسرا. میخوام امروز یه درسی بدم که دیگه هوس شیطنت و دردسر درست کردن نداشته باشن. اگه استاد لو ندیده بودشون نمیتونستم پیداشون کنم. در اتاقو باز کردم. تو این گرما پتو رو تا سرشون کشیده بودن. رفتم پتو را از روشون برداشتم. چی!! این اینا کجان؟ هی باز فرار کردن. برگشتم برم بیرون که کاغذی که شبیه نامه بودو رو میز دیدم. بازش کردم. نامه:« آبجی وقتی این نامه رو میخونی ما دیگه چین نیستیم. میدونم تو میدونی پدرمون زندس. ما میریم تا پدرمونو پیدا کنیم. به مامانامون نگو که کجا رفتیم. به امید دیدار.» لعنتتتت. حالا چیکا کنم؟ از خونه زدم بیرون. حتما تا حالا از شانگهای خارج شدن نمیتونم برم دنبالشون. اشکام سرازیر شدن. دلم برا بابا. برا دایی تهیونگ، عمو جیهوپ، عمو جیمین، عمو بنگ چان، تنگ شده. یاد شوگا افتادم. یعنی الان چیکا میکنه؟! حالا چی به مامانو خاله یعون بگم! برگشتم خونه مامانو خاله یعون تو باغچه ایستاده بودنو داشتن باهم حرف میزدن. زود نامه رو قایم کردم..........
خاله یعون: چیشده؟ گریه کردی؟
اشکامو پاک کردم..........
ــ دلم برا شیلا تنگ شده.
مامان اعصبانی شد. اومد جلو و بهم سیلی زد. دستمو گذاشتم رو گونم. بهش نگا کردم.........
مامان: مگه نمیدونی چرا اینجاییم؟
خاله یعون: آروم باش.
مامان: آخه چرا این نمیفهمه.
اشک مامانمم دراومد........
ـ
ـ
ـ
ـ
ـ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
۹.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.