○جاسوس ِمن○
○جاسوسِمن○
پارت⁴⁷
ـــــــــــــــــــ
اتویو
همه سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
"²⁰مینبعد"
هوف بلاخره رسیدیم
پیاده شدیم و رفتیم سمت جایی ک قرار بود بارهارو بگیریم
ی خونه متروکه بود..رفتیم سمت خونه
رفتیم داخل خونه ک دیدیم کسایی ک قرار بود بارارو بدن بودن ولی بارها نه
ات. بارا کجان؟ "سرد
مرده. بار؟ کدوم بار؟"پوزخند
کوک. همون بارهایی ک قرار بود تحویلمون بدی" سرد
مرده. هعی چرا انقد سردین؟ میخاین گرمتون کنم؟
میهی. قضیه رو نپیچون..بارها کجان؟ "جدی
مرده. اوهووو...این جقله خانم چیمیگه؟" خنده
ات. جقله خودتیو هفت جدو ابادت"تفنگو ب مرده هدف گرف
ات. یا میگی بارها کجان یا ی گلوله حرومت کنم؟
ادمینویو
ولی مرده خیلی باهوش تر از این حرفا بود ک با اصلحه بترسه
ب یکی از دستیاراش ک طبقه بالا کمین کرده بود علامت داد ک ب ات شلیک کنن
اتویو
دیدم ب سمت طبقه بالا خیره شد..تا برگشتم نگاه کنم دیدم جئون اومد جلوم و بعد...بوومم!
ب جئون تیر خورده بود
ی لحظه حس کردم دیگه هیچی نمیشنوم
تهویو
خون جلو چشمامو گرف
ی گلوله ک توی مغز اون بی پدر خالی کردم(اونی ک کوکو زد رو میگه)
ات. جـ..جئون بیدار بمون باشه؟(الان کوک روی پای اتس)
کوک. هیشش..من خوبم..فقد..یکمی شیکمم درد میکنه"اروم و با درد
ات. حرف نزن بدتر میشه"کمی بغض
کوک. بغض نکن کوشولو"لبخند
ات. میگم حرف نزن کوک"گریه
کوک. تو..الان ب من..گفتی کوک؟
ات. هق اره مگه چیه؟ تو فقد بیدار بمون هق
ــــــ
داستان داره جون میگیره🤣🤌🏻
پارت⁴⁷
ـــــــــــــــــــ
اتویو
همه سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
"²⁰مینبعد"
هوف بلاخره رسیدیم
پیاده شدیم و رفتیم سمت جایی ک قرار بود بارهارو بگیریم
ی خونه متروکه بود..رفتیم سمت خونه
رفتیم داخل خونه ک دیدیم کسایی ک قرار بود بارارو بدن بودن ولی بارها نه
ات. بارا کجان؟ "سرد
مرده. بار؟ کدوم بار؟"پوزخند
کوک. همون بارهایی ک قرار بود تحویلمون بدی" سرد
مرده. هعی چرا انقد سردین؟ میخاین گرمتون کنم؟
میهی. قضیه رو نپیچون..بارها کجان؟ "جدی
مرده. اوهووو...این جقله خانم چیمیگه؟" خنده
ات. جقله خودتیو هفت جدو ابادت"تفنگو ب مرده هدف گرف
ات. یا میگی بارها کجان یا ی گلوله حرومت کنم؟
ادمینویو
ولی مرده خیلی باهوش تر از این حرفا بود ک با اصلحه بترسه
ب یکی از دستیاراش ک طبقه بالا کمین کرده بود علامت داد ک ب ات شلیک کنن
اتویو
دیدم ب سمت طبقه بالا خیره شد..تا برگشتم نگاه کنم دیدم جئون اومد جلوم و بعد...بوومم!
ب جئون تیر خورده بود
ی لحظه حس کردم دیگه هیچی نمیشنوم
تهویو
خون جلو چشمامو گرف
ی گلوله ک توی مغز اون بی پدر خالی کردم(اونی ک کوکو زد رو میگه)
ات. جـ..جئون بیدار بمون باشه؟(الان کوک روی پای اتس)
کوک. هیشش..من خوبم..فقد..یکمی شیکمم درد میکنه"اروم و با درد
ات. حرف نزن بدتر میشه"کمی بغض
کوک. بغض نکن کوشولو"لبخند
ات. میگم حرف نزن کوک"گریه
کوک. تو..الان ب من..گفتی کوک؟
ات. هق اره مگه چیه؟ تو فقد بیدار بمون هق
ــــــ
داستان داره جون میگیره🤣🤌🏻
۳.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.