پارت ۲۱
از زبان یونا:
داشتم به حرفای مامان جونکوک فکر میکردم اگه واقعا جونکوک یه روز منو ول کنه چی من نابود میشم چون حتی اون موقع ها که داداش صداش میکردم روش کراش بودم ولی چیزی نمیگفتم الآنم که به هم اعتراف کردیم به شدت دوسش دارم اونم همینو میگه ولی اگه دروغ بگه چی نه نه اینجوری نیس اون منو دوست داره اره بهتره به این چرت و پرتا فک نکنم برم برای عصر یه لباس خوب انتخاب کنم .....
از زبان جونکوک:
مطمئنم حالا مامانم گوش یونا رو پر کرده که با من کات کنه درسته گذشته بدی داشتم هر شبم با یکی بودم ولی الان دیگه به خاطر یونا دیگه به هیچ دختری محل سگم نمیدم بهتره خودم با باباش حرف بزنم میخواد اجازه بده میخواد نده اون فقط مال منه
برش زمانی به ساعت ۴:
از زبان یونا:
بلند شدم و لباسامو پوشیدم یه تیشرت سفید که طرح های مشکی توش بود با یه شلوار بگ آبی کاربنی که زخمی بود رفتم جلو آینه و یکم آرایش کردم موهامو هم اتو زدم و باز گذاشتم بعد کفشای جردنمو پام کردم و رفتم بیرون از اتاق ولی همین که رفتم مامان جونکوک اومد سمتم
&جایی میری دخترم
_عااا با دوستام دارم میرم بیرون زودی میام تا ساعت ۷
&آها باشه عزیزم خوش بگذره گوشیتو جواب بده وقتی زنگ زدم
_چشم راستی بابت صبح هم معذرت میخوام که یکم باهات بد حرف زدم
&عاااا نه عزیزم اشکالی نداره ولی هر چی گفتم به خاطر خودت بود خب دیگه بیخیال برو بهت خوش بگذره
_ممنون خدافظ
همو بغل کردیم و بعد من از خونه زدم بیرون و به دوستام پیام دادم بیان کافه همیشگی میخواستم از اونا هم یه نظری بگیرم البته حرف حرف خودمه فقط میخوام ببینم اونا چی میگن😂.......
داشتم به حرفای مامان جونکوک فکر میکردم اگه واقعا جونکوک یه روز منو ول کنه چی من نابود میشم چون حتی اون موقع ها که داداش صداش میکردم روش کراش بودم ولی چیزی نمیگفتم الآنم که به هم اعتراف کردیم به شدت دوسش دارم اونم همینو میگه ولی اگه دروغ بگه چی نه نه اینجوری نیس اون منو دوست داره اره بهتره به این چرت و پرتا فک نکنم برم برای عصر یه لباس خوب انتخاب کنم .....
از زبان جونکوک:
مطمئنم حالا مامانم گوش یونا رو پر کرده که با من کات کنه درسته گذشته بدی داشتم هر شبم با یکی بودم ولی الان دیگه به خاطر یونا دیگه به هیچ دختری محل سگم نمیدم بهتره خودم با باباش حرف بزنم میخواد اجازه بده میخواد نده اون فقط مال منه
برش زمانی به ساعت ۴:
از زبان یونا:
بلند شدم و لباسامو پوشیدم یه تیشرت سفید که طرح های مشکی توش بود با یه شلوار بگ آبی کاربنی که زخمی بود رفتم جلو آینه و یکم آرایش کردم موهامو هم اتو زدم و باز گذاشتم بعد کفشای جردنمو پام کردم و رفتم بیرون از اتاق ولی همین که رفتم مامان جونکوک اومد سمتم
&جایی میری دخترم
_عااا با دوستام دارم میرم بیرون زودی میام تا ساعت ۷
&آها باشه عزیزم خوش بگذره گوشیتو جواب بده وقتی زنگ زدم
_چشم راستی بابت صبح هم معذرت میخوام که یکم باهات بد حرف زدم
&عاااا نه عزیزم اشکالی نداره ولی هر چی گفتم به خاطر خودت بود خب دیگه بیخیال برو بهت خوش بگذره
_ممنون خدافظ
همو بغل کردیم و بعد من از خونه زدم بیرون و به دوستام پیام دادم بیان کافه همیشگی میخواستم از اونا هم یه نظری بگیرم البته حرف حرف خودمه فقط میخوام ببینم اونا چی میگن😂.......
۱۷.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.