بازی عشق شیطان پارت ۱۶
☆P. . . 16☆
و اون پیام تهدید از طرف هانول رو نشون داد...
ژوئن: من واسه ی اینم اومدم اینجا.
کارلو: بیخیال شو برگرد حالا هم که میدونیم هانول تورو با هه این تهدید کرده.
ژوئن: بزارم خیلی راحت هه این به خاطرم صدمه ببینه؟!!!
لوکا: ژوئن تو برو پایین توی پارکینگ، ماهم وقتی مطمئن شدیم برای هه این مشکلی پیش نیومده میایم اونجا حرف میزنیم.
ژوئن: حتی فکرشم نکن.
ژوئن: کارلو و مین سو هردوتون حرفام در مورد خودمو هه این رو قطعا خوب یادتونه پس بزارین فقط یه بار هم که شده هه این رو ببینم.
یه جون: کارلو لطفا بهش جلوش رو نگیر لطفا درک کن که الان توی چه وضعیه.
ژوئن: ولی کارلو،باید یه چیزیو بهت بگم.
مین سو: به غیر از این پیام چیز دیگه ای هم هست؟
ژوئن(با کمی نگرانی):خب...گفتنش سخته ولی... ببین کارلو، خانم و آقای چو درسته برات مثل پدر و مادر واقعی بودن اما باید باور کنی که داری اشتباه میکنی کارلو منم تازه فهمیدم که اونا نه تنها عزیزانت نیستن بلکه از دشمنای پدرتن، اونا اون نفر رو اجیر کرده بودن که پدرت رو بکشه بعد هم میخواسته بیاد سراغ هه این چون پدر خونده و مادر خونده ات فهمیدن که تو عاشق هه این هستی و اونا همونایی بودن که خانواده واقعی هه این رو کشتن اگه یادت باشه...
کارلو(عصبی): بهتره حواست به حرف هات باشه.
ژوئن: اگه یادت باشه اونا توی صحنه ی قتل پدر و مادر هه این کلی سرنخ جا گذاشته بودن که معلوم شده بود کار اوناست اما تو بودی که قبول نکردی تو کسی بودی که جلوی دستگیر شدن اونارو گرفتی.
کارلو(عصبی): دارم بهت میگم که حواست به حرف هات باشه چطور میتونی راجع به اونا اینطوری حرف بزنی.
ژوئن: به هر حال که باور این حقیقت برات خیلی سخته و باور کن اینکه نتونم هه این رو ببینم همینقدر برای منم سخته.
کارلو: اگه همین حالا از اینجا نری بهت قول میدم که بدجور تاوانش رو پس میدی تو حق داری حتی اسم هه این رو به زبون بیاری.
مین سو: بسه کارلو، بزار ببیندش. دیگه داری خیلی زیاده روی میکنی اون هیچ کار بدی در حق هه این نکرده که نتونه ببیندش یا حتی اسمشو به زبون بیاره.
یه جون: مین سو درست میگه. درسته که دیدن ژوئن برای هه این یکم سخته اما لااقل بزار یه بار دیگه همو ببینن.
کارلو: چرا همتون دارین طرفداریشو میکنین!
سوهو: کافیه، خودم میرم هه این رو میارم.
کارلو: سوهو وایسا.
بدون اینکه به حرف کارلو توجهی کنم رفتم داخل...
هه این: عا سوهو تویی؟! اینجا چیکـ...
سوهو: هه این باهام بیا.
هه این: آخه کجا؟!
که دستشو گرفتم و...
سوهو: ببین هه این میدونم دیدن این فرد برات غیر قابل انتظاره اما لطفا حداقل یه بار اونو ببین، اون دیگه نمیتونه بدون تو دووم بیاره...
هه این: کی؟
سوهو: ژوئن.
هه این: کی؟!!
سوهو: دقیقا همون ژوئن که فکرشو میکنی...
و اون پیام تهدید از طرف هانول رو نشون داد...
ژوئن: من واسه ی اینم اومدم اینجا.
کارلو: بیخیال شو برگرد حالا هم که میدونیم هانول تورو با هه این تهدید کرده.
ژوئن: بزارم خیلی راحت هه این به خاطرم صدمه ببینه؟!!!
لوکا: ژوئن تو برو پایین توی پارکینگ، ماهم وقتی مطمئن شدیم برای هه این مشکلی پیش نیومده میایم اونجا حرف میزنیم.
ژوئن: حتی فکرشم نکن.
ژوئن: کارلو و مین سو هردوتون حرفام در مورد خودمو هه این رو قطعا خوب یادتونه پس بزارین فقط یه بار هم که شده هه این رو ببینم.
یه جون: کارلو لطفا بهش جلوش رو نگیر لطفا درک کن که الان توی چه وضعیه.
ژوئن: ولی کارلو،باید یه چیزیو بهت بگم.
مین سو: به غیر از این پیام چیز دیگه ای هم هست؟
ژوئن(با کمی نگرانی):خب...گفتنش سخته ولی... ببین کارلو، خانم و آقای چو درسته برات مثل پدر و مادر واقعی بودن اما باید باور کنی که داری اشتباه میکنی کارلو منم تازه فهمیدم که اونا نه تنها عزیزانت نیستن بلکه از دشمنای پدرتن، اونا اون نفر رو اجیر کرده بودن که پدرت رو بکشه بعد هم میخواسته بیاد سراغ هه این چون پدر خونده و مادر خونده ات فهمیدن که تو عاشق هه این هستی و اونا همونایی بودن که خانواده واقعی هه این رو کشتن اگه یادت باشه...
کارلو(عصبی): بهتره حواست به حرف هات باشه.
ژوئن: اگه یادت باشه اونا توی صحنه ی قتل پدر و مادر هه این کلی سرنخ جا گذاشته بودن که معلوم شده بود کار اوناست اما تو بودی که قبول نکردی تو کسی بودی که جلوی دستگیر شدن اونارو گرفتی.
کارلو(عصبی): دارم بهت میگم که حواست به حرف هات باشه چطور میتونی راجع به اونا اینطوری حرف بزنی.
ژوئن: به هر حال که باور این حقیقت برات خیلی سخته و باور کن اینکه نتونم هه این رو ببینم همینقدر برای منم سخته.
کارلو: اگه همین حالا از اینجا نری بهت قول میدم که بدجور تاوانش رو پس میدی تو حق داری حتی اسم هه این رو به زبون بیاری.
مین سو: بسه کارلو، بزار ببیندش. دیگه داری خیلی زیاده روی میکنی اون هیچ کار بدی در حق هه این نکرده که نتونه ببیندش یا حتی اسمشو به زبون بیاره.
یه جون: مین سو درست میگه. درسته که دیدن ژوئن برای هه این یکم سخته اما لااقل بزار یه بار دیگه همو ببینن.
کارلو: چرا همتون دارین طرفداریشو میکنین!
سوهو: کافیه، خودم میرم هه این رو میارم.
کارلو: سوهو وایسا.
بدون اینکه به حرف کارلو توجهی کنم رفتم داخل...
هه این: عا سوهو تویی؟! اینجا چیکـ...
سوهو: هه این باهام بیا.
هه این: آخه کجا؟!
که دستشو گرفتم و...
سوهو: ببین هه این میدونم دیدن این فرد برات غیر قابل انتظاره اما لطفا حداقل یه بار اونو ببین، اون دیگه نمیتونه بدون تو دووم بیاره...
هه این: کی؟
سوهو: ژوئن.
هه این: کی؟!!
سوهو: دقیقا همون ژوئن که فکرشو میکنی...
۹۶۰
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.