purple love
purple love
پارت۱۵
ات
لباسمو عوض کردم رفتم پایین که دیدم جیمین منتظرم وایساده
ات.میونگ نمیاد؟
جیمین.چرا همین الان به سوهو زنگ زدم گفتن تو راهیم
ات.اها
با جیمین سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت فرودگاه
رسیدیم فرودگاه میونگو سوهو زود تر از ما رسیده بودن،بعد از سی مین مامان بابام اومدن ولی عمو زنعمو نبودن
رفتم بغل بابام صورتشو بوسیدم بعدشم مامانمو بغل کردم
چند روز بعد
ات
مامانم باز منو فرستاده بود خرید کنم،نزدیک دو ساعت فقط توی فروشگاه بودم
وقتی رفتم خونه جیمین توی حال نشسته بود داشت با گوشیش حرف میزد
جیمین.ارع برای پس فردا بلیط گرفتم...اوهوم دلم برای اونجا تنگ شده...خیله خب کاری نداری کوک؟...خدافظ
جیمین گوشی رو قطع کرد منم سریع رفتم کنارش
ات.جیمین بلیط چی گرفتی؟کجا میخای بری؟
جیمین.میخام برگردم آلمان
ات.چی؟
وقتی جیمین گفت قرارع برگرده خیلی ناراحت شدم،من به اون عادت کرده بودم اون لعنتی منو عاشق خودش کرد حالا میخواد بره
رفتم اتاقم درو قفل کردم،خودمو پرت کردم رو تخت شروع کردم به گریه کردن من بدون جیمین نمیتونستم زندگی کنم
نزدیک یک ساعت فقط داشتم گریه میکردم که صدای در اتاقم اومد
م.ا.ات دخترم بیا شام
ات.گشنم نیست مامان
م.ا.ولی تو که چیزی نخوردی
ات.اشتها ندارم
مامانم رفت منم چون خیلی گریه کرده بودم سرم درد بود
دراز کشیدم کم کم چیزی نفهمیدمو خوابم برد
از خواب پریدم،یه نگاه به ساعت انداختم یکو نیم بود تشنم بود به خاطر همین رفتم پایین
آب برداشتم خوردم اما وقتی یاد جیمین افتادم اشکام ناخواسته ریخت،صدای پای یه نفرو شنیدم از بوی عطرش فهمیدم جیمینه،سرمو انداختم پایین تا نفهمه دارم گریه میکنم
اومد نزدیک تر دستشو گذاشت رو شونه هام منو برگردوند اما من بازم سرم پایین بود،با دستاش چونمو گرفت سرمو اوورد بالا،به چشمای پر از اشکم زل زده بود
جیمین.چی شده هوم؟چرا گریه میکنی؟
جیمین دستشو نوازش وار روی صورتم میکشید
ات.جیمین اگه تو بری کی بر میگردی؟
جیمین.نمیدونم،شاید برای همیشه آلمان موندم،تو بخاطر رفتن من داری اینقدر گریه میکنی؟
دوباره سرمو انداختم پایین،اما اینبار جیمین بغلم کرد
جیمین.اگه بخاطر منه ازت میخام دیگه گریه نکنی،باشه؟الانم برو بخواب عزیزم دیر وقته
ات.باشه
بدون اینکه چیزی بگم یه راست رفتم توی اتاقم،اینقدر به جیمین فکر کردم که آخر خوابم برد
صبح با بی حالی از خواب بیدار شدم،امروز حوصله انجام دادن هیچ کاری رو نداشتم
رفتم پایین که....
شرطا
۲۸ لایک
۲۲ کامنت
پارت۱۵
ات
لباسمو عوض کردم رفتم پایین که دیدم جیمین منتظرم وایساده
ات.میونگ نمیاد؟
جیمین.چرا همین الان به سوهو زنگ زدم گفتن تو راهیم
ات.اها
با جیمین سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت فرودگاه
رسیدیم فرودگاه میونگو سوهو زود تر از ما رسیده بودن،بعد از سی مین مامان بابام اومدن ولی عمو زنعمو نبودن
رفتم بغل بابام صورتشو بوسیدم بعدشم مامانمو بغل کردم
چند روز بعد
ات
مامانم باز منو فرستاده بود خرید کنم،نزدیک دو ساعت فقط توی فروشگاه بودم
وقتی رفتم خونه جیمین توی حال نشسته بود داشت با گوشیش حرف میزد
جیمین.ارع برای پس فردا بلیط گرفتم...اوهوم دلم برای اونجا تنگ شده...خیله خب کاری نداری کوک؟...خدافظ
جیمین گوشی رو قطع کرد منم سریع رفتم کنارش
ات.جیمین بلیط چی گرفتی؟کجا میخای بری؟
جیمین.میخام برگردم آلمان
ات.چی؟
وقتی جیمین گفت قرارع برگرده خیلی ناراحت شدم،من به اون عادت کرده بودم اون لعنتی منو عاشق خودش کرد حالا میخواد بره
رفتم اتاقم درو قفل کردم،خودمو پرت کردم رو تخت شروع کردم به گریه کردن من بدون جیمین نمیتونستم زندگی کنم
نزدیک یک ساعت فقط داشتم گریه میکردم که صدای در اتاقم اومد
م.ا.ات دخترم بیا شام
ات.گشنم نیست مامان
م.ا.ولی تو که چیزی نخوردی
ات.اشتها ندارم
مامانم رفت منم چون خیلی گریه کرده بودم سرم درد بود
دراز کشیدم کم کم چیزی نفهمیدمو خوابم برد
از خواب پریدم،یه نگاه به ساعت انداختم یکو نیم بود تشنم بود به خاطر همین رفتم پایین
آب برداشتم خوردم اما وقتی یاد جیمین افتادم اشکام ناخواسته ریخت،صدای پای یه نفرو شنیدم از بوی عطرش فهمیدم جیمینه،سرمو انداختم پایین تا نفهمه دارم گریه میکنم
اومد نزدیک تر دستشو گذاشت رو شونه هام منو برگردوند اما من بازم سرم پایین بود،با دستاش چونمو گرفت سرمو اوورد بالا،به چشمای پر از اشکم زل زده بود
جیمین.چی شده هوم؟چرا گریه میکنی؟
جیمین دستشو نوازش وار روی صورتم میکشید
ات.جیمین اگه تو بری کی بر میگردی؟
جیمین.نمیدونم،شاید برای همیشه آلمان موندم،تو بخاطر رفتن من داری اینقدر گریه میکنی؟
دوباره سرمو انداختم پایین،اما اینبار جیمین بغلم کرد
جیمین.اگه بخاطر منه ازت میخام دیگه گریه نکنی،باشه؟الانم برو بخواب عزیزم دیر وقته
ات.باشه
بدون اینکه چیزی بگم یه راست رفتم توی اتاقم،اینقدر به جیمین فکر کردم که آخر خوابم برد
صبح با بی حالی از خواب بیدار شدم،امروز حوصله انجام دادن هیچ کاری رو نداشتم
رفتم پایین که....
شرطا
۲۸ لایک
۲۲ کامنت
۱۷.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.