تک پارتی ته ته😍
تک پارتی ته ته😍
وقتی بهش میگی ی هفته از بوس خبری نیست🥹
ویو ات
داشتم غذا درست می کردم با تهیونگ قهر بودم چون واقعا من تقصیری نداشتم که سره من داد کشید سره منی که حاملم
(فلش بک ب زمان دعوا)
-چرا اون مرتیکه رو خونه راه دادی؟باچه حقی(آخرش با داد)
+خب من از کجا می دونستم شما با همدوشمنین تو با ب من چیزی نگفتی
-اگه اون عوضی رو راه نداده بودی خونه الان اون قرار دادای کوفتی دست من بود نه اون(داد)
+سر من داد نکش(داد)
تهیونگ سمتم هجوم اورد و محکم با دوتا دستاش دوتا بازوم رو گرفت و با حرص صورتش و نزدیکم کرد و گفت
-ات منو عصبی نکن الان نه می فهمی الان نههه(آخرش با داد)
دیگه اشکم در اومد
-گریه نکن لعنتی دِ گریه نکن(با حرص)
وقتی دید ب هق هق افتادم رفت سمته اتاق کارش و محکم در و کوبید ساعت۱۲ شب بود منم رفتم سمت اتاقمون و رو تخت دراز کشیدم و آروم اشک ریختم نفهمیدم کی خوابم برد
فردا
وقتی از خواب پا شدم دیدم داره دکمه های پیرهنش زو می بنده
بی توجه بهش بلند شدم و رفتم پایین تلویزیون رو روشن کردم و دونبال فیلم مورد علاقم گشتم تا تکرارش رو ببینم تهیونگم اصلا صبحانه نخورد و رفت احمق گشنه رفت ضعف می کنه ول
ش کن ببینم مامانی گشنته؟ ببینم حفظ موجی کردی باشه بیا بریم درست کنیم
داشتم شام درست می کردم که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم بله تهیونگه
+ولم کن
-نمی خوام
+گفتم ولم کن
-منم گفتم نمی خوام
پشس زدم و داشتم میرفتم اتاقم که دستم و گرفت
-نرو..ببخش
+.......
-اون موقع عقلم رو تمام از دست داده بودم نباید سره زندگیم داد می کشیدم می دونم ببخشید
+........
-هنو باهام قهری؟
+........
ویو تهیونگ
دیدم جواب نمی ده برش گردوندم و ی بوسه ی نرم رو شروع کردم دلم واقعا براش تنگ شده بود اونم همراهیم می کرد انقار منتظر همین بود خیلی با دقت می بوسیدم تا ب دختره قشنگم آسیبی نرسه ماه هشتمه بارداری ات بود نباید ناراحتش می کروم خیلی بد باهاش رفتار کردم خیلی پشیمون بودم
بعد چند مین ولش کردم و ب چشمای قشنگش خیره شدم
-بخشیدیم(مظلوم)
+شاید
-ببخشید بیب
+خیلی خب انقدر طولانی نکن بخشیدم بیا شام بخوریم که هیل گشنمه
-یا ب چه حقی دخترم و گشنه نگه داشتی؟
+اره تو فقط ب فکر دخترت باش آقای کیم
-نه..ته ته اوکی؟
+اوکی بابا اوکی
خب دیگه دستم درد گفت
وقتی بهش میگی ی هفته از بوس خبری نیست🥹
ویو ات
داشتم غذا درست می کردم با تهیونگ قهر بودم چون واقعا من تقصیری نداشتم که سره من داد کشید سره منی که حاملم
(فلش بک ب زمان دعوا)
-چرا اون مرتیکه رو خونه راه دادی؟باچه حقی(آخرش با داد)
+خب من از کجا می دونستم شما با همدوشمنین تو با ب من چیزی نگفتی
-اگه اون عوضی رو راه نداده بودی خونه الان اون قرار دادای کوفتی دست من بود نه اون(داد)
+سر من داد نکش(داد)
تهیونگ سمتم هجوم اورد و محکم با دوتا دستاش دوتا بازوم رو گرفت و با حرص صورتش و نزدیکم کرد و گفت
-ات منو عصبی نکن الان نه می فهمی الان نههه(آخرش با داد)
دیگه اشکم در اومد
-گریه نکن لعنتی دِ گریه نکن(با حرص)
وقتی دید ب هق هق افتادم رفت سمته اتاق کارش و محکم در و کوبید ساعت۱۲ شب بود منم رفتم سمت اتاقمون و رو تخت دراز کشیدم و آروم اشک ریختم نفهمیدم کی خوابم برد
فردا
وقتی از خواب پا شدم دیدم داره دکمه های پیرهنش زو می بنده
بی توجه بهش بلند شدم و رفتم پایین تلویزیون رو روشن کردم و دونبال فیلم مورد علاقم گشتم تا تکرارش رو ببینم تهیونگم اصلا صبحانه نخورد و رفت احمق گشنه رفت ضعف می کنه ول
ش کن ببینم مامانی گشنته؟ ببینم حفظ موجی کردی باشه بیا بریم درست کنیم
داشتم شام درست می کردم که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم بله تهیونگه
+ولم کن
-نمی خوام
+گفتم ولم کن
-منم گفتم نمی خوام
پشس زدم و داشتم میرفتم اتاقم که دستم و گرفت
-نرو..ببخش
+.......
-اون موقع عقلم رو تمام از دست داده بودم نباید سره زندگیم داد می کشیدم می دونم ببخشید
+........
-هنو باهام قهری؟
+........
ویو تهیونگ
دیدم جواب نمی ده برش گردوندم و ی بوسه ی نرم رو شروع کردم دلم واقعا براش تنگ شده بود اونم همراهیم می کرد انقار منتظر همین بود خیلی با دقت می بوسیدم تا ب دختره قشنگم آسیبی نرسه ماه هشتمه بارداری ات بود نباید ناراحتش می کروم خیلی بد باهاش رفتار کردم خیلی پشیمون بودم
بعد چند مین ولش کردم و ب چشمای قشنگش خیره شدم
-بخشیدیم(مظلوم)
+شاید
-ببخشید بیب
+خیلی خب انقدر طولانی نکن بخشیدم بیا شام بخوریم که هیل گشنمه
-یا ب چه حقی دخترم و گشنه نگه داشتی؟
+اره تو فقط ب فکر دخترت باش آقای کیم
-نه..ته ته اوکی؟
+اوکی بابا اوکی
خب دیگه دستم درد گفت
۱۴.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.