غیرممکن
غیرممکن
پارت دهم
شب، ویو ات
چیزای لازمو اماده کردم و تموم شد رفتم تو اتاقم که لباس بپوشم
رفتم در کمدو باز کردم یه ست نیم تنه جذب چرم دیدم با شلوارش😶
خیلی خوشم اومد و پوشیدمش یه ارایش ملایم کردمو کفشمم پوشیدم موهامم دم اسبی بستم بالا و تامامممم
جون چه جیگری شدم😁
ویو کوک
از شرکت اومدم خونه بوی غذا کل خونه رو گرفته بود، رفتم بالا که لباسامو عوض کنم
رسیدم دم اتاقم وقتی ک خاستم درو باز کنم در اتاق ات باز شد و ات اومد بیرون وایییی چقد سکشی شده بوددددد(عه عه داشم نگاهت خاهرم حجابت) 😂
ات وقتی ک منو دید سلام دادو رفت پایین منم بعد بیست مین ک لباسامو عوض کردم رفتم پایین که دیدم ات داره عود روشن میکنه
رفتم نشستم که اتم اومد نشست روبه روم به اجوما گفتم دوتا قهوه بیاره بعد پنج مین اجوما قهوه هامونو اورد و خوردیم ات برد فنجونارو بزاره که زنگ درو زدن
ات زودتر از من رسید و درو باز کرد منم پشت ات بودم که دیدم جیمین و تهیونگ با دوست دختراشون اومدن(داره جالب میشه😈👻)
رفتیم نشستیم
ات ویو رفتم که فنجونارو بزارم اشپزخونه که درو زدن و وقتی ک درو باز کردم دیدم جیمین و تهیونگ با دوتا دختر کیوت و فسقلی بودن
کوک پشت سرم بود و وقتی احوال پرسی کردن رفتن نشستن
کوک منو کشوند پیش خودش نشوند و دستشو دور کمرم حلقه کرد که با تعجب نگاش کردم و یه لبخند زدو شروع کرد به حرف زدن
به کوک گفتم اونا کین(گفت دوست دخترایه ته و جیمینن)
وقتی ک اینو گفت برگشت به جیمین گفت عشقاتونو با عشق منم اشنا کنید😂😜
تهیونگ گفت این یوناست دوست دختر من
جیمینم گفت اینم دوست دختر منه سانا
گفتم خشبختم
که یونا گفت اسم تو چیه گفتم ات
همینجوری داشتن حرف میزدن که ساعت شد نه شب زدم به کوک گفتم من گشنمه کوک پاشدو گفت بریم ادامه حرفامونو سرمیز شام بزنیم عشقم گشنشه🤣🤣
زدم به کوک ک گفت باشه باشه شوخی کردم رفتیم نشستیم سرمیز و شام خوردیم
(نویسنده تون دیگه مخش نمیکشه😂🗿)
عشقا حمایت یادتون نـــــــرههه
خیلی دوستون دارم🤍💎🫧
تا پارت بعدی باییییی💋
پارت دهم
شب، ویو ات
چیزای لازمو اماده کردم و تموم شد رفتم تو اتاقم که لباس بپوشم
رفتم در کمدو باز کردم یه ست نیم تنه جذب چرم دیدم با شلوارش😶
خیلی خوشم اومد و پوشیدمش یه ارایش ملایم کردمو کفشمم پوشیدم موهامم دم اسبی بستم بالا و تامامممم
جون چه جیگری شدم😁
ویو کوک
از شرکت اومدم خونه بوی غذا کل خونه رو گرفته بود، رفتم بالا که لباسامو عوض کنم
رسیدم دم اتاقم وقتی ک خاستم درو باز کنم در اتاق ات باز شد و ات اومد بیرون وایییی چقد سکشی شده بوددددد(عه عه داشم نگاهت خاهرم حجابت) 😂
ات وقتی ک منو دید سلام دادو رفت پایین منم بعد بیست مین ک لباسامو عوض کردم رفتم پایین که دیدم ات داره عود روشن میکنه
رفتم نشستم که اتم اومد نشست روبه روم به اجوما گفتم دوتا قهوه بیاره بعد پنج مین اجوما قهوه هامونو اورد و خوردیم ات برد فنجونارو بزاره که زنگ درو زدن
ات زودتر از من رسید و درو باز کرد منم پشت ات بودم که دیدم جیمین و تهیونگ با دوست دختراشون اومدن(داره جالب میشه😈👻)
رفتیم نشستیم
ات ویو رفتم که فنجونارو بزارم اشپزخونه که درو زدن و وقتی ک درو باز کردم دیدم جیمین و تهیونگ با دوتا دختر کیوت و فسقلی بودن
کوک پشت سرم بود و وقتی احوال پرسی کردن رفتن نشستن
کوک منو کشوند پیش خودش نشوند و دستشو دور کمرم حلقه کرد که با تعجب نگاش کردم و یه لبخند زدو شروع کرد به حرف زدن
به کوک گفتم اونا کین(گفت دوست دخترایه ته و جیمینن)
وقتی ک اینو گفت برگشت به جیمین گفت عشقاتونو با عشق منم اشنا کنید😂😜
تهیونگ گفت این یوناست دوست دختر من
جیمینم گفت اینم دوست دختر منه سانا
گفتم خشبختم
که یونا گفت اسم تو چیه گفتم ات
همینجوری داشتن حرف میزدن که ساعت شد نه شب زدم به کوک گفتم من گشنمه کوک پاشدو گفت بریم ادامه حرفامونو سرمیز شام بزنیم عشقم گشنشه🤣🤣
زدم به کوک ک گفت باشه باشه شوخی کردم رفتیم نشستیم سرمیز و شام خوردیم
(نویسنده تون دیگه مخش نمیکشه😂🗿)
عشقا حمایت یادتون نـــــــرههه
خیلی دوستون دارم🤍💎🫧
تا پارت بعدی باییییی💋
۱۱.۱k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.