وقتی عاشق مدیرت میشی پارت ۱۳
میدونم نمیخوای اما باید فردا به آدرسی که میفرستم بیای .. باید با اون دختر قرار بزارین و من با خانوادش آشنا بشم که البته
کامل میشناسمشون... ساعت 7 به این آدرسی که برای فردا میفرستم بیا.. دیر نمی کنی(جدی)
کوک:.....
کوک قطع کرد
غروب شده بود کوک خیلی گرسنش بود
رفت یه رستوران معروف تو سعول و اونجا
غذا خورد.. شب که شد رفت خونه و خوابید
مامان کوک ویو
زنگ زدم به دوستم (بچه ها مامان کوک دوست صمیمی داره) باهاش خیلی حرف زدم
و...
مامان کوک:پسره من با احساس تصمیم میگیره ولی من به آیندش فکر میکنم...
دوست مامان:آره اون هنوز برات بچس باید تو براش تصمیم بگیری مطمعن با پشیمون میشه
مامان:آره اقدس خانم شما راس میگین(اسمش اقدس نیست جهت خنده😂)
دوست مامان:ممنون من دیگه میرم خدانگهدار
مامان:خدانگهدار
کوک ویو
صبح ازخواب پاشدم لباش پوشیدم و رفتم برای یون جی گل بخرم ... یادش بخیر دقیقا
اولین گلی که براش خریدم از همینجا بود
رفتم براش به گل آبی گرفتم(عکس یکی از اسلایدا)
رفتم سمت بیمارستان وبه سمت اتاق یون جی
رفتم..... یه بوسه رو گونش گذاشتم و گل رو
گذاشتم بغلش... 5دقیقه بعد دکتر وارد اتاق
شد و به من گفت
دکتر:یه خبر خیلی خوب دارم
کوک:چه خبری آقای دکتر
دکتر:خبر اینه که خانم جعونن می تونن
همین الان مرخص شن.. (بچه ها چون کوک گفتن بود یون جی همسرمه میگن خانم جعون)
کوک:خیلی ممنونم آقای دکتر
۱ ساعت منتظر مونم و بلاخره یون جی
اومد.... کوک یون جی رو براید استایل بغلش کرد
و برد به سمت ماشین
یون جی:ولم کن..
کوک:نه نه نه
یون جی:هوفف.. باش
کوک :آفرین
کوک یون جی رو گذاشت رو صندلی ماشین
و بعد وحشیانه لبای یون جی رو میمکید تا که لبای
یون جی خون اومد..
کوک:اومممم
یون جی:اومممم..... بسه دیگه لبام خون اومد
هزار تا آدم اینجاس بس کن
کوک:دلم برای طعم لبات تنگ شده بود.. مردم چیکارن میخوام عشقمو بوس کنم
یون جی: شیطون من
کوک:عشق من
کوک سوار ماشین شد...
دید که ساعت ۵ بود
دو دقیقه بعد
به گوشی کوک پیام اومد...
کوک دید که....
کپی ممنوع❌
شرط ۱۵ لایک و ۶ کامنت
کامل میشناسمشون... ساعت 7 به این آدرسی که برای فردا میفرستم بیا.. دیر نمی کنی(جدی)
کوک:.....
کوک قطع کرد
غروب شده بود کوک خیلی گرسنش بود
رفت یه رستوران معروف تو سعول و اونجا
غذا خورد.. شب که شد رفت خونه و خوابید
مامان کوک ویو
زنگ زدم به دوستم (بچه ها مامان کوک دوست صمیمی داره) باهاش خیلی حرف زدم
و...
مامان کوک:پسره من با احساس تصمیم میگیره ولی من به آیندش فکر میکنم...
دوست مامان:آره اون هنوز برات بچس باید تو براش تصمیم بگیری مطمعن با پشیمون میشه
مامان:آره اقدس خانم شما راس میگین(اسمش اقدس نیست جهت خنده😂)
دوست مامان:ممنون من دیگه میرم خدانگهدار
مامان:خدانگهدار
کوک ویو
صبح ازخواب پاشدم لباش پوشیدم و رفتم برای یون جی گل بخرم ... یادش بخیر دقیقا
اولین گلی که براش خریدم از همینجا بود
رفتم براش به گل آبی گرفتم(عکس یکی از اسلایدا)
رفتم سمت بیمارستان وبه سمت اتاق یون جی
رفتم..... یه بوسه رو گونش گذاشتم و گل رو
گذاشتم بغلش... 5دقیقه بعد دکتر وارد اتاق
شد و به من گفت
دکتر:یه خبر خیلی خوب دارم
کوک:چه خبری آقای دکتر
دکتر:خبر اینه که خانم جعونن می تونن
همین الان مرخص شن.. (بچه ها چون کوک گفتن بود یون جی همسرمه میگن خانم جعون)
کوک:خیلی ممنونم آقای دکتر
۱ ساعت منتظر مونم و بلاخره یون جی
اومد.... کوک یون جی رو براید استایل بغلش کرد
و برد به سمت ماشین
یون جی:ولم کن..
کوک:نه نه نه
یون جی:هوفف.. باش
کوک :آفرین
کوک یون جی رو گذاشت رو صندلی ماشین
و بعد وحشیانه لبای یون جی رو میمکید تا که لبای
یون جی خون اومد..
کوک:اومممم
یون جی:اومممم..... بسه دیگه لبام خون اومد
هزار تا آدم اینجاس بس کن
کوک:دلم برای طعم لبات تنگ شده بود.. مردم چیکارن میخوام عشقمو بوس کنم
یون جی: شیطون من
کوک:عشق من
کوک سوار ماشین شد...
دید که ساعت ۵ بود
دو دقیقه بعد
به گوشی کوک پیام اومد...
کوک دید که....
کپی ممنوع❌
شرط ۱۵ لایک و ۶ کامنت
۱۸.۱k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.